آي مي‌خندم ...
‌‌‌‌
ز روي دلــخوري بـر گـنـبـد دوار مـي‌خــــــــنـدم
بـه دنـيـا و به مـا فـيـها مـن بـيـكـار مـي‌خــنـدم
زماني از پـريـشـاني به حـال خـويــش مـيـگريـم
زمـانـي بر زمـيـن و بـر در و ديـوار مـي‌خـــــنـدم
به پيش من مزن حرفي ز عشق و عاشقي زيرا
كـه مـن بر قـصـه‌ي دلـداده و دلدار مـي‌خـــندم
فـلـك با مـن سرجـنگ و ستيز و دشمـنـي دارد
ولي من روز و شب بر چرخ بد رفتار مي‌خــنـدم
رسيـده قـرض مـن تا خرخره لـيـكن نـدارم غــم
كـه از سر تا به پا بر مـرد بـستانكار مـي‌خــنـدم
براي خـوردن مـاهـي دل مردم هـمـه خـون شـد
وليكن من به ماهي و به ماهيخـــوار مي‌خــندم
يكي از دوستان گفتا: چرا هر لحظه مي‌خـندي؟
به او گفتم كه: بر حرف تــو هم صد بار مي‌خندم
‌‌
يادگاري (0)

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است