هست و نيست
‌‌‌ ‌‌‌
گاهی که حرفی برای گفتن نيست، حرف‌ها برای ناگفتن هست.
گاهی که گوشی برای شنيدن نيست، بسیار سخن برای گفتن هست.
گاهی که سنگی برای شيشه شکستن نيست، راه‌ها برای دل شکستن هست.
گاهی که خنجری برای فرود آوردن نيست، کنایه‌ها، نگاه‌ها و زهرخندها برای زخم زدن هست.
گاهی که خونی برای چکيدن نيست، دلی خونین و ریش ریش هست.
گاهی که مرهمی برای بر زخم نهادن نیست، مشتی پر ز نمک برای بر زخم پاشیدن هست.
گاهی که زمانی برای ماندن نيست، سال‌ها برای با حسرت رفتن هست.
گاهی که دلی برای دلاوری نيست، دل‌ها برای لرزیدن هست.
گاهی که شرابی برای مستی نيست، نگاه‌ها برای سیاه‌مست‌شدن هست.
گاهی که سخنی بر زبان نيست، هزاران واژه در گلو گرفتار هست.
گاهی که گلی برای بوييدن نيست، گنداب‌ها برای دل‌آشوبه هست.
گاهی که چشمی برای ديدن نيست، رنگ‌ها و روشنایی‌ها برای ديدن هست.
گاهی که مهری برای در دل نشستن نيست، کينه‌ها برای در دل انباشتن هست.
گاهی که جوهری برای نوشتن نيست، شعرها برای گفتن هست.
گاهی که دلی برای هم‌دلی نيست، دل‌ها برای دل‌سوزی هست.
گاهی که سری برای هم‌سری نيست، سرها برای سروری هست.
گاهی که دستی برای نوازش نيست، پنجه‌ها برای ازهم‌دريدن هست.
گاهی که دستی برای دست‌گيری نيست، دست‌ها برای درهم کوبيدن هست.
گاهی که نفسی برای در آمدن نيست، کوه‌ها برای بالا رفتن هست.
گاهی که دلی برای شادمانی نيست، قهقهه‌‌ها برای رازپوشاندن هست.
گاهی که حرفی برای گفتن نيست، سکوتی برای شکستن هست.
گاهی که توانی برای استادن نيست، چاه‌ها برای سقوط هست.
گاهی که بال و پری برای پرواز نيست، آسمان‌ها برای رفتن هست.
گاهی که بند و زنجيری برپای نيست، دلی در بند برای نرفتن هست.
گاهی که تاريکی و ظلمت برای ناديدن هست، چشمانی برای ديدن هست.
گاهی که مهتاب نيست، نور شب‌تابی برای روشنی هست.
گاهی که سايه‌ای برای آرميدن نيست، آفتاب تندی برای سوزاندن هست.
گاهی که سبزه‌ای برای پانهادن نيست، خارها برای در پا فرورفتن هست.
گاهی که تکيه‌گاهی نيست، پيچک‌ها برای درهم‌تنيدن هست.
گاهی که شاخه‌ای برای دست گرفتن نيست، مرداب‌ها برای فرورفتن هست.
گاهی که عقابی در آسمان نيست، آسمانی سیاه از لاش‌خورها هست.
گاهی که شيری در جنگل نيست، گرگ‌ها برای دريدن هست.
گاهی که آرزويی در دل نيست، خواهش‌ها در تن هست.
گاهی که هنگام نوشتن نيست، واژه‌ها روان بر زبان هست.
گاهی که آرزويی نيست، راه‌ها برای دست‌يابی به خواسته‌ها هست.
گاهی که آبی برای فرونشاندن تشنه‌گی نيست، سراب‌ها برای فريب هست.
گاهی که هنگام مرگ نيست، خواهش‌ها برای رفتن هست.
گاهی که آرزوی رفتن در دل نيست، اسب سیاهی در پس پنجره آماده برای بردن هست.
گاهی که ........
‌‌
و این چرخه‌ی تکرار هماره بر فرازونشیب این هستی سرگردان هست.‌
يادگاري (0)

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است