سعدي
‌‌‌
هشيار کسي بايد، کزعشق بپرهيزد
وين طبع که من دارم،با عقل نياميزد
آنکس که دلي دارد،آراسته معني
گرهردو جهان باشد، در پاي يکي ريزد
گر سيل عقاب آيد،شوريده نينديشد
ور تير بلا بارد،ديوانه نپرهيزد
آخر نه منم تنها، در باديه‌ي سودا
عشق لب شيرينت، بس شور بر انگيزد
بي‌بخت چه فن سازم، تا برخورم ازوصلت
بيمايه زبون باشد،هرچند که بستيزد
فضلست اگرم خواني، عدلست اگرم راني
قدرتو نداند آن، کز زجر تو بگريزد
تا دل بتو پيوستم، راه همه دربستم
جايي که تو بنشيني، بس فتنه که برخيزد
سعدي نظر از رويت کوته نکند هرگز
ور روي بگرداني، در دامنت آويزد
‌‌‌
يادگاري (1)
در ساعت۹:۲۷ بعدازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

سعدي به روزگاران مهري نشسته بر دل
بيرون نمي‌توان كرد الا به روزگاران

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است