كوه كاه 1
دانش آموز خيلي به ماه رمضان بدهكار است. او در اين ماه خيلي از گناهها را ترك كرده است يا مقدمه گناهان از او دور شده اند به همين خاطراو چند سال است نذر كرده كه چند تار موي روي صورتش را در اين ماه كوتاه نكند. يكبار دختر خاله اش به اين اندك موها ثقل گفته است و واقعا هم همينطور بود. سالها گذشت و دانش آموز دانشجو شد و ثقلش به محاسن تبديل شد و نذرش را فراموش كرد.
دانش آموز در اين ماه تمرين خوب بودن كرده است چون شنيده شيطان در آن به زنجير است. او شبي در كشويي، يك انگشتر عقيق پيدا كرد، به انگشتش بزرگ بود ولي به دست كرد. فردا صبح در تاريكي به سمت مدرسه رفت، سر كوچه دخترك را كه منتظر سرويس مدرسه بود مي بيند و دخترك، دانش آموز را با انگشتري كه در انگشتش از بزرگي مي چرخد مي بيند. دانش آموز همچنان خوشحال است كه بالاخره از اول سال تحصيلي جديد كسي را در آن ظلمات هر روز صبح ميبيند هرچند كه هيچ تعاملي ندارد ولي هميشه از اينكه در تاريكي و خلوتي كسل كننده سحرگاهي به مدرسه رفته غمگين است.
دانش آموز تصميم گرفته درس بخواند تا دانشجو شود و هرگونه ارتباط با اناث را به آن زمان موكول كرده در حالي كه در غير آنصورت هم ارتباط با آنان را زود مي دانست چون خود را كوچك مي پنداشت. دانش آموز، دانشجو شد و همچنان دليلي براي آن ارتباط پيدا نكرد، چون هنوز خود را كوچك مي دانست.
چند روز مي گذرد و دانش آموز مصرانه انگشتر را به دست دارد و تركيب آن با موهاي صورتش جلوه اي خاص به او داده. دانش آموز براي رفتن به مدرسه از خانه خارج مي شود، كوچه تمام مي شود و به خيابان مي رسد، همانطور كه انتظار دارد دخترك را ميبيند. دخترك به سرعت چيزي از كيفش در مياورد، دانش آموز متوجه ميشود كه دخترك بعد از ديدن او چنان كرده پس با دقت مراقب اوضاع هست. دخترك چادر را باز ميكند ولي بلد نيست درست به سر كند يا شايد دستپاچه بوده است. بعد از آن روز ديگر دخترك چادر به سر نكرد شايد دانش آموز واكنش مورد انتظار دخترك را نداشته. دانش آموز در فكر ديگر است؛ دوستان دخترك، دانش آموز را مسخره مي كنند و به او توصيه مي كنند كه هميشه همانطور سربزير باشد و باز دانش آموز در فكر ديگر است.
دانش آموز به اين فكر ميكند كه اگر تلاش يكروزه دخترك در پوشيدن چادر به خاطر پوشش او بوده، پس اعمال فرد بهترين كلام براي ترويج معروف است. دانش آموز به اين فكر است كه ماه رمضان چه ماه خوبي است، دختركي براي 5 دقيقه بر خلاف رفتار دوستانش چادر به سر كرده است. دانش آموز به اين فكر است كه اگر همه به خصوص مدعيان، رفتار خوبي داشتند آن دخترك يا دوستانش چند تا 5 دقيقه چادر به سر مي كردند.
سالها مي گذرد و دانش آموز، دانشجو و بعد مهندس مي شود و هنوز فكر مي كند ماه رمضان چه ماه خوبي است چون در آن دانش آموزي موهاي صورتش را به خاطر نذرش كوتاه نمي كرده و انگشتري به دست مي كرده كه بعد از آن ماه، ديگر آنرا نديده است و همچنان اميدوار است كه در اين ماه خيلي از گناهها را ترك كند يا مقدمه گناهان از او دور شوند. دانش آموز ديروز، اين ماه را مبارك مي داند، او دلش براي اين ماه تنگ مي شود .
يادگاري (3)
در ساعت۹:۰۰ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

نماز، روزه قبول! امیدوارم ماه رمضان امسال همونطور که دلت می خواهد برات باشه. برای من که شروع خوبی داشته.

راستی اسم جدیدت مبارک!

 
در ساعت۱۲:۲۹ بعدازظهر, Blogger توسن نوشته ...

واقعاً شیطان در این ماه به زنجیره؟
ولی من باور نمی کنم. به نظرم شیطان همین دور و برهاست... من احساسش می کنم.
متن خیلی خوبی بود سپار.ممنون.

 
در ساعت۱۱:۱۳ قبل‌ازظهر, Blogger توسن نوشته ...

قالب نومبارکه.

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است