روز اول مهرماه سالروز تولد استاد است.
اين مطلب رو مينويسم چون صداي آرام بخش، اميد دهنده و تفکر برانگيز وي سهم زيادي در زندگي من، در غمها و شاديهاي من داشته.
5 يا 6 سال پيش بود که به حافظ و شجريان دلبستگي عميقي پيدا کردم. البته نميدانم اول به کداميک علاقمند شدم، اما ميدانم که حافظ و شجريان متقابلا علاقهام را نسبت به ديگري تشديد ميکردند يعني هر چه بيشتر حافظ ميخواندم تمايل بيشتري به شجريان پيدا ميکردم و برعکس.
از همان زمان که حافظ مطالعه ميکردم مفاهيم بسياري از ابياتش را درک نميکردم (البته اکنون هم همينطور است) يا تعدادي از غزلها را اصلا مايل نبودم که بخوانم، اما با شنيدن همان ابيات و غزلها از شجريان درک من از همان ابيات يا علاقمنديم نسبت به آنها کاملا متحول ميشد. به عنوان نمونه يکي از غزليات حافظ که بسيار نسبت به آن بي علاقه بودم غزلي بود با مطلع:
غلام نرگس مست تو تاجدارانند*** خراب باده لعل تو هوشيارانند
اما وقتي اين غزل را در نوار آذرستون شنيدم علاقمنديم نسبت به اين غزل قابل وصف نبود.
شجريان مايه اميد بخشيدن و آرام کردن است. بارها درهنگام افسردگي با شنيدن، يوسف گمگشته باز آيد به کنعان غم مخور آرام يافتهام. يا مثلا در نظر بگيريد که انسان به دلايل مختلف از جمله استشمام هوايي که سعدي و حافظ هم در آن استشمام کردهاند، عاشق بشود و فراق و هجران بسياري را تجربه کند. در اين صورت چه چيزي بيشتر از اين تسلي دهنده است که از زبان شجريان بشنويد:
حال از دهان دوست شنيدن چه خوش بود *** يا از دهان آنکه شنيد از دهان دوست
يا
غم زمانه خورم يا فراق يار کشم *** به طاقتي که ندارم کدام بار کشم
يا
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود *** گر تو بيداد کني شرط مروت نبود
اگر چه نمي توان منکر نقش شاعر شد اما صداي شجريان اين تاثير را دوچندان ميکند. البته همچنين حق آهنگسازان و نوازندگان را نبايد ناديده گرفت که آن مجالي ديگر ميخواهد.