سلام
------
خيلي وقت بود ننوشته بودم يا به قول هري قلمي نكرده بودم. خوب دليلش هم واضح بود ديگه. من هم مثل خيليهاي ديگه درگير امتحاناتم بودم. هرچند اگه بگم نشسته بودم و مثل بچه آدم ميخوندم يه دروغ بزرگه اما همين كه فكرم رو مشغول كرده بود براي ننوشتن كافيه.
نميدونم چي بگم. اصلا نميدونم امتحانهام رو چه جوري دادم. البته به نظر خودم تو اين چهار سال بهترين امتحانهايي كه ميتونستم داده باشم مربوط به اين ترمه. اما با اين وجود خودم به خودم شك دارم. آخه ميدونيد با اين وضع درس خوندن من، اين ترم كمتر از ساير ترمها درس خوندم (شايد يك دهم) شك ميكنم كه گاهي شايد اين قدر از امتحانها اوت بود كه هر چرت و پرتي نوشتم فكر كردم درست ترين جوابي بوده كه خود استاد هم نميتونسته از اين مساله در بياره.
بگذريم بالاخره نمرهها مياد و معلوم ميشه چيكار كرديم.
------
راستش رو بگم چند وقت پيش (تابستون) رفته بودم زواره. ظهر بود و گرما نميگذاشت از خونه بيام بيرون. شايد نزديك 50 درجه. نميدونم چه طور شده بود اون روز ظهر سر از خونهي پدري (خانه پدربزرگم) دراورده بودم. و البته اونجا پرنده هم پر نميزد. خيلي حوصلهم سر رفته بود. بر و بچ هم هيچ كدومشون با من نبودن. اصلا يادم نميآد اونجا چهكار داشتم كه رفته بودم اونجا. وقتي ديدم كاري براي انجام دادن ندارم بهترين راه حل خوابيدن بود اما مگه گرما ميگذاشت كسي بخوابه. در همين حين فكرهاي پليد سراغم اومد و يه دفعه حس فضوليم گل كرد. پاشدم و شروع كردم به گشتن خونه پدربزگ مرحوم. چيز خاصي نداره اما يك سري جاها مثل تنور و آب انبار و ... داره كه بعدا به علت از كار افتادن تبديل به انباره شده. من هم به سرم زده بود كه برم وسط اين خاك و خل پر از مار و عقرب و ... ببينم چي پيدا ميكنم. بعضي از اين وسايل شايد بيش از 50 - 60 سال قدمت داشت و بعضي هم بيشتر. به هر حال از زور بيكاري رفتم و شروع كردم به گشتن و خوشبختانه به كاهدون نزده بودم. چيزهاي جالبي گيرم اومد كه يواشكي دور از چشم سايرين كش رفتم و با خودم به تهران آوردم كه اگه وقت شد ميگم.
اما چيزي كه توجه من رو جلب كرد و باعث نوشتن اين مطلب شد يك كتاب بود كه اون رو توي صندوقچهي شخصي پدر بزرگ يافتم. يك كتاب در مدح حضرت علي (ع) بود. يك كتاب چاپي رنگ و رو رفته كه نفهميدم چاپ چه ساليه اما از نوشتههاي پدر بزرگ كه بين كتاب گذاشته بود اينجور بر ميومد مال سالهاي بين 1330-1340 بايد باشه. آخه ميدونيد بعضي از شعرهاي كتاب رو با خط خودش نوشته بود و گذاشته بود اون وسط و بالاش هم تاريخ زده بود.
الان اون كتاب پيش منه اما نميدونم چه جوري ازش محافضت كنم. دست بهش ميزنم پودر ميشه.
به هر حال به مناسبت عيد غدير يكي از شعرهاي اون كتاب رو در مطلب بعدي خواهم گذاشت. اميدوارم لذت ببريد.
------
والسلام