تساوی حقوق زن و مرد

‌‌‌
هفته پیش 5شنبه بود که زد به سرم برم دانشگاه تا برا بار دوم سر اون کلاس کذایی حاضر بشم. هیچی رفتیم و کلاس هم به خوبی و خوشی برگزار شد. اومدیم بریم خونه که دیدیم ي7، 8 تا از این جوونها .... جمع شدند. گفتم: چه خبره؟ گفتند بسیج می‌خواد مجانی! ببره قم. منم که سرم درد می‌کنه برا زیارت اونم از این نوعش پریدم بالا و یا علی حرکت.
دم عوارضی بود که زدند کنار و گفتند حالا پول‌ها رو بیایید بالا که اردو خرج داره، اومدم ندم که خطاب رسید تا تهران راهی نیست هنوز دیر نشده، هیچی بناچار پول و دادیم و دوباره ماشین جون گرفت و حرکت کرد، با خودم حساب کردم اشکال نداره درست که مینی بوس مال دانشگاه و پول نمی‌گیره ولی شام که به کسی مجانی نمی‌دن، تو این خیالا بودم که دیدم کیک و ساندیس تو دستام، واقعا لذت بردم از این همه مدیریت، با این همه امکانات مسیر 3 ساعته رو انگار در عرض نیم ساعت رفته بودیم.
قرار شد اول بریم جمکران تا شامم اونجا بخوریم، تا پیاده شدیم، گفتند: شام مهمان مسجد هستیم، منم فقط و فقط به قصد تبرک از اون سیب زمینی له شده‌ها (بخوانید آبگوشت) خوردم البته تا خرخره، چون شاعر می‌گه: (به مال مفت که می‌رسی هلاک کن خود را ...... که این معامله کم اتفاق می‌افتد) سرتون و درد نیارم. 3 ساعت مسجد و بعدشم حرم و آخرشم ساعت 7 صبح کنار میدون انقلاب با شکم‌های خالی ریختنمون بیرون، کاری به این ندارم که دانشگاه ما کجا میدون انقلاب کجا؟ ولی سنگین تو نخ این بودم تا ببینم این همه پول که تقریبا 3.5 برابر مبلغی بود که خرجمون کردند چی شده.
راستی یادم رفت بگم 6 تا آب معدنی هم خریدند، گفتیم که اینا اضافه می‌آید ولی ندا آمد اشکال نداره می‌مونه برا هفته بعد {یعنی این هفته هم می‌خواهند ما رو ببرند قم! ولی این هفته اصلا این ور* خبری نیست و اردویی برگزار نمی‌شه}
من در همین جا این موضوع را انکار می‌کنم که منظور من اینه که این هفته می‌خواهند خواهرای اونورو** ببرند قم و اون پول رو می‌خواهند هزینه خواهرا بکنند.
- اینم بگم من دانشجوي دانشگاه آزاد تهران مرکز که تو خیابون حافظ و بسیجشونم اسمش پایگاه شهید چمران نیستم.
توضیحات:
*این ور= ور ما
**اونور= ور اونا

يادگاري (0)

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است