دلشدگان
‌‌‌
شعری از فریدون مشیری از طرف همه عاشقان به معشوقه‌گان تقدیم می‌کنم.
هر چند من خودم لایق عاشق بودن نیستم ولی آرزو دارم که حداقل بتوانم دوست داشتنم را به اثبات برسانم:
‌‌‌‌‌‌
پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب
تا در اين پرده جز انديشه او نگذارد
ديده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم
يارم به يک لا پيرهن، خوابيده زير نسترن
ترسم که بوی نسترن، مست است و هوشيارش کند
ای آفتاب آهسته نه، پا در حريم يار من
ترسم صدای پای تو، خواب است و بيدارش کند
...
به کجا آورد اين اميد ما را؟ به کجا آورد ما را...
نشد اين عاشق سرگشته صبور،
نشد اين مرغک پر بسته رها
‌‌‌‌‌
به کجا می‌رود يارا؟ به کجا می‌برد ما را
ره اين چاره ندانم به خدا
نشود دل نفسی از تو جدا به خدا
‌‌‌‌‌‌‌
به هوايت همه‌جا در همه حال
به اميدی بگشايم شب و روز پر و بال
غم عشقت دل ما را، به کجا آورد ما را
‌‌‌‌‌‌
عشق غرق شدن در دریای بیکران است و دوست داشتن شنا کردن در آن
دکتر شریعتی
يادگاري (2)
در ساعت۱۰:۲۲ بعدازظهر, Blogger توسن نوشته ...

ساغر جان سلام.
اولین پست سال جدیدت مبارکه! اونم ( به قول آسمان) در روز آغاز ولایت عهدی امام زمان (عج) !
شعری که نوشتی خیلی قشنگ بود . من از این قسمتش خوشم اومد:
يارم به يک لا پيرهن، خوابيده زير نسترن
ترسم که بوی نسترن، مست است و هوشيارش کند
ای آفتاب آهسته نه، پا در حريم يار من
ترسم صدای پای تو، خواب است و بيدارش کند

 
در ساعت۱۱:۳۱ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

سلام از شعری که نوشتی خیلی خوشم اومد.راستش تا بحال این شعر رو نخونده بودم

 

ارسال یک نظر