يادمه قبلا يكي گفته بود اينكه آقا بايد بطلبه و خيلي وقته نتونسته بره مشهد ، يعني لياقت نداره؟ پرسش اين عزيز باعث شد تو اين سفر دنبال جوابش باشم و به عنوان سوغات پيش كش مي كنم اميدوارم قبول كنيد . بعد از نماز اعشا در مسجد ملا حيدر با يكي از دوستان خدمت سيد خوشرويي رفتيم كه هربار ما مشهد رفتيم توفيق زيارت ايشون نسيب ما شده و ازشون حكايت « طلبيده شدن » را پرسيديم در حاليكه مسجد داشت تعطيل ميشد به اتفاق هم و سيد سفيد موي ديگري راهي حرم شريف شديم و بعد از شبستان مسجد گوهرشاد در راهروي عمود به مسير تردد روي زمين رو به حرم نشستيم و سيد گفتند كه بحث حضور به دو صورت است دل و جسم كه مهم آنست كه در محضر ( به ياد ) آقا باشيم يعني اگر با دل به زيارت برويم بس است چه بسا از حضور جسمي بهتر باشد هرچند كه رفتن به زيارت در مشهد نور است. توفيق ، طلبيدن ، لياقت و ... همه به يك معني است.
از عوامل موثر در طلبيده شدن چند مورد است اول ادب كه دليل اصلي است و رعايت ادب و احترام به مادر ، پدر و سايرين از اهميت زيادي برخورداره . ديگري همت است كه آنرا هم خودشان ميدهند ، هر كسي به زيارت نمي رود . همين كه به دلتان برات ميشود كس ديگري برات ميكند ، اذن بايد داده شود ، حتي به صورت غيابي هم كه به ياد امام ميافتيم و دلمان تنگ ميشود اذن ميخواهد . بعد امكان زيارت است مثلا امام عسكري (ع) از باب ظاهر به حج نرفتند. وراثت و اعمال ديگران مثل دعايي كه براي ما ميشود يا مجوزي كه اموات براي ما مي گيرند از عوامل ديگر است.
امام براي زايرانش ماموراني دارند كه دقايق و شرايط سفر را قلم ميزنند و از وقتي كه به نيت زيارت حركت ميكنيم تا برگشتمان در حال فعاليت هستند .
هر كه را خواهند دعوت مي كنند
سايه بانش ابر رحمت مي كنند
خيلي جاتون خالي بود . همه را دعا كردم اگر توفيق شد و طلبيده شديد من رو به ياد داشته باشيد و دعا كنيد.
*****************
دوستان آلبوم « آتش در نيستان » را با صداي شهرام ناظري و سرپرستي استاد ذوالفنون آورده بودند كه از آلبومهاي مورد علاقه منه. يكي از قشنگترين اشعار ، آتشي در نيستان است كه در اين آلبوم به شكل تصنيف اجرا شده و من متن شعر را در زير مياورم. پيشنهاد مي كنم بائو باب جان اين تصنيف رو در ليست آهنگ هفته قرار بدن.
يك شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون عشقي كه بر جاني فتاد
***
شعله تا سرگرم كار خويش شد
هر ني اي شمع مزار خويش شد
***
ني به آتش گفت ، كين آشوب چيست
مر ترا زين سوختن مطلوب چيست
***
گفت آتش بي سبب نفروختم
دعوي بي معني ات را سوختم
***
زان كه مي گفتي ني ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودي كه بود
***
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
مجذوب عليشاه