تو که راست می گی ؟؟!! حالا برق رفته که رفته ، به من چه ؟! چرا بحث رو منحرف می کنی ؟ شیرینی چی شد ؟
اينا رو
خيال كردين
حالا خوب دو روز با هم رفيق شدين. هري و ايدزوو ميگم.
كورخوندين. اگه شيريني از من خوردين مناسبت داشته كه بعدا ميگم. ديگهم كاسه كوزه گداييتون رو جمع كنيد بريد. هري خان وامم نميخوام، اگه مردشي اون پولي كه قرض كردي و پس ندادي بيار من به همونم راضيم.
البته من كه فكر و نيت پليد شماها رو ميدونم و ميدونم چي فكر ميكنيد. پس عزيزانم خوش باشيد.
سلام كوچولو!!!!!!
ميخواي شيريني ندي و از زيرش در بري يه بحث ديگه است حالا من موندم از كدوم اختيار بائوبابي استفاده كردي كه اينقدر بددهني كردي، ميدوني كه اگر بخوام جوابت رو بدم باز گريه ات در مياد و زارزار دوباره كه من بي جنبه ام و بياييد گذرنامه بدم راستي كلمه گذرنامه رو از كجا يادگرفته بودي.
بيا اهل شو و اونقدر سركار رفتنت رو مطرح نكن كه من ميدونم چرا در اين 2 يا 3 كامنتت همش از سركار رفتنت دم زدي ، خلاصه اين گوي و ميدان استفاده كن و ماها رو دعوت كن به شيريني كه ميتونه معجون در ميدان پاليزي ، شيرقهوه در جمشيديه ، يا چاي در ايستگاه 3 كلكچاي باشه تازه ميتوني ببري ما رو امامزاده داوود يا اگر بخواي ميتونيم بياييم سد كرج ، اگر هم كه دوست داشتي برنامه كلاردشت بذار ،،،، آخه چقدر ديگه تقلب برسونم ، هر چه رسد نيكوست.
از: بائوباب
به: تمامي لاشخوران محترم
دو زار بده آش، به همين خيال باش.
حيف كه اينجا جاش نيست وگرنه حاليتون ميكردم
هه هه!يه همچين بلايي هم سر من نازل شد يه بار زمان دانشگاه. فقط من موندم تو اداره كه كامپيوترت كار نمي كرد و اين همه وقت گذاشتي سرش.. خب چرا نرفتي پاي يه دستگاه ديگه؟؟؟
بعد اين كه در باب قرار و .. كه ايدزوو فرمودند: والا اون موقعي كه شما هنوز تايپ فارسي بلد نبودي،جوون ما قرار رديف مي كرديم:) اهم اهم... بعد اينكه حالا مطئني كه فافا تلفظ درست رو بهت ياد داده؟ بگو ببينم يه بار:)
يك توضيح در مورد تيتر:
توي اين مدت خيليها از من پرسيدند اين تيتر خرشناس يعني چي كه روي اين مطلب گذاشت؟؟ چه ربطي داره؟؟؟
راستش رو بخواهيد اين اصلا خر شناس نبوده بلكه خرشانس بوده. ظاهرا داشتم تايپ ميكردم اشتب زدم و خودم بعد 2 روز فهميدم. گفتم بگذار همينجور باش اشكال نداره
گاهي جاها غلطها جذاب ميشه.
اتفاقاً خیلی هم بی مسمّا نبود!!!! من فکر کردم عمداً نوشتی:))))
اوه چه خبر شده اینجا؟؟!!! من همون روز اول که این پست رو گذاشتی خوندم ولی دچار همون مرگی شده بودم که راجع بهش گفتم. تازه امروز یه خورده رو به راه شدم، حیفم اومد که نیام اینجا . راجع به تیترت که به قول آزاده جون با مسما هم هست!!:)
اما راجع به خر شانسیت باید بگم تا دلت بخواد من هم از این شانس های قشنگ قشنگ تو زندگیم داشتم. آخریش همین دیروز بود که وقتی دکتر رفتم نوبت آخر به من رسید و من درست دو ساعت در مطب دکتر داشتم خودم رو باد می زدم تا نوبتم برسه. البته خیلی فجیع نبود.