حس انسان دوستي
دوستان آمده ام باز كه اين دفتر ممتاز كنم باز و شوم قافيه پرداز سخن را كنم آغاز بنام خداوند تبارك و تعالي كه غفور است و رحيم است صبور است و حليم.......
القصه
از دانشگاه كه مي‌آمديم، ماشين رو تو فاصله‌اي گذاشته بودم كه حد‌اقل 10 دقيقه پياده‌روي رو شاخش بود و زير اين بارون دوست داشتني حسابي خيس شديم.
البته بماند كه يكي دو باري ماشين‌هاي نامرد هم به سر تا پاي هيكلمون يه حال اساسي دادند.
مرامي به خرج دادم و يكي از بچه‌ها رو بردم رسوندم در خونشون (البته چون داشتيم بحث داغي مي‌كرديم) توي اوين.
ساعت حدود 9-9.5 بود. دور زدم تا به سمت خونه برگردم يك بنده خدايي رو جلوتر ديدم كه زير بارون مثل موش آبكشيده وايساده و مدام دست براي ماشين‌ها تكون مي‌ده.
دلم به حالش سوخت. زدم روي ترمز و گفتم داداش بپر بالا تا يه جايي برسونمت.
داداشمون تا سوار شد سر صحبت رو باز كرد و گفت:
- داداش مي‌شه يك كمكي به من بكني؟؟؟ من همين الان از زندان (اوين) آزاد شدم. خانواده‌م طردم كردند و دنبالم نيامدند و من الان هيچي پول ندارم كه برگردم به سمت شهرمون!!!!!

آقا ما رو مي‌گي فقط خودمون رو خيس نكرديم. كلي به خودم فحش دادم كه بابا تو به عمرت يك كار خير نكردي حالا نصفه شبي كار خيرت چي بود نمي‌دونم.
پيش خودم گفتم تو اين تاريكي كوچه پس كوچه‌هاي اوين الانه كه يك چاقو بياد زير خرخره. فقط دعا مي‌كردم ماشين و پول رو بگيره و بره و بلايي سر خودم نياره. (آخه مي‌دونيد من هنوز جوونم، آرزو به دل دارم :)) )
خلاصه 500 متر جلوتر رفتم كه يك سوپر ماركت رو باز ديدم كه البته كمي دور و برش شلوغ بود و البته توي اون تاريكي نور زيادي هم از خودش منتشر مي‌كرد. من هم بلافاصله زدم كنار و خيابون اصلي رو نشون بنده خدا دادم و گفتم ببخشيد داداش من اين بغل خونمونه. شما هم 100 متر بري جلوتر خيابون اصلي. من نمي‌تونم بيام اونجا ميافتم تو اتوبان و بايد كلي برم جلو دور بزنم تا برگردم. شما برو.
خلاصه كلي آويزون شد كه پولي بگيره يا مي‌گفت داداش حداقل تا فلان جا ما رو برسون و .....
خلاصه پيچونديمش. يك نفس راحت كشيدم و راه افتادم سمت خونه.

نكته غير اخلاقي: من ديگه عمرا دلم براي كسي بسوزه.

نكته اخلاقي: اي آدم بي‌شخصيت. همين كارها رو مي‌كني كه اين آدمها هيچ وقت اصلاح نمي‌شن. شايد واقعا راست مي‌گفت، محتاج بود، چه مي‌دونم، شايد مانده در راه بود ........
اما خوب، جرمش چي بود كه خانواده طردش كرده بودند!!! حتي نيامده بودند دنبالش!!!!
‌‌‌ ‌‌‌
نتيجه‌ش با شما
يادگاري (10)
در ساعت۲:۱۲ بعدازظهر, Blogger توسن نوشته ...

سلام به همه اهالی مجنون!
ماشاالله چقدر تعدادتون زیاد شده!
چرا اسم همه اعضای وبلاگتون تو لیست " برو بچه ها" نمیاد؟

 
در ساعت۷:۰۶ بعدازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

اي كاش اونجابودم وتو رو تواون لحظه ميديدم

كار خير به تو نمياد هر جا رفتي خراب كردي

 
در ساعت۸:۵۲ بعدازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

سلام!کار خوبی کردی نکردی 50 50 خوب و بد ولی به خودت افتخار کن جون هنوز یه انسان شریفی
آفرین ولی مواظب خودتم باش

 
در ساعت۱۲:۵۱ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

صرفنظر از اینکه دخترم و نمیشه به کسی اطمینان کرد و سوارش کرد ولی شاید اگه شرایط تو بودیم همین کار رو می کردم و یه پولی هم بهش می دادم. شاید

 
در ساعت۹:۱۶ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

گاهی اوقات آدم رو وادار می کنن که حس انسان دوستی رو در خودش سرکوب کنه.
آخه ببینین چطور احساسات آدم رو به بازی می گیرن:)

 
در ساعت۱۰:۰۴ قبل‌ازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

اولا ياس بانو
معمولا زنداني‌هاي پولي و مالي رو به زندان قصر مي‌برند و اصلا زندان اوين يا محل سياسي!!!! كارهاست يا چيزهاي ديگه (كلا مالي نيست)
بعدش هم خود يارو مي‌گه خانواده طردم كردند تازه يادم رفت بنويسم، مي‌گفت همسرم هم تا من تو زندان بودم غيابي طلاق گرفته با بچه رفته (البته مي‌گغت بچه‌م 3-4 ماهه بوده افتادم زندان الان بايد 2-3 سالي داشته باشه)...
راستش خودم هم بعدا فهميدم پي بردم كه 10 شب كسي رو آزاد نمي‌كنند اما خوب چه مي‌شه كرد.
آهان راستي گفت من تصادف كردم ديه نداشتم بدم اما به نظرم اين از اون دروغهاي شاخدارش بود. تصادف كه طرد نداره. داره؟؟؟؟؟؟؟

راستي موش بانو اشتب گرفتي، من و شرافت :))

البته من قبلا به اسرين بانو عرض كردم كه شما به همه متفاوتيد :))

و اما خدمت رييس:
ما (يعني من و بني) داريم كم كم به اون هدف اوليه‌مون نزديك مي‌شيم اما اين كه اسامي همه رو تو ليست نمي‌ذارم اخطار جديه به اونايي كه مطلب يا كامنت نمي‌ذارن. يعني اگه ننويسيد بدون هيچ تعارفي در مرحله اول مي‌رويد پشت پرده و بعد حذف مي‌شويد ... OK

 
در ساعت۸:۲۸ بعدازظهر, Blogger سپار نوشته ...

متن اصلي:
يكي نيست بگه چرا تو ساعت 9 خونه نبودي، مگه نبايد ساعت 10 بخوابي؟؟
من ميدونم چرا طرد شده بوده، به خودت نگاه كن مي فهمي اونم اولش مثل خودت بوده. كبوتر با كبوتر باز باز+++ كند مملي با زنداني پرواز
راستش رو بگو جدي خيس نكردي؟؟؟
جون من بيا كار خير كن، بيا و مردمان رو از الطاف خودت بي نصيب نكن، قارداش من تو بدي نكن، شر نرسون، ... كار خير پيشكشت. براي من ميخواد كار خير كنه.
بابا زبل، مغازه، پيچوندن، نفس راحت، اگر فرض كنيم ايني كه نوشتي زاييده تخيلاتت باشه در طول زندگي ننگينت نه دلت براي سوخته، نه ميسوزه و نه خواهد سوخت.
من كه ميدونم اخرش هم خانواده ات تو رو طرد ميكنن به عاقبت اين شخصيت داستانت مبتلا ميشي.
بخش كامنتها:
از اينكه ميبينم براي خاطرات شرح بر حاشيه ميزني كلي ذوق ميكنم.
بابا اينكاره!! آمار همه زندونها و جرائم مربوط رو هم ميدوني؟؟ خطرناك داري ميشي!!
تو بگو خودت بگو اگر تصادف طرد نداره پس چي داره؟؟؟
فقط تو يك زميده ميتوني خوشحال باشي كه باهات هم عقيده ام، اونم نظرت راجع به اسرين بانو ست.
ايول هدف، ايول حذف، ايول برش آقا منم بازي. به اوندسته از دوستان كه امشب نامي ازشون برده نشد و بهشون گير ندادم اجازه ميدم كه از طرف من به خودشون گير بدهند، ايول؟؟
دو كلوم حرف جدي: من معمولا عادت ندارم اينجور مواقع دلم بسوزه، بعضي جاها مثل اين مورد كه احتمال ضرر رسيدن به خود آدم هست شرط عقل و توصيه شرع بر انجام ندادنه. بعضي ها عمدا زير بارون و كنار جاده و ساير موارد خودشون رو به مظلوم بودن و بيچاره بودن ميزنن بعدش نتيجه اش عوض ميشه يعني تو نوعي آخرش مظلوم و بيچاره ميشي.
ترحم بر پلنگ تيز دندان *** ستمكاري بود بر گوسفندان

 
در ساعت۹:۳۷ بعدازظهر, Blogger سپار نوشته ...

راستي من ديگه نميدونم چه چيزي ميشه راجع به اين حركت آهنگي بائوباب گفت؟؟ به كدوم آهنگش گير بدم؟؟ ماشالا هر كدومشون چندتا مساله داره.
محمد جان!! ايول داره خوب چيزي گذاشتي تو قسمت آهنگ هفته (كه البته بايد آهنگهاي هفته) مجنون.
آخه لامروت نمي گي با اين اهنگها من رو هوايي ميكني؟؟
من پايه ’ سفر هستم. وقت ندارم ولي دلم قيلي ويلي شده، من اصفهان ميخوام.

 
در ساعت۲:۰۸ بعدازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

جان؟ چی به چیه؟ کی به کیه؟ من چیکاره بیدم؟
خوشحالم که باعث شدم شما دو نفر در یک موضوع به تفاهم برسید:) به خودم افتخار می کنمکه می تونم باعث پیوند قلبهای دو جوان، دو قناری عاشق: بائوباب و بنیامین معروف به سپار شوم. ایول ئه سرین بانو:)

 
در ساعت۳:۲۰ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

salam
اظ ترف ناشناش!!!
راستي حيف كه من دانشجو نيثطم طا بطونم متلب بنويسم وگرنه حطمان اين كارو مي كردم
شايد ....
در حر حال نكطه اخلاغي اينكه اظ اين به بعد هميشه بجاي كارط ماشين بايد چاقو رو زميمه گواهينامط بكني

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است