اتل متل يه بابا
‌‌‌
قبل از هر چيز شايسته هست كه از خوشامد گويي سروران تشكر كنم و براي همه آرزوي توفيق دارم. اين روزها ماشالله خيلي خبرهاست، عيد، ولايت، حج، قرباني، علي، مولا، خم، خيانت، وداع، هجرت، حج ناتمام، كوفه، خيانت، كربلا، فرات، تشنگي، رشادت، شهادت، كاروان، پرواز، مهرآباد، بهمن، انقلاب، دفاع، خيانت، پاوه، عشق، خيبر، مجنون، شهادت، شهادت، شهادت، سازندگي!!، اصلاحات، عزت، حكمت، مصلحت، خيانت، خيانت، خيانت، فراموشي، فراموشي ... خوب حالا حيف نيست از شاگردان اين مكتب ياد نكنيم؟
شعر زير از زنده ياد ابوالفضل سپهر هست كه شهريور ماه امسال (1383) به علت عارضه كليوي از جمع ما رفت و در آغوش شهداي گمنام آرميد.
‌‌‌‌
اتل‌ متل‌ يه‌ بابا / كه‌ اسم‌ او احمده‌ / نمره‌ جانبازيهاش‌ / هفتاد و پنج‌ درصده‌
اونكه‌ دلاوريهاش‌ / تو جبهه‌ غوغا كرده‌ / حالا بياين‌ ببينين‌ / كلكسيون‌ درده‌
اونكه‌ تو ميدون‌ مين‌ / هزار تا معبر زده‌ / حالا توي‌ رختخواب‌ / افتاده‌ حالش‌ بده‌
بابام‌ يادگاري‌ از / خون‌ و جنگ‌ و آتيشه‌ / با ياد اون‌ موقعا / ذره‌ ذره‌ آب‌ ميشه‌
آهاي‌ آهاي‌ گوش‌ كنين‌ / درد دل‌ بابارو / ميخواد بگه‌ چه‌ جوري‌ / كشتند بچه‌هارو
«هيچ‌ ميدوني‌ يعني‌ چي‌ / زخميهارو بياري‌ / يكي‌ يكي‌ روبازو / تو آمبولانس‌ بذاري‌
درست‌ جلوي‌ چشمات‌ / يه‌ خورده‌ او نطرفتر / با شليك‌ مستقيم‌ / ماشين‌ بشه‌ خاكستر
گفتن‌ اين‌ خاطره‌ / بدجوري‌ ميسوزوندش‌ / با بغض‌ و ناله‌ مي‌گفت‌ / كاشكي‌ كه‌ پر نبودش‌
آي‌ قصه‌ قصه‌ قصه‌ / نون‌ و پنير و پسته‌ / هيچ‌ تا حالا شنيدي‌ / تانكها بشن‌ قناصه‌؟
ميدوني‌ بعضي‌ وقتا / تانكا قناصه‌ بودن‌ / تا سري‌ رو ميديدن‌ / اون‌ سرو مي‌پروندن‌
سه‌ راه‌ شهادت‌ كجاست‌؟ / ميدوني‌ دوشكا چيه‌؟ / ميدوني‌ تانك‌ يعني‌ چي‌؟ / يا آرپي‌جي‌ زن‌ كيه‌؟
آرپي‌جي‌ زن‌ بلند شد / «ومارميت‌» رو خوند / تانك‌ اونو زودتر زدش‌ / يه‌ جفت‌ پوتين‌ ازش‌ موند
يه‌ بچه‌ بسيجي‌ / اونور ميدون‌ مين‌ / زير شنيهاي‌ تانك‌ / له‌ شده‌ بود رو زمين‌
خودم‌ تو ديده‌باني‌ / با دوربين‌ قرارگاه‌ / رفيقمو ميديدم‌ / تو گودي‌ قتله‌گاه‌
آرپي‌جي‌ تو سرش‌ خورد/ سرش‌ كه‌ از تن‌ پريد/ خودم‌ ديدم‌ چند قدم‌/ بدون‌ سر مي‌دويد
هيچ‌ مي‌دوني‌ يه‌ گردان‌/ كه‌ اسمش‌ الحديده‌/ هنوزم‌ كه‌ هنوزه‌/ گم‌ شده‌ ناپديده‌
اتل‌ متل‌ توتوله‌/ چشم‌ تو چشم‌ گلوله‌/ اگر پاهات‌ نلرزيد/ نترسيدي‌ قبوله‌
ديدم‌ كه‌ يك‌ بسيجي‌/ نلرزيد اصلاً پاهاش‌/ جلو گلوله‌ وايستاد/ زُل‌ زده‌ بود تو چشاش‌
گلوله‌ هم‌ اومدو/ از دو چشم‌ مردونه‌/ گذشت‌ و يك‌ بوسه‌ زد/ بوسه‌اي‌ عاشقونه‌
عاشقي‌ يعني‌ اينكه‌/ چشمهايي‌ كه‌ تا ديروز/ هزار تا مشتري‌ داشت‌/ چندش‌ مياره‌ امروز
اما غمي‌ نداره‌/ چون‌ عاشق‌ خداشه‌/ بجاي‌ مردم‌ خدا/ مشتري‌ چشماشه‌
يه‌ شب‌ كنار سنگر/ زير سقف‌ آسمون‌/ مياي‌ پيش‌ رفيقت‌/ تو اون‌ گلوله‌ بارون‌
با اينكه‌ زخمي‌ شده‌/ برات‌ خالي‌ مي‌بنده‌/ ميگه‌ من‌ كه‌ چيزيم‌ نيست‌/ درد ميكشه‌ مي‌خنده‌
چفيه‌ رو ور ميداري‌/ زخم‌ اونو مي‌بندي‌/ با چشماي‌ پر از اشك‌/ تو هم‌ به‌ اون‌ مي‌خندي‌
انگاري‌ كه‌ ميدوني‌/ ديگه‌ داره‌ مي‌پره‌/ دلت‌ ميگه‌ كه‌ گلچين‌/ داره‌ اونو مي‌بره‌
زُل‌ ميزني‌ تو چشماش‌/ با سوز و آه‌ و با شرم‌/ بهش‌ ميگي‌ داداش‌ جون‌/فدات‌ بشم‌ دمت‌ گرم‌
ميزني‌ زير گريه‌/ اونم‌ تو آغوشته‌/ تو حلقه‌ دستاته‌/ سرش‌ روي‌ دوشته‌
چون‌ اجل‌ معلق‌/ يه‌ دفعه‌ يك‌ خمپاره‌/ هزار تا بذر تركش‌/ توي‌ تنش‌ ميكاره‌
يهو جلو چشماتو/ شره‌ خون‌ مي‌ گيره‌/ برادر صيغه‌ايت‌/ توبغلت‌ ميميره‌
هيچ‌ مي‌دوني‌ چه‌ جوري‌/ يواش‌ يواش‌ و كم‌كم‌/ راوي‌ يك‌ خبرشي‌/ يك‌ خبر پراز غم‌
به‌ همسفر رفقيت‌/ كه‌ صاحب‌ پسر شد/ بري‌ بگي‌ كه‌ بچه‌/ يتيم‌ و بي‌پدر شد
اول‌ ميگي‌ نترسين‌/ پاهاش‌ گلوله‌ خورده‌/ افتاده‌ بيمارستان‌/ زخمي‌ شده‌، نمرده‌
زُل‌ ميزنه‌ تو چشمات‌/ قلبتو مي‌سوزونه‌/ يتيمي‌ بچه‌ شو/ از تو چشات‌ ميخونه‌
درست‌ سال‌ شصت‌ و دو/ لحظة‌ تحويل‌ سال‌/ رفته‌ بوديم‌ تو سنگر/ رفته‌ بوديم‌ عشق‌ و حال‌
تو اون‌ شلوغ‌ پلوغي‌/ همه‌ چشاروبستيم‌/ دستهاتوي‌ دست‌ هم‌/دورسفره‌ نشستيم‌
مقلب‌ القوب‌ رو/ با همديگر مي‌خونديم‌/ زوركي‌ نقل‌ ونبات‌/ تو كام‌ هم‌ چپونديم‌
همديگر و بوسيديم‌/ قربون‌ هم‌ ميرفتيم‌/ بعدش‌ برا همديگر/ جشن‌ پتو گرفتيم‌
علي‌ بود و عقيلي‌/ من‌ بودم‌ و مرتضي‌/ سيد بود و اباالفضل‌/ اميرحسين‌ و رضا
حالا ازاون‌ بچه‌ ها/ فقط‌ مرتضي‌ مونده‌/ همونكه‌ گازخردل‌/ صورتشو سوزونده‌
آهاي‌ آهاي‌ بچه‌ ها/ مگه‌ قرار نذاشتيم‌/ هميشه‌ با هم‌ باشيم‌/ نداشتيما، نداشتيم‌
بياين‌ برا مرتضي‌/ كه‌ شيميايي‌ شده‌/ جشن‌ پتو بگيريم‌/ خيلي‌ هوايي‌ شده‌
مي‌سوزه‌ و مي‌خنده‌/ خيلي‌ خيلي‌ آرومه‌/ به‌ من‌ ميگه‌ داداش‌ جون‌/ كار منم تمومه‌
مرتضي‌ منم‌ ببر/ يا نرو، پيشم‌ بمون‌/ ميزنه‌ تو صورتش‌/ داد ميزنم‌ مامان‌ جون‌
مامان‌ مياد ودست‌/ بابا جون‌ و ميگره‌/ بابام‌ با اين‌ خاطرات‌/ روزي‌ يه‌ بار ميميره‌
فقط‌ خاطره‌ نيست‌ كه‌/ قلب‌ اونو سوزونده‌/ مصلحت‌ بعضي‌ها/ پشت‌ اونو شكونده‌
برا بعضي‌ آدما/ بنده‌هاي‌ آب‌ و نون‌/ قبول‌ كنين‌ به‌ خدا / بابام‌ شده‌ نردبون‌
براي شادي شهدا و معلمانشون صلوات !!!!
يادگاري (3)
در ساعت۱۲:۴۹ بعدازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

بنيامين جون دستت درد نكنه
خيانت، خيانت، خيانت و باز هم خيانت. درد جامعه‌ي ما و اسلام از ابتدا تا كنون بوده و هست و خواهد بود ....
راستي شعر قشنگي بود. تا حالا كامل نخونده بودمش.
اما راستش رو بگم دو بيت آخرش رو با دلم احساس كردم و ديدم.
دست درست
(ع)زت زياد

 
در ساعت۳:۲۳ بعدازظهر, Blogger توسن نوشته ...

سلام
ممنون بابت شعر و بابت یادآوری.هرچند که یاداوری دردناکی بود!
نوشته اول متنت منو یاد یه مطلب از خانه بدوش انداخت که تو وبلاگمون اومده بود. اگه خواستین بخونین.
http://baadesaba.blogspot.com/2004/11/blog-post_16.html#comments

 
در ساعت۱۲:۳۰ قبل‌ازظهر, Blogger harry potter نوشته ...

سلام
از دیدنت خوشحالم و منتظر مطالب بعدیت هستم . ازت خوشم اومد چون مطالب اولت برخلاف اولین نوشته های غالب آدما که به احوال پرسی و از این خاله بازی ها میگذره ، در واقع یه جور ترکوندن بود . اصلا موافقی از این به بعد به جای ((بنیامین)) بهت بگم ((دینامیت)) ؟؟؟
پس خوش اومدی دینامیت ((:

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است