كاشان MP3 : پريم

خب ميبينم كه بائوبيك گرد و خاك كرده و بعضي ها از آب گل آلود ماهي هاي بزرگتر از قواره شون گرفتن.
قبل از هر اقدامي بايد خدمت رييس عرض كنم كه لطف سركار عليه سبب سرور و عزت نفس و خجلت حقير گرديد لذا سپاس بنده را بپذيريد و حساب خود را از كليه مواردي كه در زير درج ميشود بري بدانيد.
حالا من چيزايي كه يادمه ميگم :
1 پريم : جاي فافاي عزيز و خانمها خيلي خالي بود هرچند كه ما نمي تونستيم منتظر رضايت نامه اولياي محترم خانمها بشينيم. فعلا با همون « فود كورتي » خوش باشيد تا به سن بلوغ برسيد. در ضمن سعي كنيد جايي بريد كه فيلم هندي هم نشون بدهند.
2 پريم : اسم غار « شهر» نياسر خيلي جالب بود و فكر كنم يكي از دوستان شعر معروف « به دريا بنگرم دريا تو وينم... به صحرا بنگرم صحرا تو وينم و بقيه اش» رو در دلش ميخونده
3 پريم : عجب توت هايي در نياسر بود. من هم كه جلوي توت ناخودآگاه ضعيف و شل ميشم با هري بيك و اون يكي دوستمون شروع كرديم به ارضاي ميل توت خوري كه اين بائوبيك ملقب به خان خله هي كارشكني ميكرد و ما رو به ادامه راه تشويق ميكرد.
4 پريم : يك نكته بسيار مهم تعداد ترمزهايي بود كه هري جونم براي چيدن شقايقهاي وحشي كرد. شقايق قرمز ، نارنجي و... تازه چندتا گل محمدي به تعداد گلهاي نشسته در ماشين ( براي روشن شدن موضوع : منظور خودمون چهار تا است) اضافه شد و فضاي مطبوعي درمركب هري بيك پديد اومد ، ايشالا چرخاي ماشينت هميشه بچرخه)
5 پريم : بائوباب كه اصلا به چشم نميامد چون يا من خواب بودم يا سرم رو گرفته بودم (راستي اگر من معمارهاي 200 – 300 سال پيش رو ببينم حسابي حالشون رو ميگيرم ، « يعني چي» ارتفاع درها اينقدر كمه) ولي با اين وجود چندتا شيرين كاري ازش دارم :))))
6 پريم : طي يك حركت حساب شده بائوي سفر ما بعد از كلي فيلمبرداري متوجه شد كه دوربينش تنظيم نيست ، تازه يكبار بدون برداشتن در لنزش داشت فيلم مي گرفت از همه بدتر اينكه يك ربع از فيلم ، نمايش دهنده سبك كوبيسم تخيليه چون آقا يادش رفته دوربين رو خاموش كنه.
7 پريم : چه وصفهايي كه از هري راجع به قشنگيه چشم هاي يك قاطر نشنيديم. خداييش چشم قاطره از چشم بعضي دخترها قشنگتر بود.
8 پريم : به دليل درايت بيش از حد بائوباب در بلد بودن راه و عبور از مسير پر دست انداز چندبار چاي اي كه براي خنك شدن نگهداشته بودم ريخت رو پاهام ...
9 پريم : در همون فيلم كذايي كه بائوباب گفته بيشتر از هرچيز صحنه هاي انواع « در» هاي موجود در ابيانه ( همون بلادي كه سيمانهاشون رو رنگ ميكنن) است. خلاصه هرجا دري بود بائوباب با حركت هاي آنچناني دوربين در حد شركت در جشنواره كن فيلمبرداري كرد.
10 پريم : در امامزاده ابيانه چندتا دختر از بائوباب خواستن كه ازشون عكس بگيره. بيچاره بائوباب از ترس اينكه مبادا دخترها بخورنش نزديك اونا نميشد تا اينكه بعد از كلي جيغ و ويغ به فاصله لازم رفت و بدون شمارش عكس رو گرفت و در رفت. همون حق شون بود بين اين همه پسر خوش تيپ و با مرام از كي خواستن عكس بگيره ؟؟؟ از دخترهاي شهرستاني بيشتر از اين انتظار نميره. در ضمن كبوتر با كبوتر ....
راستي هري بيا همون مسجد جامع جمهوري خوبه ، بيا مرام بذار كه بدجور به يك امامزاه با مولفه هاي قرن 21 نيازمنديم (همون سلام و زيارت به سبك جيجيتال ). بالاخره ما هم جوونيم و هزارتا آرزو و حاجت داريم.
11 پريم : در كوچه هاي تنگ ابيانه چند دختر با اصرار مي خواستن تك تك با يك قاطر عكس بندازن ما ديگه نايستاديم ببينيم امضا هم گرفتند يا نه؟؟؟
12 پريم : در ابيانه چندتا پير زن و پير مرد بودند كه بالاي 70 سال داشتند و هي در اون چندتا راهرو با لباس هايي كه بيشتر به نظر ميرسيد اون لباسها رو براي القاي اينكه اينجا ابيانه هست پوشيده بودند مي چرخيدن و نمايش تكراري مي دادند و ما هرچه جستجو كرديم جواني بين 15 تا 25 پيدا نكرديم.
13 پريم : بعد از خوردن غذا ديدم بائوباب داره با ني نوشابه خلال ميكنه ، من هم به خودم گفتم اشكال نداره اينجا كسي ما رو نميشناسه و وقتي ميخواستم از رستوران خارج بشم از روي ميز رستورانچيه يك خلال دندون برداشتم برگشتم ديدم بائوباب دوتا دوتا خلال برميداره ، من كه نفهميدم دوتا خلال به چه دردي مي خوره؟
14 پريم : واي چه حالي ميده كه پاچه شلوارت رو بزني بالا بعد پاها رو در جريان آب نهرهاي حمام فين قرار بدي ، عجب آرامشي ، عجب صفايي البته به شرطي كه موجودي به نام بائوباب جلويت نشسته نباشه.
15 پريم : آخر سفر كه مي خواستيم برگرديم بائوباب جوگير شده بود و هي ميخواست محلي حرف بزنه تا جايي كه تنها دفعه اي كه به گوشي اش زنگ خورد به زبان نا معلومي صحبت كرد ، البته هري و من خيلي با مرام نصيحتش كرديم و اصلا دست نگرفتيم.
16 پريم : جناب بائوباب در خانه طباطبايي ها ( هر وقت ياد اون خونه ميافتم سرم درد ميگيره ) با ذوق فراوان درباره سرمايش سرداب نطق ميفرمودند به طوري كه چرت كتابفروش اونجا اساسي پريد و براي اصلاح كليه مطالب بائوباب از جايش بلند شد و سيستم رو معرفي كرد.

يادگاري (3)
در ساعت۹:۰۵ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

ميدوني چيه بنيامين خان! اين كل كل كردنت و اين مدلي كامنت نوشتنت و اينا خيلي باحاله:)) يعني من همون اندازه كه فيلم هندي مي بينم و مي خندم همون اندازه هم نوشته هاي تورو كه مي خونم مي خندم:)) جدي مي گم ها. تقريبا تو يه مايه هستيد;) البته از انصاف كه نگذريم خب حرفهاي تو رو ميشه فهميد ولي زبون اونارو به سختي.از شوخي گذشته يه نكته اي تو نوشته هات بود گفتم بهت بگم: يه جا گفتي اين دختر شهرستانيها! ما دختر و پسرهاي تهران همچين تحفه اي نيستيم ها! مي دونم به شوخي گفتي و منظوري توش نبوده ولي همين شوخي شوخي رد شدن و گفتن خيلي روي آدم ميمونه. سعي كنيم از اين الفاظ استفاده نكنيم بهتر نيست؟ كلي گفتم ها، خودمم هم دارم حساب مي كنم.

 
در ساعت۱۰:۰۲ قبل‌ازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

OK
اولا به قول هري درست خالي ببند.
البته اعتراف مي‌كنم كه اولين بار بود با دوربين فيلمبرداري مي‌كردم. آخه ما بچه دهاتيها از اين چيزها نديدم (البته خيلي خوب دراومده) لهذا آدم عاقل فيلمبردار حرفه‌اي نبودم كه، براي همين موقع فيلمبرداري بايد حواسم به منيتور مي‌بود و تكون دستم. درنتيجه امكان نداره با لنز بسته فيلم بگيرم و در مورد سبك كوبيسم، وقتي 2-3 تا آدم جلو ميرند و حركات محيرالعقول انجام مي‌دن كه آدم مجبور مي‌شه دلش رو از خنده بگيره و ولو شه خوب مي‌شه آدم يادش بره دگمه ضبط رو بزنه يا اشتباها دستش بخوره رو دكمه.

اما در مورد شهرستاني بود من يكي افتخار مي‌كنم كه بچه تهران نيستم و به طور كل دوست هم ندارم باشم. ما با همون ده خودمون (به قول شما برره) بيشتر حال مي‌كنيم تا تهران شما. و از محلي حرف زدن هم ابايي ندارم. هرجا باشه حتي اگه پيش رييس جمهور باشم دوست دارم با زبون خودم صحبت كنم.
فهميدي بچه تهرووووون!!!!!!!

ا- درمورد سرداب نبود و بادگير
2- درمورد بادگير خانه طباطباييها صحبت نمي‌كردم درمورد بادگير خونه مادربزرگم صحبت مي‌كردم.
3- طرف كه حرفهاي من رو تاييد!

من از همه اقشار دعوت به تاسيس امامزاده كردم هرچند بعضي‌ها قبلا اين كار رو كردين!!
:))))))))))))))))))))))

 
در ساعت۱:۰۱ قبل‌ازظهر, Blogger سپار نوشته ...

ميبينم كه متهم به نژاد پرستي شدم.
نخير!!! بايد به اهالي بگم كه من اصلا نميدونم كه اون دخترها براي كجا بودند هر چند كه اگر دقت ميكرديد متوجه ميشديد كه خود تهران هم يك شهرستانه ( عجب دليل توپي ، خيلي ناز ماسمال كردم) به همين علت اصلا زير بار حرف شماها نميرم و هرگونه برداشت منفي رو به ذهن بيمار خودتون ارجاع ميدم.
بائوبيك خان يادت باشه اگر خواستي جلوي رييس جمهور هر كشوري حتي ماداگاسكار اونطوري به قول خودت محلي و زوركي حرف بزني من در مجلس نباشم (منتظر نصايحتون راجع به اينكه از كشور ماداگاسكار صحبت كردم هستم)

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است