عرض كنم والا اينجوري كه نه ولي يه بار تو پاييز با يكي از دوستام داشتيم از كنسرت برمي گشتيم قحطي ماشين شد. بعد يهو يه پرايد نگه داشت و ما هم سوار شديم. البته طبق معمول كه من بي كله بازي درآوردم ولي تا دستم رفت به دستگيره در ماشين كه سوار شيم يهو دوستم گفت اگه بدزدنمون چي؟ اونوقت تازه يادم افتاد:))
هر كي ندونه فكر مي كنه كه حالا چه لعبتي هستي؟؟!!! آقا پسر فكر كنم اون چند نفر هم با ديدنت از پاتيلي در اومدن و هپروت از سرشون پريده و خواستن با موسيقي به درد ديدن تو التيام بدن.
يكي هم پيدا بشه ما رو اتومرسي سوار كنه بد نيستا!!!!!!
بازم وضع شما پسرها خوبه که ساعت سه نیمه شب ساعت ناامنی واستونه. من یه بار ساعت نه و نیم شب مجبور شدم شخصی سوار شم. درست یه شخصی سوار شدم مثل همونی که تو سوار شدی و درست در همون وضعیتی که بسر می بردی البته شدیدترش من هم بودم. غیر از دعا و صلوات ، از ترس داشتم بندری می زدم. :)
آقا چشت روز بد نبینه چند قدم بالاتر یه معتاد نئشه اومد دقیقا پهلوی من نشست و سر هر پیچی خودش رو، رو من ولو می کرد. آخر سر صدا مو بالا بردم و چهار تا بد و بیراه بهش گفتم و راننده هم که خدا خیرش بده از تو آینه هوای منو داشت، تا اینکه معتاد رو پیاده کرد. خلاصه خدا رو شکر زنده موندم.
راستی شما که اینقدر عاشق موسیقی سنتی و صدای شجریان و پسرش هستین ، چرا نسبت به افتخاری همچین احساسی دارین!؟
سلام
منم مثل خیلی از دخترای این مملکت تو همچین شرایطی بودم!!
میگم دخترا چون به قول معصومه این ماجرا که واسه شما تو ساعت 3 نصفه شب وحشتناک بوده، خیلی راحت برای یه دختر تو ساعت 9 شب میتونه وحشتناک تر از این باشه!!! میدونین که ما در امنیت زندگی میکنیم!!!
معصومه جان لطفاً بحث شیرین افتخاری رو پیش نکش ...
راستی فکر کنم ساغر و فافا شدیداً درگیر امتحانات باشند. براشون آرزوی موفقیت میکنم اساسی. هرکدومتون هرکدومشون رو دیدین سلام برسونید!!
کمک.....
یه راه ساده بگین که بتونم عکس تو وبلاگ بذارم!! :((((