حتماً شنيديد كه ميگن «در، هميشه روي يك پاشنه نميچرخه!» براي من هم كه هميشهء هميشه اوضاع بر وفق مراد بود، دقيقاً تو شرايطي كه حتي فكرش رو هم نميكردم يه دفعه همه چيز بر عكس شد و ساز تقدير براي من جور ديگه اي شروع به زدن كرد، و مني كه هميشه شاد و خندان بودم، ديگه به زحمت ميتونستي لبخندی بر روي لبام ببيني. در مورد اون اتفاق خيلي فكر كردم، حداقل به خاطر اينكه يه جوري دل خودم رو آروم كنم، با خودم ميگفتم كه شايد اصلاً به خاطر اينكه من داشتم راه رو غلط ميرفتم اين اتفاق افتاد تا نگذاره من اين راه رو ادامه بدم. گاهي هم فكر ميكردم كه اينها همش اتفاق افتاده تا من قدر عافيت رو بيشتر بدونم و يا حتي به اين دليل كه صبر و تحملم محك زده بشه.
بگذريم! اينها رو نگفتم كه چه ميدونم مثلاً درددل كنم، گفتم به اين خاطر كه ميخواستم بگم كه تو اون شرائط بد يه بار خيلي اتفاقي، از يه دوست جملهاي رو شنيدم كه خيلي كمكم كرد تا بتونم آرامش خودم رو بدست بيارم. هنوز هم كه هنوزه، وقتي حالم بد ميشه يا مشكلات بهم فشار مياره با به خاطر آوردن اون جمله دلم آروم ميگيره. و اون جمله اين بود:
«ايستا و فرودآ بر دري كه كوبه ندارد، چه اگر به گاه آمده باشي صاحب خانه به درگاه در انتظار توست، و اگر بيگاه آمده باشي به دركوفتنت نيازي نيست.»