با يه مشت شفت و چل و كور و كچل

خداييش اين همه استعداد ناب رو غير از يك بائوباب كي مي‌تونست شكوفا كنه ؟؟؟
از قديم گفتند ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد قصه منه. غير از اين كور و كچل‌هايي كه دور خودم جمع كردم ظاهرا اين قضيه بين اساتيد دانشكده هم سرايت كرده.
البته ماجراهاي من و استاد بتن‌مون بمونه اگه حال داشتم بعدا براتون تعريف مي‌كنم.
اين استادي بود كه چند شب پيش تعريفش رو كرده بودم و قرار يك حالگيري اساسي به من داده بود. خيلي زود به وعده‌ش عمل كرد.
امروز سر كلاس يك مساله پاي تخته نوشت و گفت بچه‌ها بشينيد حل كنيد. اصلا حس و حال فكر كردن روي مساله رو نداشتم. شروع كردم بازي كردن با خودكار. اون هم توي كلاس دور مي‌رفت و فعاليت بچه‌ها رو تماشا مي‌كرد.
چندباري هم بالاي سر من اومد. وقتي ديد مثل 99 درصد كلاس برگه من هم سفيده رد شد.
همين لحظه بود كه يكدفعه ذهنم جرقه زد و شروع كردم به حل مساله. به جواب كه رسيدم، برگه رو برداشتم كه نشونش بدم.
چشمتون روز بد نبينه. همچين كه به راه حل و جواب من نگاه كرد شروع كرد به فرياد زدن كه اي واي، آبروي هرچي دانشجو بردي، دوزار سواد نداري، مي‌خواي فارغ‌التحصيل بشي، آخه تو اين دوگوله چي‌داري ؟!!!
خلاصه جلوي همه دانشجوهاي سر كلاس سكه يك پولم كرد و هرچي از دهنش بر مي‌اومد (احمق، خر، گاو، ....) بارمون كرد. بعدش هم گفت بشين.
چون هيچ كس ديگه‌اي كه مساله رو حل نكرده بود، سري تكون داد و گفت متاسفم و خودش شروع كرد به حل كردن مساله.
راه حل من درست بود. جوابم هم درست بود. همينجا بود كه استاد همينجور كه داشت مساله رو حل مي‌كرد سرش رو از روي تابلو برگردوند، تا اومدم حرفي بزنم چشمكي زد و زبوني هم برام درآورد و با پوزخندي تمسخر آميز ادامه مساله رو حل كرد.
يادگاري (6)
در ساعت۱:۳۸ قبل‌ازظهر, Blogger سپار نوشته ...

بائوباب!!! با شعر بالاي صفحه پاچه’ كي رو خاروندي؟؟؟
راستي بروبچ آگاه و در صحنه باشند كه بائوباب گواهينامه اش رو بالاخره رديف كرد گفته مراسم شيريني رو با شماها هماهنگ كنم.

 
در ساعت۱:۴۲ قبل‌ازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

بائوباب غلط كرده !!
من پارسال سر دزدي 0.5 مليون ضرر كردم. شماها كجا بودين كه حالا شيريني درست شدنش رو مي‌خواين :))

 
در ساعت۱:۴۶ قبل‌ازظهر, Blogger سپار نوشته ...

اون ديگه از گيجي خودت بوده من كه نبايد تاوان اهمال كاري تو رو بدم. ما شيريني مي خوايم يالا!!
در ضمن تا شيريني ، تبديل به حلوا نشده قرارش رو خودت بذار.

 
در ساعت۲:۰۲ قبل‌ازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

ميدوني. من مي‌خوام يك اعترافي كنم
من تا حلواي همتون رو نخورم همينجا هستم

 
در ساعت۸:۱۶ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

خداييش ايول استاد عجب كار معركه اي كرده:) منظورم اين نيست كه چون تو بودي ها كلي گفتم.
شما ها هم كه بدتر از ما هي چتر ميشيد واسه شيريني و اينا:))

 
در ساعت۸:۲۶ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

چه استاد عجیبی! انوقت تو هم بعد از حل مساله وایسادی و چشمک زدنش رو تماشا کردی؟ !!!

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است