هنوز هم احساس ميكنم آنقدر غرق گناههام نشدهم كه رانده شوم.
هميشه گوش شنوايي است.
هيچ وقت يادم نميره كه چه زمانهايي رو توي بارگاه ملكوتي حضرتش سپري كردم، چه روزهايي كه بغضم رو كسي نميتونست باز كنه. هيچ كس نبود كه به حرفم گوش كنه. خسته و درمونده بودم.
خوشحالم و خوشحالتر كه هنوز هم كه هنوزه وقتي دلم ميگيره، وقتي دچار خفقان ميشم، وقتي خسته از رنج دنيا ميشم ........ يك ويزاي مجاني ميرسه، يك ويزايي كه هيچوقت نتونستم بفهمم چهجوري امضا ميشه و كي ميرسه، اما دقيقا خودش ميدونه كي و از چه طريقي برسه.
ممنونم
***********
سلام، ما (بائوباب، ايدزوو، فرقان، رفيق و سعيد) برگشتيم.
از روزي كه اين وبلاگ تاسيس شد خيلي برنامهها و اهداف براش ريخته بودم، هيچ وقت هم فكر نميكردم كه اينقدر زود به اينجا برسم، اما كمك شد و رسيديم.
هفته گذشته چند اتفاق خوب براي ما افتاد،
اوليش اضافه شدن دوست خوبمون با نام مستعار "رفيق" به جمع بروبچههاي وبلاگيمون بود كه واقعا من و سايرين رو خوشحال كرد.
دومين موضوع سفر زيارتي ما بود، كه اسبابش يكي پس از ديگري رديف شد و افتخار پيدا كرديم كه كليه مجنونين به پابوس آقا امام هشتم بريم.
هرچند توي اين 5-6 ماه اخير بروبچ مجنون برنامههاي زيادي رو با هم اجرا كردند، از مسافرتهاي يكي دوروزه (بعضي وقتها نصفه روزه) گرفته تا گردشهاي داخل شهر و ...اما اين يكي يك مزه ديگه داشت.
خوشحالم كه در شش يا هفتمين برنامهي مشتركمون سر از مشهد مقدس درآورديم.
جاي همه مخصوصا فافا خالي بود.
انشاء ا... به زودي سفرنامه اين ماجرا رو در همين جا خواهيد خوند.