ديشب كه شيخنا فرقان قدم بر چشمان بي بصيرت اين حقير گذاشتند و خويشتن را بر بنده كوچك آويزان نمودند اولين فالي كه صبح جمعه گذشته كه مصادف با عيد روزه داران و روضه خواران بود از ديوان حضرت حافظ كه هفته پيش با كلي دقت در ظرايف مثلا اينكه حتما به تصحيح اساتيد بزرگوار غني و قزويني باشد و با خطي خوش و خوانا نگاشته شده باشد خريده بودم، نشان دادم و شيخ بلند بخت ما، مرا به نوشتن آن در وبلاگ هزار دستان مجنون تشويق و ترغيب نمود (توجه كنيد كه من هيچ وقت مشوقانم را فراموش نمي كنم.) و من با توجه به ضيق وقت و قلت حال واسع عزم نمودم و اين غزل زيبا را بر لوح مجنون ثبت كردم.
( راستي خدا تمام وعده شكنان عالم را به عاقبت اين بائوباب دچار كنه، مي خواستم به مناسبت عيد، خود شيريني از خودم در كنم و يك عيدي اينترنتي بدم بهتون كه بعضي ها، توجه كنيد ، ميگم
بعضي ها من رو پيچوندن و شما رو از مزه شيرين من بي بهره كردند.)
***
ماهم اين هفته شد از شهر و به چشمم ساليست
حال هجران تو چه داني كه مشكل حاليست
***
مردم ديده ز لطف رخ او در رخ او
عكس خود ديد گمان برد كه مشكين خاليست
***
ميچكد شير هنوز از لب همچون شكرش
گرچه در شيوه گري هر مژه اش قتاليست
***
اي كه انگشت نمايي به كرم درهمه شهر
ده كه در كار غريبان عجبت اهماليست
***
بعد از اينم نبود شايبه در جوهر فرد
كه دهان تو درين نكته خوش استدلاليست
***
مژده دادند كه بر ما گذري خواهي كرد
نيت خير مگردان كه مبارك فاليست
***
كوه اندوه فراغت به چه حالت بكشد
حافظ خسته كه از ناله تنش چون ناليست
***********
اللهم عجل لوليك الفرج