تا حالا برات اتفاقی افتاده که باعث بشه دلت بخواد به در و دیوار لگد بزنی؟!
چند روزی است کسانی را میبینم که از دیدنشان تک تک سلولهای عصبیام شروع میکنند به فرستادن پیامهای عجیب و غریب نتیجهاش هم این است که خشم به سراغم میآید، عصبانی میشوم، به تعبیر خودمانی هرس میخورم، از درون گریهام میگیرد.
بهر هر ياري كه جان دادم به پاس دوستي
دشمنيها كرد با من در لباس دوستي
كوه پا بر جا گمان ميكردمش دردا كه بود
از حبابي سست بنيان تر اساس دوستي
بس كه رنج از دوستان باشد دل آزرده را
جاي بيم دشمني، دارد هراس دوستي
جان فدا كرديم و ياران قدر ما نشناختند
كور بادا، ديده حق ناشناس دوستي
دشمن خويشي كنون كز دوستداران دو روي
دشمني بيني و خاموشي به پاس دوستي