باسمه تعالي
با سلام خدمت همه دوستان.مطالب قشنگي بود كه جناب آقاي سپاراشاره فرمودند و بجا ديدم كه اين بحث را ادامه دهم تا ان شاء الله به نتيجه مثبتي برسيم.من هم شيوه آقاي سپار را در پيش ميگيرم و بند بند نظراتم را بيان ميكنم.اگر هم كم و كاسي در مطالب هست به كرم خودتان ببخشيد.
1-در مورد مطلب اول جا دارد بگويم:نگارنده كتاب وقتي كتاب را تاليف ميكند،براي استفاده عموم است ولي آنرا تقديم به يك نفر خاصي ميكند .همچنين دليل دوم بنده اين بود:محتواي كلام در ابتداي بحث اينطور ايجاب ميكرد تا سلام دستجمعي بكنم ولي ديدم اگر مطلب را شخصأ در آخر بحث تقديم دوستان بكنم بهتر باشد.اگر اين دو دليل شما را قانع نكرد من از شما معذرت ميخواهم.
2-اما مورد دوم مطلب حضرت آقاي سپار:تمام تعاريفي كه ميشد از كلمه اراجيف برداشت كرد شما آورديد اما اي كاش اين را هم اضافه ميكرديد اراجيف يعني:حرف لغو در سوره مباركه مومنون آيه 2 ميفرمايد: والذين هم عن اللغو معرضون.صفت مومنان كه ما هم قرار است از آنها باشيم اين است كه از لغو اعراض كنيم.
منظور من از خوب نوشتن اين است كه:از ابتداي قرآن تا انتهاي قرآن هر چه ميخوانيم غير از چند آيه ما بقي همه داستان و مثال است!خالق ما نسبت به فهم ما داستانسرائي ميكند تا ما از اين داستانها عبرت بگيريم.اي كاش ما هم داستانهائي كه بعضأ بيان ميكنيم درونش عبرتي باشد و قابل استفاده.خدا در كتاب خود داستاهاي فراواني دارد كه همه آنها را با كلمه (احسن القصص)تعبير ميكند چرا ما اين داستانها را بيان نكنيم؟؟؟ما اين قدر مطالب اين كتاب را مغلغ و سخت شمرديم حتي حاضر نيستيم نزديك آن برويم!هر كس به اندازه درك خود از قرآن بنويسد.ممكن است كسي به مساله اي توجه كند كه هيچ كدام از ما به آن دقت نكرده بوديم تا بحال.
3-در مورد مطلب سوم:الف:من هرچه مطلبم را مطالعه كردم نهئي كه شما ميفرمائيد نديدم!بلكه بعنوان يك برادر كوچكتر فقط پيشنهاد دادم فكر كنم حق پيشنهاد دادن را داشته باشم البته با اجازه دوستان.
ب:(آيا با ننوشتن،آموزشي تحصيل ميشود؟)من بايد عرض كنم:درست در تمام مراحل(اعم از اخلاقي و عرفاني وغيره) بايد تمرين ممارست باشد!اگر ميخواهيم به گنج برسيم بايد تلاش كنيم (نابرده رنج گنج ميسر نميشو د).
اما ميبينيم كه بعضي ازدوستان تمايل به مفيدتر و بهتر نوشتن ندارند و همچنان جاي اول و حرفهاي تكراري خود را ميزنند.اينها مقدمه بهتر نوشتن است؟اگر اينطور است اميدواريم هر چه زودتر دست دوستان راه بيفتد به بهتر نوشتن.
لازم به ذكر منظور بنده اين نيست،دوستي كه نميخواهد مطلب غير جدي بنويسداز معركه بيرون رود!چرا كه همه ما ميدانيم خيلي حرفها داريم براي گفتن اما بيان نميكنيم!كافي فقط كمي توجه كنيم به كامنت بعضي از مطالب ميبينيم،مطالبي كه لبخند بر لبها مياورد كامنتشان بيشتر است ولي برعكس مطالب مهم كامنتشان كمتر؟!چرا؟
نتيجه اي كه ميخواهم بگيرم:ما به زيبائي هاي زود گذر دنيائي راضي ميشويم ولي منفعت دراز و اما سخت را نميپسنديم!دراحاديث به ما جور ديگري سفارش شده است(واصبروا قليلأ،تنعموا كثيرا)يعني به زيبائي هاي زود گذر اين دنياي فاني كه كم است توجه نكن و صبر كن تا از نعمات فراوان الهي در دنياي باقي بهرهمند شوي .
4-مورد چهارم:اولأ اين دعائي كه عرض كردم طبق فرموده بزرگان به بنده هم ميرسد چون با كريم طرفيم.
ثانيأ:همين كه دوستان در رفاه و خوشي باشند و سالشان توام با موفقيت باشد ما را كفايت ميكند.
ثالثأ:من در جائي نه مطالعه و نه شنيده ام كه همنشينان قرآن دلسوزيشان براي خودشان بيشتر است!در سيره حضرت رسول اعظم(كه امسال متبرك است به نام ايشان)ميبينيم:حضرت به فكر امت خود و امم ديگر بودند و دليل ما بر اين حرف آيه 21 سوره احزاب:و لقد كان في رسول الله اسوه حسنه... ما هم از ايشان تبعيت ميكنيم و در فكر دوستان خواهيم ماند.
5-مورد پنجم:سئوال من از شما اين است كه:آيا آن دوست در وبلاگ خود شخصي مينوشت يا جمعي؟اگر بفرمائيد:شخصي،در جواب ميگويم:حق با ايشان است چون به قول قديميها:چاهار ديواري،اختياري.اما اگر بفرمائيد:جمعي مينوشتند،در جواب ميگويم:كار و حرف ايشان غلط است!چون ما اين حق را نداريم كه حق ديگران را ضايع كنيم!.
مثالي كه ميتوانم بزنم سفرهائي كه با دوستان رفتيم.آيا ميشود يك نفر اعمال نظر كند و از ديگران مشورت نخواهد و همه در اين سفر راضي باشند؟؟؟
6-مورد ششم:من با اين حرفم به كسي جسارت نكردم،چرا كه با كلمه افعل تفضيل همه را بيان كردم،يعني تا حال خوب مينوشتند بعد از اين خوبتر بنويسند.
واما لبخند بر لب دوستان انداختند،من اصلأ مخالف اين جريان نيستم ولي آيا آن دوست عزيز فقط به اين احتياج دارد كه شما لبخند بر لبشان بياندازيد؟اگر دوستان به اين راضي هستند ديگر حرفي ندارم.
وهمچنين وبلاگ جائي براي نوشتن و ارائه مطلب است نه ارائه آهنگ و موسيقي و موارد حاشيه اي.مثلأ وبلاگ با صبا و ئه سرين خانم و عمه خانم كه موسيقي ندارد ناقص است؟يا شما آنها را مطالعه نمي كنيد؟به تصور بنده مطلب در وبلاگ يك اصل و موارد ديگر فرع محسوب ميشود.و شما اصل را رها كرديد و فرع را گرفتيد؟آنها اصلأ موارد بحث ما نيستند.
7-مورد هفتم:آيا اشنائيت ما با دوستان فقط بخاطر اراجيف نويسي ما يا آنها بود؟يا مورد ديگري هم ميتواند باشد؟بهتر نيست اينطور بگوئيم:زيبا و متين ومفيد بودن مطالب دوستان سبب شد تا به اين فكر بيفتيم از نزديك آشنا شويم؟من اينطور احساس ميكنم.
و مطلب ديگر اينكه:اگر كمي آدم با حساب و كتابي باشيم خيلي راحتر و با كمترين هزينه به تجربه هاي خوبي ميتوان رسيد.دور خودمان اتفاقات را ببينيم همه حاكي از يك تجربه است مهم اين است كه ما ببينيم.
8-مورد هشتم:ميپرسم اين حرف شما در مورد 23 فروردين چه سودي براي رفقا ميتواند داشته باشد؟چرا تصور ميكني اين حرف مفيد بود؟سيل تبريكات دوستان چه نفعي به من ميرساند؟آيا در رشد علمي و معنوي من تاثيري ميگذارد؟آيا هدف از خلقت ما(و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)تبريك گفتن اعياد و جشنهاي تولدمان است؟؟؟
9-مورد نهم:اين فرمايش شما هم جز تعارف چيز ديگري نيست چرا كه ما مخلوق يك خالق هستيم و او بين بنده هايش تبعيض قائل نميشود ما هستيم كه از امكانات بايد به نحو احسنت استفاده ببريم.
ميفرمائيد توجه نكنيد به مطالب ما،نميشود!چون يك فضائي را اشغال ميكند و براي مطالعه هم گذارده شده.از طرف ديگر من به شخصه نميپسندم دوستانم و خودم در يكجا بمانم و ديگران بيايند و گوي علم را از ما بربايند تا مجبور شويم برويم پاي سفره علم آنها بنشينيم و استفاده ببريم چرا ما خودمان سفره اي پهن نكنيم تا ديگران بيايندو از سفره ما استفاده كنند؟
در آخر بايد معذرت خواهي كنم از همه دوستان كه من در اين حد نبودم اما چه كنم كه يك درد و دل ما را به اينجا كشانيدو همچنين من عادت به بلند نويسي نداشتم و ندارم اما نشد خلاصه تر بنويسم چون رشته كلام ميپريد و حق مطلب ادا نميشد.
در اين حرفها منظورم با نفر خاصي نبود و اگر مطلب قبلي را مرور كنيد ميبينيد من نوعأ پيشنهاد و خواهش كردم نه اجبار و لذا از دست من دلگير نشويد.
بنده زياد بلد نيستم مثل آقاي سپار لينك بدم اگر مطالب كمي پراكنده است ميتوانيد مطلب ايشان را اول بخوانيد سپس مطلب بنده را.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
با تشكر از همه دوستان احمد حيدري