ديروز كه داشتم با حضرت بائوباب به بحث و جدل ميپرداختم ايشان گوشزد نمودند كه اينقدر به پاچهي مبارك ايشان نپيچم و بچسبم به بقيه، ما هم چند علت آورديم كه بد نديديم براي روشن شدن اذهان عمومي و خصوصي الالخصوص جناب بنيامين خان ذكر نماييم.
ابتدا بگذاريد كَمَكي اعتراف كنم.
روزي كه من ميخواستم وارد اين وبلاگ شوم بائوباب ليستي از قوانين نوشته و نا نوشته جلوي بنده گذاشت و كلي چك و سفته بابت اين تعهدات از من گرفت. چندتا از اين تعهدات به اين شرح ميباشد:
نظر به اينكه ما با وبلاگ دوست و همسايه دست دوستي و برادري و پيمان ياري بستهايم حق اذيت كردن بر و بچ وبلاگ دوست و همسايه را تا اطلاع ثانوي نداري.
در مورد اعضاي وبلاگ خودمان هم كه نوشته بودند: چشمك جيززه و نبايد به هيچ وجه و حتي تحت شرايط بحراني طرفش برم. كمر باريك اصلا وبلاگ نميخونه و هرچي مطلب دربارهش بزني سوخت ميشه و جناب بنيامين خان هم به عهدهي خودت ميباشه و بايد اول ظرفيت سنجي كني و بعد سر به سر بنيامين بگذاري.
و اما خودم. جناب بنيامين خان من غير از شماها هستم. بنابر اين غير از بائوباب كس ديگهاي در اين دو وبلاگ به صورت كامل نميشناسم. البته كمي در مورد هري و هرميون (ببخشيد رييس الكتاب) شنيدم و با رييس كمي دورادور آشنايي دارم اما اينكه فعلا در حال حاظر به خودم جرات جسارت به ساحت مقدس اين عزيزان و شما را بدهم كمي زود و دور از عقل به نظر ميرسد.
پس فعلا تا مطالب شما درج نگرديده و موقعيت رو نسنجيدم بيخيال گير بازار.
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست كه
مجنون باشي