متن زير برگرفته از « Macbeth » اثر ويليام شكسپير و احتمالا (چون مطمين نيستم) ترجمه از آقاي عاشوري است
Tomorrow, and tomorrow, and tomorrow
Creeps in this petty pace from day to day
To the last syllable of recorded time
And all our yesterdays have lighted fools
The way to dusty death. Out, out brief candle
Life's but a walking shadow, a poor player
That struts and frets his hour upon the stage
And then is heard no more: it is a tale
Told by an idiot, full of sound and fury,Signifying nothing
فردا و فردا و فردا
مي خزد با گامهاي كوچك
از روزي به روزي
تا كه بسپارد به پايان
رشته طومارهر دوران و ديروزان كجا
بودست ما ديوانگان را جز نشاني غبار اندوده راه مرگ
فرو مير آي اي شمعك
كه زندگاني نباشد هيچ الا سايه اي لغزان
و بازي هاي بازي پيشه اي نادان كه بازد چند گاهي
اندرين ميدان ، نقشي پر خروش و خشم و غوغا ليك بي معني
*****************************************************
الكي خودم رو درگير يه ماجراي بيخود كردم كه جز كدورت چيزي نداشت اصلا اگر من عرضه داشته باشم گليم خودم رو از آب بگيرم پس خسروان رو با ممالكشان تنها مي گذارم. يكي نيست به من بگه آخه براي چي خودت رو درگير مسايل حاشيه اي ميكني و از اصل زندگي كه همانا دوستي و همنشيني با اهالي مرام است رو فراموش كردي به همين مناسبت از كليه عزيزان حتي اونايي كه به خون من تشنه اند دعوت ميكنم عضو كلوپ ما شوند و دهانشان رو پر از شيريني كنند. باشد طريقي بيابيم و از راه اينترنت واقعا يك بزم شيريني خوران به پا كنيم. البته به شرطي كه خانمها طبقه بالا و آقايان طبقه پايين ( زير زير طبقه همكف) باشند شايد اينطوري ديگه متهم به نر پرستي نشيم. :))))
برو بچ كلوپ بامرام ها (طيب سابق) به نظر شما بهترين راه اثبات مرام چيه؟