وقايع‌الاتفاقيه
‌‌‌‌‌‌
از ديشب تا حالا هرچي دارم خودم رو مي‌چلونم كه يك چيزي درباره سفر بروبچ بنويسم نمي‌تونم !!!
علت‌هاش رو خودم مي‌دونم، شايد هم يه زماني كه نميدونم كي باشه تو همين وبلاگ نوشتم اما فعلا به كسي ربطي نداره.
به هر حال حدود دو صفحه از انواع و اقسام شيرين كاريهاي دوستان آماده است. هركي حوصله نوشتن داره اطلاع بده تا در اختيارش بگذارم.
‌‌
منتظر ساير اراجيف يك بائوباب باشيد.
يادگاري (7)
در ساعت۱۱:۵۰ بعدازظهر, Blogger سپار نوشته ...

آخه حيفي بائوباب!! يكي بياد قدر اين بائوباب ما رو بدونه. مگه نمي بينيد چه آهنگ هفته اي گذاشته؟؟ ميگه دلبر كه جان فرسود از او كام دلم نگشود از او
حالا هم كه هي خودش رو چلوند و هي مخش رو فشرد كه قاط زده، نه بائوباب جان اينقدر به خودت زحمت نده براي يك جوون تو سن و سالت اين همه فشار خوب نيست.
به هيچكس هم هيچ ربطي نداره كه بائوباب ما دمق هست حتي به من، روشنه؟؟ (ايول بائو حال ميكني نطق كشي رو)
بائوباب جونم نا اميد نباش باشد كه دلداري كند، پس بيا و خودت وقايع نگاري كن و دل جماعتي به دست آر و خنده اي بر لبان خشكيده ما بنشان.

 
در ساعت۱۱:۵۳ بعدازظهر, Blogger سپار نوشته ...

ايها الناس شعر بالاي صفحه مجنون از كفتون نره، اون رو هم بخونيد.
اي واي!! اي فغان!! بوي قرمه سبزي مياد.

 
در ساعت۹:۰۹ قبل‌ازظهر, Blogger توسن نوشته ...

سلام!
من امروز رسماً به قصد خوندن سفرنامه روز جمعه اومدم اینجا! اونوقت این بائوباب ما رو حواله میده به معلوم نیست کی!!!!!
بائوباب خان من هیچی ننوشتم که شما بنویسی. منتظریم.

 
در ساعت۹:۱۰ قبل‌ازظهر, Blogger توسن نوشته ...

قضیه قرمه سبزی چیه؟؟؟!!!!!!

 
در ساعت۹:۳۵ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

بيربط و باربطش رو بيخيال: اون شعر بالاي وبلاگ خدايي ناجور چشمك ميزنه . هي ميخواستم اين چندوقته بگم ولي يادم ميرفت تا ايدزوو گفت. دستش درد نكنه بابت يادآوري.
الآن بدوبدو ميايي مينويسي مگه آزار داريد كامنت بيربط ميذاريد و اينا...:))

 
در ساعت۴:۵۰ بعدازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

ايول، ايول

الحمدلله ما اين بيت شعر و آهنگ رو 3-4 روز قبل سفر گذاشتيم. اگه بعد سفر مي‌گذاشتيم چه بساطي برامون درست مي‌كردين.
يك دقيقه ما نبوديم، چه قدر حرف پشت سرمون نوشتين.
1- رييس بانو من كه حواله دادم به بعد. من گفتم حس نوشتن ندارم اون چيزي هم كه حواله دادم به بعد دلايلش بود نه ماجرا نويسي.
2- بني جون ميگم چايي برات دم كنند تا مشكل كمبودت حل بشه.
3- راستش من يك ويژه‌نامه به نام "سوتي‌نامه" مي‌خواستم بنويسم ترسيدم به كسي بر بخوره مجبور بشم 6-7 ماه معذرت خواهي كنم. :)))))))
4- حالا اين همه آدم وبلاگ نويس رفتن تو كوه كلي چريدن هيچكس نمي‌خواد بنويسه :))

 
در ساعت۵:۱۷ بعدازظهر, Blogger سپار نوشته ...

بائو جونم چطوره؟؟
تو وبلاگ خودمون كه يا تو مينويسي يا من بقيه هم مهمونن بايد چايي براشون بياريم.
بعدش هم كه من به تازگي سفرنامه نوشتم حالا نوبت تو هست. در ضمن تو سفر هم اين طور هماهمنگ كرده بوديم.
راجع به شعر و بقيه مسائل هم بايد بگم اينكه چند روز زودتر تو بلگ گذاشتي حتما مي خواستي پيشاپيش و اينطوري كسي رو دعوت كني، اتفاقا اتهام تو اينه كه قبل از سفر اين شعر معني دار رو با متن كامل كه غالبا فقط شعر رو ميذاشتي اتهامت رو سنگين تر كرده، تفهيم اتهام شد؟؟
براي خودت ميگم ديگه اين موضوع رو كش نده كه هرچي بيشتر ادامه بدي من بيشهر افشات ميكنم، تازه مثل اينكه ساغر هم يه چيزايي ميدونه، مواظب خودت باش ديگه....

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است