فطرس!حقيقت يا واقعيت؟؟؟؟

باسمه تعالي
با سلام خدمت همه دوستان و همه آشنايان. مطالب جديمون تموم شد حالا ميخوام يه داستان تعريف كنم همون كه چپ و راست بائوباب تعريف ميكنه، بشنويد داستان ما را،
داستان ما اينطور شروع مي‌شود كه: خانواده‌اي به خوشي و خرمي زندگي مي‌كردند روزي شخصيت داستان ما بخاطر سهل انگاريش مورد بي محبتي و بي توجهي ارباب خويش قرار گرفت و به همين خاطر او را از منزل خود بيرون انداخت.
شخصيت داستان ما بخاطر آبروئي كه از او رفته بود نزد مردم، مجبور به هجرت شد و از آن مكان به محل ديگري رفت.
در يكي از خانواده‌هاي كه نسبت نزديك با خانواده ارباب داشتند فرزندي متولد شد، آقاي ارباب براي تبريك گفتن به آن خانواده تعدادي از افراد خانه را مامور كرد تا از جانب او به آنها تبريك بگويند، بالاخره آنها راه افتادند، در اواسط راه به محلي برخورد كردند كه در آنجا شخصيت داستان ما زندگي مي‌كرد. او گفت: با اين همه جاه و جلال كجا مي‌رويد؟ نكنه پيش پادشاهي مي‌رويد؟ آنها گفتند: فرزندي متولد شده از طرف ارباب خويش ماموريم تا تبريك ايشان را به عزيزان و نزديكان آنها برسانيم. گفت: آيا امكان دارد منم را با خود ببريد؟ شايد به بركت اين مولود به منم يه عنايتي شود!! آنها هم او را با خود بردند.
وقتي رسيدن خدمت آن خانواده بعد از ابلاغ سلام و تحيت و بيان تبريكات از طرف ارباب خويش و تقديم هدايا گفتند: اگر اشكالي نداره بخاطر ارج و قربي كه شما نزد ارباب ما داريد و به بركت اين فرزند، ما يك آبرو از دست داده و بخت برگشته‌اي را با خود آورديم تا بلكه شما وساطتي كنيد، آنها هم با كمال ميل قبول كردند. خلاصه شخصيت داستان ما به بركت اين مولود فرخنده دوباره به آغوش گرم خانواده خود برگشت و ديگر سهل انگاري از خود سر نداد.
اين داستان ما اصل حديثش در كتاب عظيم الجلد و عظيم الشان بحارالانوار مي‌باشد و شحصيت داستان ما جناب فطرس ملك است و آن ارباب خداوند سبحان و افرادي كه از طرف خدا مامور شده بودند تا تبريك بگن ملائك، به سر كردگي حضرت جبرائيل بودند و آن خانواده محترم، خانواده پيامبرعظيم الشان بودند و بالاخره آن مولود خوش قدم حضرت حسين (روحي له الفداء) مي‌باشد.
اين داستان را در ايام ولادت امام حسين (روحي له الفداء) خيلي شنيده‌ايم و بر اثر زيبا تعريف كردن مادحين عزيز خيلي هم اشك ريختيم اما از خودمان سئوال نكرديم!!!

1-آيا ملائك مرتكب خطا مي‌شوند يا خير؟
2-آيا ملائك از خود اراده دارند يا خير؟
3-آيا حضرت جبرائيل عليه‌السلام مي‌تواند از پيش خود ميهمان دعوت كند؟
4-ابليسي كه بيان شده: (از سجده كردن به حضرت آدم ابا كرد و استكبار ورزيد) آيا جزء ملائك بود يا خير؟
5-آيا هر آنچه كه در كتاب شريف بحارعلا مه مجلسي عليه‌الرحمه آمده درست است؟
نكته: دراصل اين داستان كه مي‌تواند حقيقت داشته باشد يا خير هيچ ترديدي نداريم چرا كه امام حسين عليه السلام يك چهره شناخته شده در عالم وجود است دلائل و داستانهاي زيادي است بر اين ادعا كه يكي را براي نمونه تقديم حضورتان مي‌كنيم، و آن داستان باور نكردني ظهرعاشوراست. اگر مطالعه يا شنيده باشيد حضرت ابي عبدالله به خواهر عزيزش عليهما سلام چنين مي‌فرمايد: خواهرم در خيمه يك لباس وعباي يمني كه گران قيمت است دارم آن را بياور!! سپس فرمود: يك لباس كهنه و بدرد نخور هم دارم آن راهم بياور!! وقتي آندو را آورد حضرت لباس كهنه را با خنجر خود پاره پاره كرد، بعد از اين حركت، حضرت زينب سلام الله عليها عرض كرد: برادر چرا اين كار را كردي؟ و چرا لباس قيمتي به تن مي‌كني؟ امام حسين در پاسخ فرمود: كساني كه اين همه راه آمدند به اميدي آمدند لذا اين لباس قيمتي را براي آنها مي‌پوشم كه وقتي خواستن چيزي به غنيمت ببرند اين باشد، اما اين لباس كهنه را براي آن مي‌پوشم وقتي اين لباس روئي را بردند اين لباس كه هيچ ارزشي نداره و كسي هم رغبت نمي‌كنه حتي نگاه بكنه در تنم باشد وعريان نباشم. و شاعر اينجا چه زيبا سروده است:
تو كه برديگران چنين نظر داري *****آشنايان را تو كي كني محروم
(اگر شعر نقصي دارد دليلش ذهن قاصر بنده است)
انظر الينا نظرة رحيمة يا ابا عبد الله.
در آخر از خداوند سبحان به بركت وجود اين آقا و امام رضامون كه چندي پيش تولدشون بود در خواست مي‌كنم ما را آني و كمتر از آني به خودمان وا مگذارد.
الهي امين يا رب العالمين.
يادگاري (3)
در ساعت۱۲:۰۷ قبل‌ازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

آي هوااااااااااار

چرا هركاري مي‌خواهيد بكنيد مي‌ندازيد تقصير من.
من كجا همچين قصه‌اي تعريف كردم ....
من اصلا براي تو تا حالا قصه تعريف كردم كه اين دوميش باشه ؟؟؟

البته يه قصه گفتم تو راه مشهد همون شد كه حواست رفت بنزين تموم كردي ما رو 6 ساعت وسط بيابون گذاشتي (هرچند اونم درد دل بود قصه‌ي غصه‌ي خودم بود نه اين چيزا)

من كه ميدونم همه اينا از گور اون سپار نامرد نيمه راه بلند ميشه!!!!

تازه اگر هر مولودي هم متولد بشه من ديگه سپار رو راه نمي‌دم (P:) با واسطه يا بدون واسطه. هه هه

 
در ساعت۱۲:۵۸ قبل‌ازظهر, Blogger سپار نوشته ...

ما دلشدگان در پي ياران شبابيم
ليك دانيم اگر غره شويم، يك حبابيم

 
در ساعت۸:۲۶ قبل‌ازظهر, Blogger توسن نوشته ...

سلام
اولاً جواب سوالها از نظر من البته:
1.ممکن است
2.خیر
3.بله
4.فکر نمی کنم
5.نمی دانم

البته همه اینها جای بحث دارند.
در ضمن با پیشنهاد آسمان هم موافقم. آخه اون دفعه به علت هماهنگ نشدن برنامه های من و آسمان ، آسمان نتونست بیاد!!!

 

ارسال یک نظر

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است