اندر كرامات شيخنا فرقان نويسند كه وي روزي در كنج خلوت نشسته بودي كه به ناگاه ندايي برآمد كه:" هان اي شيخ! چه نشسته اي كه خلق بر سبيل ضلالت فرورفته و اراجيف نويسي پيشه ي خود همي ساختندي."
در آن حال شيخ نعره اي بلند سر دادي و في الفور در جمع مجانين حاضر بشدي كه:"هان اي ياران! شما را بر حذر مي دارم از اراجيف نويسي، كه كاري بس مذموم بودي. بر شما باد كه همچو من خاموشي پيشه گيريد كه براي آن فضيلت هاي بسيار بر شمردندي."
در آن حوالي رندي مي زيست سپار نام. و ما ندانيم كه معناي آن چيست. ليك در برخي كتب آمده است كه وي بسيار اهل مي و ساقي بودي و از اينروي سپار ناميدندش. القصه، جناب سپار جوابيه اي در جواب شيخنا صادر بكرد كه:"هان اي شيخ! اراجيف به چه معنا باشد؟ آنچه را كه تو اراجيف نامي ما خلق بدان مفرح سازيم."
آورده اند كه شيخنا كه اين بشنيد، في الفور در جمع مجانين حاضر بشد و جوابيه اي در جواب جوابيه ي جناب سپار صادر بكرد كه:" هان اي سپار! در بلاد ما هزل و هجو و هر آنچه غير حق باشد، اراجيف نامند و تو چه مي داني كه حق چيست.خلق را مفرح مي سازي كه چه؟ بر آن باش تا آخرت خود بسازي، باشد كه حق تعالي تو را هدايت كناد!"
مورخين نويسند كه جوابيه ي شيخنا آنچنان محكم بودي كه دندانهاي جناب سپاريكسر بشكستي و وي خاموشي پيشه كردي.
خرده شاگردي در حلقه ي مجانين تلمذ مي كردي، جوجه نام.كه به اراجيف نويسي مشغول بودي و جز اراجيف ندانستي. گويند كه پس از آن بانگ رحماني به خود آمدي و با خود بگفتي:
الا اي جوجه ي نادان و كم هوش! نوشتن را بكن اكنون فراموش
گرت هزل و هجو است، عادت بشو چون شيخ خود تو نيز، خاموش
آري اين چنين شد كه انفاس قدسي شيخنا بر وي اثر كردي و وي از خود تحول دروكردي و اراجيف نويسي كنار گذاشتي و خاموشي پيشه كردي كه همانا سبيل بزرگان است...اينست كرامات شيخ ما فرقان عليه الرحمه