پي‌نوشت مطلب قبل
ميلاد باسعادت پيامبر اكرم(ص) و امام جعفر صادق(ع) رو به همگي شما تبريك مي‌گوييم.
‌‌‌
با اجازه از حضرت سعدي:
‌‌‌
«سگي پاي صحرا نشيني گزيد
به خشمي كه زهرش ز دندان چكيد
شب از درد بيچاره خوابش نبرد
به خيل اندرش دختري بود خرد
پدر را جفا كرد و تندي نمود
كه آخر تو را نيز دندان نبود؟»
***
برآشفته شد مرد صحرانشين
بكرد اندر آن دشت، چندي كمين
شد از دور پيدا، سگ سرفراز
به گوشي بلند و به دمبي دراز
زجا جست و دمب درازش گرفت
دمر كرد سگ را و گازش گرفت
سگ بي نوا با تني زخم و زار
ز صحرا نشين كرد آخر فرار
بماليد بر زخم پا، پوزه‌اي
كشيد از سر «بي كسي» زوزه‌اي
بگفتا كه: من اهل يك رنگي‌ام
خباثت نشد موجب لنگي‌ام
مرا رنج از اين علت بعدي است
كه پنداشتم دورة سعدي است!
‌‌‌‌‌‌
پ.ن:
1) من اصلا دپرس نيستم فقط يه درد دل (دل درد) ساده بود و همينجور كه مي‌بينيد شاد شادم،
حال و روز رفيقي سئوال كردم، گفت:
«مراد، شكر خدا حاصل است و هستم شاد»
براي عرض هنر، بچه‌اش تپق زد و گفت:
« فلك به مردم نادان دهد زمام مراد!»
2) با تشكر از دوستاني كه نظر داده‌اند، دوستان عزيز بعضي از كامنت‌ها در مقام مقايسه هم اصلا جالب به نظر نمي‌رسد.
3) اين متني كه نوشتم با متون زير هيچ نسبتي ندارد.
4) از تاخير تبريك گويي پوزش مي‌طلبم.
‌‌‌
** بعضي از دوستان هم كه حال ندارند كامنت بگذارند SMS مي‌زنند، اما چون SMSشون زيبا بود اينجا ميارم تا شما هم بخونيد:
تو آسمون هميشه از يه ارتفاعي به بعد ديگه هيچ ابري وجود نداره، پس هروقت آسمان دلت ابري بود، با ابرها نجنگ؛ فقط اوج بگير.
يادگاري (1)
در ساعت۱:۱۱ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

قابل شما رو نداشت:D

 

ارسال یک نظر