سربازی!

ساعتوخاموش کردم...چشمام باز شده بودولی هنوز اونقدربدنم کرخ بود که نمی شد بلند شم...یه لحظه تو چارچوب در دیدمش فکر کردم ادامه ی خواب دیشبه...چشمامو که مالوندم دیگه ندیدمش...رفتم به سمت دستشویی... وضومو که گرفتم داشتم برمیگشتم اتاقم که دوباره تو حال دیدمش...دیگه می تونستم مطمئن باشم که خواب نیست...آره خودش بود با کله ی کچل صورت آفتاب سوخته و ریشای بلند...چقدر زشت شده بود!...-اینجا چی کار میکنی پسر؟...-اومدم مرخصی!...چقدر دلم براش تنگ شده بود...یاد تموم اون کرکری هایی افتادم که قبل از رفتنش واسه هم می خوندیم:
...آخ جون! میری از دستم راحت میشم...من برم تو دق می کنی...تو بری خونه ارامش پیدا میکنه...من برم خونه سوت و کور میشه...میری اونجا آدم میشی...برم اونجا دق می کنم...میری اونجا دوست جدید پیدا می کنی...من اونجا نمی تونم با آدما با فرهنگای دیگه بسازم...مرد که گریه نمی کنه!...کی گفته؟
ولی همه چی مثل برق و باد گذشت.تا چشم به هم زدیم دیدیم داریم شیرینیه کارت پایان خدمت می خوریم و از اون دوران فقط خاطره هاش واسش مونده...
*******************
به تازگی شنیدیم که آقای سپار دارن به خدمت مقدس سربازی مشرف میشن. پیشاپیش این امر خجسته و میمون رو بهشون تبریک میگیم...ایشالا برای بقیه ی دوستان...دست راستتون روی سر آقای بائوباب و بقیه!

يادگاري (4)
در ساعت۲:۲۵ بعدازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

بدو برو نوشته هات رو فونتشون رو درست کن که این بائوباب سابقه جیغ زدن داره:))
سربازی اونم با این مدت زمان طولانی چیز مسخره ایه! ولی خب بذار پسرا برن بلکه یه خورده درست شدن! البته می دونی که بعیده! ما که داداش بزرگه معافیش رو گرفتیم کوچیکه هم ایشالله که جور میشه:)
آخه سپار داره میره سربازی؟ دیگه اینو من که می دونم! این اگه سربازی می کنه اون بدبختایی که میرن عجب شیر پس چیکار می کنن؟

 
در ساعت۱۲:۱۳ قبل‌ازظهر, Blogger بائوباب نوشته ...

اين كه گفتي يعني چه ؟!!

ببين فافا جون همه مثل تو كه ابله نيستند با 2 تا پست ياد مي‌گيرند تويي كه با يك سال سابقه وبلاگ نويسي هنوز وبلاگ رو ضايع مي‌كني تا مطلب بگذاري..

 
در ساعت۱۲:۱۷ قبل‌ازظهر, Blogger سپار نوشته ...

از اينكه براي من نگراني و براي همدردي يك مطلب در كردي. شرمنده كردي، رفقا ياد بگيريد ميشه از جوجه هاي جدي هم چيز ياد گرفت.رو سفيدم كردي. كاش مي شد دخترها هم بيان سربازي با هم ميرفتيم تا از حظ ما بي نصيب نموني.
اسرين بانو شرمنده ميكنين پس اون همه خاطره كه از عجب شير نوشتيم كشكه؟

 
در ساعت۱:۲۰ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس نوشته ...

نمی دونم باید به جوجه جون تبریک بگم یا به اون که کارت پایان خدمتش رو گرفته. به هر حال مبارک باشه:)
به بنيامين: يادت باشه راجع به موضوع عشق درکردنتون راجع به تعداد خيانت دخترها به هم در دلفريبی و اغفال شما پسرهای ساده بيشتر توضيح بدی. چطور شد که همچين فکری به ذهنت رسيد؟ يه جورايی دلم واسه همچين دخترا و پسرايی کباب شد.

 

ارسال یک نظر