با سمه تعا لي
«فبشرعباد الذين يستمعون القول فيتبعونه احسنه»
اين مطلب را تقديم به همه دوستان بالخصوص جناب سپار ميكنم،امر شما اطاعت شد.و پوزش ميطلبم ازاينكه يه قدري به درازا كشيد.
يكي از اختلافهاي تفسيري بين اهل تشيع و اهل سنت آيه 40 سوره مباركه توبه است.
الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذين كفروا ثاني اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تخف ان الله معنا.....
خلاصه داستان:در شب ليلةالمبيت بعد از وحي بر پيامبركه كفارقست حمله دارند،حضرت اميرالمومنين رابه جاي خود در خانه قرار داد و فرار كرد،در اين فرار ابوبكر هم حضرت را همراهي مي كرد تا به غاري رسيدن و در آنجا مخفي شدند،رد يابها رد پاي آنها را تا غار گرفتند وقتي آمدند بر سرغارديدندعنكبوت بردهانه آن تار تنيده است،در اين لحظه اين مطلب بيان شده است.
شاهد مثال در كلمه لصاحبه است.
كلمه صحب،صاحب 2 معنا برايش نقل شده است،1-به معناي مالك شي و كس،2-همراهي كردن.مكتب اهل بيت عليهم السلام معناي اول را قبول دارند،ولي مكتب خلفا معناي دوم را اخذ نمودند.
اگر معناي دوم را قبول كنيم،معناي آيه اين ميشود:ابوبكر به پيغمبر گفت:نترس خدا با ماست.ولي اگر معناي اول را قبول كنيم اينطور ميشود:پيامبر به او گفت:نترس خدا با ماست.
اگر ما نظر مكتب خلفا را قبول كنيم عملأ صرف همراهي چيزي را بر ما ثابت نمي كند،نه ضميري هست كه بگوئيم به فلان شخص بر ميگردد،ونه اسمي بيان شده است،لكن فقط بخاطراينكه او پيامبرراهمراهي كرده تكيه كردند.اما نظر مكتب اهل بيت به چند دليل قابل توجه است:
1-آيه 7 سوره محمد(صلي الله عليه و آاله):ان تنصرواالله ينصركم و يثبت اقدامكم.
2-آيه 30 سوره فصلت:ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه الا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التي كنتم توعدون.
3-آيه3و4 سوره نجم:ما ينطق عن الهوي،ان هو الا وحي يوحي
منطق ما:
هر كس خدا را نصرت بده،خدا هم او را نصرت خواهد داد،و پيامبر هم خدا را نصرت داد،پس خدا پيامبررا نصرت داد.
كسي كه بگويد خداي من الله است و بر اين حرفش اصرار ورزد خدا او را نترس ميكند،پيامبرهم گفت وهم اصرار كرد،پس خدا هم او را از هيچ كس و هيچ چيز نترسانيد.
كساني كه با وحي در ارتباط هستند از روي هوس حرف نمي زنند،و چون پيامبرهم با وحي درارتباط بود،پس پيامبراز روي هوس حرف نميزند.
حالا شايد بگوئيد: چرا فقط پيامبر را گفتم!آيا ابوبكرهم اينطورنبود؟عرض مي كنم:اگر خاطر شريفتان باشد در مطلب
نقش ائمه در احياي دين گفتم:اين دو(ابوبكروعمر) به چه دليل اسلام آوردند،غصب حكومت.اين از اسلامشان.پس ايشان نه در آيه اول نه دوم نه سوم و نه جاي ديگه مي تونند قرار بگيرند چون دردوران حيات پيامبر و ممات ايشان با
اجتهاداتي كه كرده خود را شناسانده،به فرموده قرآن:ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم فنتهوا،اما او هيچ يك از اين فرمايشات را گوش نداد و از پيش خود حكم صادر كرد.حالا شما خود بگوئيد:اين آيه منظورش چه كسي است؟چه كسي به ديگري مي گويد و لا تخف؟چه كسي اين شانيت را دارد كه همچين كلامي را بر دهان خود جاري كند؟