شعر زير كه از سروده هاي آقاي قنبري هست رو به همه هم وبلاگيها به ويژه حضرت صاحب سخن، رفيق تقديم مي كنم:
گفتنيها كم نيست --- من و تو كم بوديم
خشك و پژمرده --- تا روي زمين خم بوديم
گفتنيها كم نيست --- من و تو كم گفتيم
مثل هذيان دم مرگ، از آغاز،چنين در هم و برهم گفتيم
ديدنيها كم نيست --- من تو كم ديديم
بي سبب از پاييز--- جاي ميلاد اقاقيها را --- پرسيديم
چيدنيها كم نيست --- من و تو كم چيديم
وقت گل دادن عشق --- روي دار قالي
بي سبب حتي --- پرتاب گل سرخي را --- ترسيديم
خواندني ها كم نيست --- من و تو كم خوانديم
من و تو ساده ترين --- شكل سرودن را
در معبر باد--- با دهاني بسته وامانديم
من و تو كم بوديم
من و تو، اما در ميدانها --- اينك اندازه’ مان مي خوانيم
ما به اندازه ما مي بينيم --- ما به اندازه ما مي چينيم
ما به اندازه ما مي گوييم --- ما به اندازه ما مي روييم
من و تو كم نه كه بايد شب بي رحم و گل مريم و بيداري شبنم باشيم
من و تو خم نه و در هم نه و كم نه --- كه مي بايد، با هم باشيم
من و تو حق داريم در شب اين جنبش -- نبض آدم باشيم
من و تو حق داريم كه به اندازه ما هم شده با هم باشيم
گفتنيها كم نيست