اين غزل يكي از زيباترين غزلهاي خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي است كه مخصوصا بيت اول آن شهرت زيادي دارد.
چندي پيش با چندتن از دوستان نشسته بوديم و از هر دري سخن ميگفتيم كه نميدونم چي شد كه يكدفعه بحث به اين شعر كشيد و تفسيري دوستانه از اين شعر داشته باشيم. نتيجه اون بحث كه شايد 3-4 ساعتي طول كشيد با مقدار زيادي دخل و تصرف به اينجا رسيد كه ...
در ازل پرتو حسنت زتجلي دم زد *** عشق پيدا شد و آتش بهمه عالم زد
* عرفا با توجه به حديث نبوي ميگويند، خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد.
* منظور حافظ از تجلي در اينجا اين است كه چون پروردگار اراده فرمود كه از مرحله غيب به مرحله شناخت برسد، تجلي ذاتي يافت و گوشههايي از ذات يكتاي الهي در جلههاي وجود آشكار شد.
* در اينجا منظور از عشق حب ذاتي پروردگار نسبت به خود و نسبت به مخلوقات است، اين عشق از نظر عرفا علت آفرينش عالم است و هستي بر آن استوار است و تنها راه معرفت خداوند است. به عقيده حافظ و ساير عرفا عشق يا حركت و انگيزش عشق الهي وسيله آفرينش شد و عشق او به كل آفرينش جريان يافت.
* اي پروردگار ازلي فروغ حسن و زيبايي تو آهنگ ظهور و جلوهگري كرد. از اين نمايش جمال عشق پديد آمد و چون عشق زاده حسن است، جهان را در شور افكند و همه را در آتش خود سوخت.
جلوهاي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت *** عين آتش شد ازين غيرت و برآدم زد
* غيرت در مورد حق تعالي اين است كه پروردگار عاشق و معشوق بالذات است. بدين سبب گناه شرك را نميپذيرد.
* به اعتقاد عرفا كه حافظ نيز بارها به آن اشاره كرده با توجه به آيه 72 از سوره احزاب انسان از موهبت عشق برخوردار است، اما فرشته برخوردار نيست. يعني چون حسن و زيبايي الهي به جلوه در آمد و بر فرشتگان آسمان تابيد. آنان را براي امانت عشق الهي شايسته نديد، لذا آتش غيرت الهي كه غير سوز است فرشتگان را ناديده گرفت زبانه كشيد و به خرمن آدم زد يعني آدم را عاشق خود كرد.
عقل ميخواست كز آن شعله چراغ افروزد*** برق غيرت بدرخشيد و جهان بر هم زد
* در اين بيت تقابل عقل و عشق مطرح شده، شاعر ميگويد عقل كه رقيب و دشمن عشق است، ميخواست كه از آن شعله عشق مسب فيض كند و سودي ببرد، اما برق غيرت و رشك كه عقل را نامحرم ميشمارد درخشان شد و جهان را دگرگون كرد.
مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز *** دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
* مدعي استعاره براي عقل است، زيرا در برابر عشق نامحرم است و راز الهي را نميتواند درك كند. برخي گفتهاند منظور از مدعي شيطان است.
تماشاگه راز = منظور شهود يا ديدني است كه بنياد عشق عرفاني دارد.
دست غيب = منظور همان غيرت الهي.
* عقل مصلحت انديش به ادعاي رقابت با عشق خواست كه در معرض اسرار غيب گام بگذارد. دست پنهان حق نمايان شد و بر سينه خرد كوفت و او را دور كرد زيرا عقل نميتوانست راز دار غيب باشد.
ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند *** دل غمديده ما بود كه هم بر غم زد
ديگران = كساني كه امانت عشق الهي را نپذيرفتند . اين بيت ميتواند داراي دو معنا باشد:
* معني اول: آنان كه امانت عشق را نپذيرفتند، شادماني را انتخاب كردند. اما انسان كه عشق را پذيرفت، هميشه با غم همراه خواهد بود.
* معني دوم: جز دل محنت كشيده ما كه غم عشق را برگزيد در صف عاشقان بلاكش درآمد. ديگران (يعني عقل گرايان) بهره مطلوب خود را در زندگي خويش و آسوده جستن (مقايسه عقل گرايان با عاشقان در اين بيت مطرح شده).
جان علوي هوس چاه زنخدان تو داشت *** دست در حلقه آن زلف خم اند خم زد
* جان علوي = روح پاك - روح قدسي
* چاه زنخدان = گودي چانه و در اينجا استعاره از نقطه و جاذبه حسن
روح قدسي و جان پاك انسان كه خواستار وصال تو بود، ناگزير در چنبر گيسوي دراز و شكن برشكن دست آويخت و از جهان برتر به جهان پايين تر آمد و در دامن جمال الهي و عشق او آويخت. بعبارت ديگر يعني جان را در غالب تن براي عشق ورزي با تو آفريدند.
حافظ آنروز طرب نامه عشق تو نداشت *** كه قلم بر سر اسباب دل خرم زد
* حافظ آن زمان نامهي شادي افزاي عشق تو را به نگارش در آورد و توانست بر مجموعه عشق عرفاني واقف شود كه بر آنچه سبب خرمي و شادماني دل در اين جهان ميشود، خط بطلان كشيد و به غم عشق تو دل خوش كرد.
اين غزل زيبا را استاد محمدرضا شجريان، به همراهي پنجه نوازشگر استاد محمدرضا لطفي (تار) و استاد ناصر فرهنگفر (تنبك) در سال 1354 اجرا كردند و هم اكنون در آلبومي به نام راست پنجگاه در دسترس است. در اين آلبوم، اين غزل هم به شكل آواز و هم به شكل تصنيف ارائه شده است كه البته در آواز ابيات بيشتري خوانده ميشوند و در تصنيف فقط سه بيت از اين غزل خوانده ميشود.
راست پنجگاه اثري زيبا و هنرمندانه است كه شنيدن آن را به همه كساني كه مرغ دلشان احساس مرغ در قفس را دارد توصيه ميكنم ... چرا كه روح را نوازش ميكند و ذهن را به آرامش دعوت مينمايد.
البته خودم شخصا آوازش رو خيلي دوست دارم اما در قسمت ْهنگ هفته ميتوانيد اين تصنيف زيبا را بشنويد.
نميشود كتمان كرد كه گاهي بازيهاي اين سقف بلند سادهي بسيار نقش روح انسان را ميآزارد. زين پس گاه گاهي براي اينكه خستگيهايمان در شوند مطالبي تحت سبك و سياق آنچه امروز ميبينيد مينويسم. فكر كنم بد نباشد اگر گاهي متن غزل يا به هر حال شعر را ببينيم و آدرسي از اجراي استاد شجريان از آن شعر داشته باشيم. به هر حال داروي روح است ...
تا نظر شما چه باشد ...