آوازهي شيري در اطراف جهان شايع گشته بود، مردي از براي تعجب از مسافت دور قصد آن بيشه كرد، براي ديدن آن شير يك ساله راه مشقـّت كشيد و منازل بريد چون در آن بيشه رسيد و شير را از دور بديد ايستاد و بيش نميتوانست رفتن، گفتند آخر شما چندين راه قدم نهاديد براي عشق اين شير و اين شير را خاصيتي هست كه هر كه پيش او دلير رود و به عشق دست بر وي مالد هيچ گزندي به وي نميرساند و اگر كسي از او ترسان و هراسان باشد شير از وي خشم ميگيرد بلك بعضي را قصد ميكند كه چه گمان بد است كه در حق من ميبريد؟
گفتند اكنون چيزي كه چينين است يك ساله راه قدمها زدي اكنون نزديك شير رسيدي اين اِستادن چيست؟ قدمي پيشتر نهيد! كس را زهره نبود كه يك قدم پيشتر نهد. گفتند: آن همه قدمها زديم، آن همه سهل بود، يك قدم اينجا نميتوانم زدن اكنون مقصود از آن ايمان آن قدم بود كه يك قدم در حضور شير سوي شير نهد و آن قدم عظيم نادرست جز كار خاصان و مقربان نيست و قدم خود اين است و باقي آثار قدم است، آن ايمان به جز انبيا را نرسد كه دست از جان خود بشستند!
فيه ما فيه- مولانا جلال الدين