!!!عيدي من يادت نره
ز كوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي
...
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني
به گلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
...
مي اندر مجلس آصف به نوروز جلالي نوش
كه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزي
...
حضرت حافظ (ره)

آرزومي كنم سالي سلامت، شاد و پر از محبت داشته باشيد.
همتون رو دوست دارم.
كوچيك شما بنيامين
(داخل پرانتز: من رو دعا كنيد امسال عاشق بشم بلكه اين گوشها دراز بشوند و ساير مسايل..)
اسلام يا مسلمان

سلام . اول از همه ، ولادت امام محمد باقر (ع) رو به همتون تبريك مي گم . حقيقتش اينه كه داشتم وبچرخي مي كردم ، اون هم ساعت 5 صبح كه به كتابخونه اي برخوردم كه نامه چارلي چاپلين به دخترش رو توي اون گذاشته بود . مدتها قبل درباره توصيه هاي چاپلين به دخترش و بخصوص مطلب برهنگي چيزهايي شنيده و خونده بودم . اما هيچ وقت نامه كامل اون رو نخونده بودم . نمي دونم شما هم براي اولين بار هست كه اين نامه رو مي خونيد يا نه ، اما من ، جدا مبهوت جملات چاپلين شدم .
هم از استعاره و تشبيه هايي كه استفاده كرده و هم از مفهموم بسيار زيباي نامه .
حقيقتا كم پيش مي ياد متني رو بخونم ، بخصوص كه از يك غير مسلمان باشه ، اون هم به صورت نامه به دخترش و من رو اينگونه سخت ، تحت تاثير خودش قرار بده .

خوندن اين مطلب رو ولو اينكه قبلا هم خونده باشيد ، بهتون توصيه مي كنم .
در ضمن ، من فقط در بعضي غلطهاي املايي و نوشتاري در متن تغيير ايجاد كرده ام . هيچ بخشي از متن ، اضافه و يا كم نشده است .( البته توي اينترنت چند نسخه ديگه پيدا كردم كه تفاوتهاي كوچكي از نظر كلمات ، با اين متن پايين داشته ، اما از نظر مطالب ، من چيزي بيشتر از متن پايين نديدم )
مخصوصا هيچ بخشي از متن رو ، پررنگ نكردم.
يا علي


ژرالدين دخترم:
اينجا شب است٬ يک شب نوئل. در قلعه کوچک من ، همه سپاهيان بی سلاح خفته اند.
نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت . به زحمت توانستم بی اينکه اين پرندگان خفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن٬ به اين اتاق انتظار پيش از مرگ برسانم .
من از تو بسي دورم، خيلی دور.

اما چشمانم کور باد ،اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند.
تصوير تو آنجا روی ميز هست . تصوير تو اينجا روی قلب من نيز هست. اما تو کجايی؟ آنجا در پاريس افسونگر ، بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصی . اين را ميدانم و چنانست که گويی در اين سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهايت را می شنوم و در اين ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را می بينم.

شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه ، نقش آن شاه دخت ايرانی است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .
اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستی گلهايی که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياری داد٬ در گوشه ای بنشين ٬ نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار .
من پدر تو هستم. ژرالدين ! من چارلی چاپلين هستم .

وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم . قصه زيبای خفته در جنگل ٬ قصه اژدهای بيدار در صحرا . خواب که به چشمان پيرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو . من در رويای دختر خفته ام . رويا می ديدم ژرالدين٬ رويا .

رويای فردای تو ، رويای امروز تو. دختری می ديدم به روی صحنه٬ فرشته ای می ديدم به روی آسمان٬ که می رقصيد و می شنيدم تماشاگران را که می گفتند: " دختره را می بينی؟ اين دختر همان دلقک پيره . اسمش يادته؟ چارلی " .
آره ، من چارلی هستم . من دلقک پيری بيش نيستم. امروز نوبت تو است. برقص .
من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم ٬ و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی . این رقص ها ٬ و بیشتر از آن ٬ صدای کف زدنهای تماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو ، اما گاهی نیز بروی زمین بیا ٬ و زندگی مردمان را تماشا کن.

زندگی آن رقاصكان دوره گرد کوچه های تاریک را ٬ که با شکم گرسنه میرقصند و با پاهایی که از بینوایی می لرزد .
من یکی ازاینان بودم ژرالدین ٬ و در آن شبها ٬ در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من ٬ به خواب میرفتی٬ و من باز بیدار می ماندم ، در چهره تو می نگریستم، ضربان قلبت را می شمردم ، و از خود می پرسیدم: چارلی ! آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟

تو مرا نمی شناسی ژرالدين . در آن شبهای دور٬ بس قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستانی شنيدنی است‌:

داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترين محلات لندن آواز می خواند و می رقصيد و صدقه جمع می کرد .اين داستان من است . من طعم گرسنگی را چشيده ام . من درد بی خانمانی را چشيده ام . و از اينها بيشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسی از غرور در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند ٬ احساس کرده ام.
با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرفی زد . داستان من به کار تو نمی آيد ٬ از تو حرف بزنيم . به دنبال تو نام من است:چاپلين . با همين نام چهل سال بيشتر مردم روی زمين را خنداندم و بيشتر از آنچه آنان خنديدند ٬ خود گريستم .

ژرالدين در دنيايی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسيقی نيست .
نيمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بيرون ميايی ٬ آن تحسين کنندگان ثروتمند را يکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل می رساند ٬ بپرس . حال زنش را هم بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خريدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهانی توی جيب شوهرش بگذار . به نماينده خودم در بانک پاريس دستور داده ام ٬ فقط اين نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند . اما برای خرجهای ديگرت بايد صورتحساب بفرستی .

گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی يکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنان هستم ." تو یکی از آنها هستی دخترم ، نه بیشتر .

هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند .

و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را برتر از تماشاگران رقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوب می شناسم . از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست .

نور افکن رقاصكان کولی ، تنها نور ماه است . نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند؟

اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد . همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند و این را بدان که درخانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد .

من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی . همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم .هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر . اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خود بگو : " دومین سکه مال من نیست . این بايد مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ."

جستجويی لازم نيست . اين نيازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهی ٬ همه جا خواهی يافت . اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم ٬ برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم.
من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هر لحظه٬ بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند٬ نگران بوده ام ٬ اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم : مردمان بر روی زمین استوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬ سقوط می کنند .
شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد . آن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .

شاید روزی ٬ چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی ٬ همیشه سقوط می کنند .
دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه ٬ این الماس بر گردن همه می درخشد.

اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش. به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد . او عشق را بهتر از من می شناسد. و او برای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، این را می دانم .

به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ، چیزی بدن ترا نمی پوشاند . به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند .

برهنگی ، بیماری عصر ماست ، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم .

اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری .

بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد . مال دوران پوشیدگی . نترس ، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد. به هر حال اميدوارم تو آخرين کسي باشي که تبعه جزيره لختي ها مي شود.
مي دانم که پدران و فرزندان هميشه جنگ جاوداني با يکديگر دارند. با انديشه هاي من جنگ کن . دخترم، من از کودکان مطيع خوشم نمي آيد، با اين همه پيش از آنکه اشک هاي من اين نامه را تر کند مي خواهم يک اميد به خود بدهم.
امشب شب نوئل است، شب معجزه است و اميدوارم معجزه اي رخ بدهد تا تو آنچه را که من به راستي مي خواستم بگويم دريافته باشي، چارلي ديگر پير شده است.
ژرالدين! دير يا زود بايد به جاي آن جامه هاي رقص، روزي هم لباس عزا بپوشي و بر سر مزار من بيايي. حاضر به زحمت تو نيستم، تنها گاه گاهي چهره خود را در آيينه اي نگاه کن ، آن جا مرا نيز خواهي ديد، خون من در رگهاي توست و اميدوارم حتي آن زمان که خون دررگهاي من مي خشکد، چارلي را، پدرت را فراموش نکني، من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم، تا "آدم" باشم، تو نيز تلاش کن که حقيقتا "آدم" باشي. رويت را مي بوسم.

سوييس، دومين ساعت از 8767 ساعت سال 1963



آيا مي‌تواني از پس اين دشواريهاي راه برآيي
‌‌‌‌
يك روز توي دفتربرنامه گلها، كنار بنان نشسته بودم. يكي آمد به بنان گفت: آقا، جواني آمده، مي‌خواهد صدايش را امتحان كنيد. چند لحظه بعد جواني از در وارد شد و با ادب جلوي بنان ايستاد. بنان پرسيد: شغل شما چيست؟ گفت: معلم هستم. بنان پرسيد: چرا مي‌خواهي شغل با ارزش معلمي را رها كني و خواننده بشوي؟ گفت: راستش به اين كار علاقه مندم. آن وقت بنان لبخندي زد و گفت: راه درازي را در پيش داري، راهي مشكل و پر فراز و نشيب آيا مي‌تواني از پس اين دشواريهاي راه برآيي؟ جوان در حاليكه سرش را زير انداخته بود و تا بنا گوش سرخ شده بود گفت: بله، مي‌توانم. چون اينكار را دوست دارم. به هر حال آن جوان كار آموزش را بطور جدي دنبال كرد و امروز وي (محمد رضا شجريان) بهترين خواننده ايران است.
‌‌‌
ادبستان اسفندماه70- شماره 27 – گفتگو با همسر بنان
ساقي
‌‌‌‌‌‌
چند روز پيش بود كه اين غزل زيبا رو از سايه ديدم. واقعا زيبا و فوق‌العاده‌س. ديشب وقتي داشتم اين غزل رو آماده مي‌كردم كه بگذارم توي وبلاگ بائوباب يك CD آورد و گذاشت توي دستگاه، كنسرت همنوا با بم استاد شجريان.
زياد اهل گوش دادن به موسيقي آن هم از نوع شجريان نيستم اما وقتي بائوباب روي دقيقه 32 كليك كرد، تازه فهميدم كه بائوباب چي مي‌خواد بگه.
كنسرت در فضاي سالن وزارت كشور با نورپردازي فوق‌العاده و دكوري بسيار زيبا از ارگ بم ويرانه كه پشت سر گروه جلوه‌ي ويژه‌اي داشت و آواز شجريان كه همين ابيات رو در بيات كرد (اين رو من نمي‌دونم، بائوباب مي‌گه) اجرا مي‌كرد.
براي اولين بار بود كه اينقدر دوست داشتم شجريان گوش بدم. فوق‌العاده زيبا و حزين اجرا شده بود. شايد تا آخر شب 7-8 بار پشت سر هم اين يك قسمت رو گوش دادم.
براي همين از بائوباب خواستم كه اين قطعه رو آماده كنه براي وبلاگ. بائوباب هم كه از خدا خواسته اين كار رو كرد.
شما هم بشويد، و نظر بدهيد.

‌‌

(6 دقيقه)
‌‌‌
‌‌‌‌‌‌برسان باده كه غم روي نمود اي ساقي
اين شبيخون بلا باز چه بود اي ساقي
حاليا نقش دل ماست در آئينه ي جام
تا چه رنگ آورد اين چرخ كبود اي ساقي
ديدي آن يار كه بستيم صد امّيد در او
چون به خون دل ما دست گشود اي ساقي
تيره شد آتش يزداني ما از دم ديو
گر چه در چشم خود انداخته دود اي ساقي
تشنه ي خون زمين است فلك، وين مه نو
كهنه داسي است كه بس كشته درود اي ساقي
منّتي نيست اگر روز و شبي بيشم داد
چه ازو كاست و برمن چه فزود اي ساقي
بس كه شستيم به خوناب جگر جامه ي جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود اي ساقي
حق به دست دل من بود كه در معبد عشق
سر به غير تو نياورد فرود اي ساقي
اين لب و جام پي گردش مِي ساخته اند
ورنه بي مي ز لب و جام چه سود اي ساقي
در فرو بند كه چون سايه درين خلوت غم
با كسم نيست سر گفت و شنود اي ساقي
تصوير زن
‌‌‌
لازم نيست راه دوري بريد! من هم قصد دور نمايي ندارم. كنار دست خودتون توي همين دانشگاه نگاه بياندازيد زياد مي‌بينيد.
‌‌
در سردر كاروانسرايي
تصوير زني به گچ بريدند
ارباب عمائم اين خبر را
از مخبر صادقي شنيدند
گفتند كه وا شريعتا خلق
روي زن بي نقاب ديدند
آسيمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دويدند
ايمان و امان به سرعت برق
مي‌رفت كه مومنين رسيدند
اين آب ببرد، آن يكي خاك
يك پيچه ز گل بر او كشيدند
ناموس به باد رفته‌اي را
با يك دو سه مشت گل خريدند
چون شرع نبي از اين خطر جست
رفتند و به خانه آرميدند
غفلت شده بود، خلق وحشي
چون شير درنده مي‌جهيدند
بي پيچه زن گشاده رو را
پاچين عفاف مي‌دريدند
............
............
با لجمه تمام مردم شهر
در بحر گناه مي‌تپيدند
درهاي بهشت بسته مي‌شد
مردم همه مي‌جهنميدند
مي‌گشت قيامت آشكارا
يكباره به صور مي‌دميدند
اينست كه پيش خلق و خالق
طلاب علوم رو سفيدند
با اين علما هنوز مردم
از رونق ملك نا اميدند
ايرج ميرزا‌‌‌
پا‌نوشت: بيت يازدهم به دليل مسائل اخلاقي و تذكرات مكرر دوستان از روي وبلاگ سانسور گرديد.
زلزله! همخواب تهراني ها
متن زير قسمتي از مطالبي است كه يكي از نهادهاي خارجي براي عوامل و كارمندان ايراني اش تدارك داده و بنده با توجه به اهميت موضوع آنرا ترجمه كردم و اينجا چپاندم اميدوارم آنرا جدي بگيريد و در بهترين فرصت مثلا اولين وعده غذايي كه تمام اهالي خانه جمع اند با پيش كشيدن مساله زلزله موارد ساده زير رو طرح كنيد.
مطالب خودم را در […] قرار داده ام .

بيشتر مردم تهران نزديك گسل زندگي ميكنند. براي حفظ جان خود و خانواده تان چه بايد كنيد؟اگر همين الان زلزله بياد شما آمادگي داريد؟با يك برنامه ريزي و آينده نگري ساده مي تونيد خودتون رو آماده كنيد.
نكات زير شامل اقدامات قبل ، حين و بعد از واقعه زلزله است كه بنا بر اطلاعات بدست آمده از كاليفرنيا و ژاپن جمع آوري شده است.

آماده سازي قبل از حادثه :
چگونگي واكنش شما ، خانواده و اطرافيان به زلزله به چگونگي آمادگي قبل از آن بستگي دارد. يك برنامه زلزله براي خانواده تان و يكي از همسايگان تهيه كنيد. بايد خيالتون بابت محل كار و بچه هاتان در مدرسه راحت باشه چون ممكن است كه در زمان مدرسه حادثه اتفاق بيافتد.
فهرست زير براي شروع به شما كمك مي كند :

خانواده :
- كيفي از تجهيزات و مواد لازم و اضطراري براي خود و خانواده آماده كنيد كه شامل آب ، غذا و وسايل فوري باشد. (به خاطر اهميت اين كيف در قالب موضوع جداگانه محتويات آنرا فهرست مي كنم) [ لازم يادآوري كنم كه خانم ها به وسايل آرايشي نياز ندارند چون در شرايط حادثه همه خواهر – برادر ميشيم]
- نقاط ايمن اتاق ها (مثل زير ميزها يا نيمكت هاي محكم يا كنار ديوارهاي داخلي) و راههاي ايمن خروجي را شناسايي كنيد.
- محل هاي ناامن (مثل كنار پنجره ها ، آينه ها ، وسايل آويزان ، بخاري ها ، اجاق گازها و مبلمان و قفسه هاي بلند و نا امن ) را شناسايي كنيد به ويژه از جاهايي كه احتمال شكستن شيشه ها يا افتادن اشيا مي باشد دور باشيد. [ اگر متاهل از نوع بزن و بشكن باشيد حتما اين جاها رو خوب ميشناسيد ]
- يادبگيريد به هر جا كه وارد مي شويد به سرعت محلهاي امن و ناامن آنجا را شناسايي كنيد و مطمئن شويد كه خانواده تان هم اين كار را كرده اند. [بد آموزي نشه يهو ، چند روز ديگه كه مي رويد مهماني سراغ يخچال و كمد و اينجور جاها نرويد چون آبروي صاحب خونه به خاطر خالي بودن يخچالش ميره ]
- مانور زلزله در خانه اجرا كنيد چون به اين طريق شما و اهل خانه محل ها و خروجي امن خانه را مي شناسيد. [ مواظب باشيد تو اين مانورها شهيد يا مفقود نشيد. توصيه اكيد به خانم ها اينكه از الان تمرين كنند كه جيغ آرومتر بكشند.]
- جايي را مشخص كنيد كه اگر حين واقعه كسي از اهل خانه جدا از سايرين بود بعد از حادثه آنجا جمع شويد.
- كمك هاي اوليه و انجام تنفس مصنوعي را بياموزيد. [ ماشالا اين يكي رو همه بلدند]
- با دوستان يا بستگاني كه خارج از تهران زندگي مي كنند هماهنگ كنيد كه در صورت اجبار به ترك تهران به آنجا نقل مكان كنيد. [ صحن حضرت عبدالعظيم خوبه چون اونجا نبايد زلزله بياد]
- يكي از دوستان ، هم دانشگاهي يا اقوام را كه خارج از منطقه زندگي شما سكونت دارند و خانواده تان مي توانند با او تماس بگيرند انتخاب كنيد تا بعد از حادثه آنها شرايط و موقعيت شان را به او اطلاع دهند.

خانه :
- يادبگيريد كه در صورت آسيب رسيدن به لوله هاي گاز ، آب و سيمهاي برق چگونه آنها را قطع كنيد.
توجه : به هيچ وجه چراغ يا كپسول گازي را روشن نكنيد چون ممكن هست اندكي گاز در فضا باشد و خطر آتش سوزي زياد است.
- پايداري شومينه ها ، سقفها ، ديوارها و فنداسيون ها را كنترل كنيد. شايد لازم باشد با يك مهندس زلزله تماس بگيريد تا از توصيه هايش استفاده كنيد. [ منظور اين بند منم ولي به هر كسي كه توصيه نميدم p: ]
- آبگرمكن ها ، تهويه كننده هاي هوا ، دستگاههاي بزرگ و قفسه هاي بلند و سنگين را با اتصال به ديوارهاي باربر محكم كنيد.
- شكستني ها ، وسايل سنگين ، مايعات خطرناك و قابل اشتعال مثل رنگ ، اسپري هاي حشره كش و مواد شوينده را در قفسه هاي امن ، طبقات پايين يا خارج از خانه نگهداريد.

همسايگان و محل كار :
- به همسايگان و همكاران كمك كنيد تا بعد از زلزله خوداتكا باشند. [چون يه جورايي محشر ميشه همه دنبال كار و عزاي خودشون هستن]
- مطمئن شويد كه همكاران يا زيردستان تان براي زلزله برنامه دارند و شما از برنامه و تمرين آن آگاه هستيد.
- از طرح زلزله در محل كار خانم تان و مدرسه بچه هاتان آگاه و مطلع باشيد.[ خدا رو شكر اين يكي به درد من نمي خوره]

در حين وقوع حادثه :
- اگر داخل خانه هستيد همانجا بمانيد. در حالي كه سرتان را بين دستانتان گرفته ايد به زير ميز يا نيمكت محكم برويد يا در كنج ديوار بيايستيد. در درگاه درها نيايستيد . اگر در تخت خواب هستيد همانجا بمانيد تا لرزش تمام شود. [خوب شايد ديگه هيچ شانسي براي فرار نباشه پس خواب رو عشق است]
- اگر بيرون از خانه هستيد به فضاي باز و دور از درخت ، ساختمان ، ديوارها و خطوط برق برويد.[تو تهران حتما]
- اگر در ساختمان هاي بلند هستيد از پنجره ها و ديوار هاي بيروني دور شويد. به زير ميز يا نيمكت هاي محكم برويد. از آسانسور يا پله ها استفاده نكنيد.
- اگر رانندگي مي كنيد به كنار خيابان برويد و توقف كنيد. از ايستادن روي تقاطع هاي غير همسطح و زير خطوط برق پرهيز كنيد.تا پايان لرزش در ماشين بمانيد.
- اگر در اماكن عمومي هستيد با عجله به سمت در ندويد بلكه روي زانوها بنشينيد و سر و گردنتان را با دست ها بپوشانيد. [ وگرنه خدا مي خواد و زير دست و پاي سايرين له ميشيد]

بعد از وقوع حادثه :
- نشت آب و گاز ، سيم هاي برق يا لوله فاضلاب را كنترل نماييد. اگر آسيب رسيده بود سريع از مبادي اصلي آنها را قطع كنيد و نشت گاز را به شركت گاز اطلاع دهيد. سيم هاي برق رو كنترل كنيد اگر افتاده بودند به سايرين اخطار دهيد. [ الان كه شرايط عاديه امتحان كنيد ببينيد كي ميان ؟]
- از داخل شدن به ساختمان هاي آسيب رسيده پرهيز كنيد تا يك فرد واجد صلاحيت امنيت آنرا تاييد كند.
- در ساختمان خود به دنبال ترك ها يا خرابي هاي احتمالي در سقف ها ، شومينه و فنداسيون ها بگرديد. شايد به توصيه هاي يك مهندس سازه نياز داشته باشيد. [ اي بابا چقدر از ما ها توصيه مي خواهيد؟ هر توصيه پونصد چوق]
- راديوي جيبي تان را براي آگاهي از دستورات و اخبار روشن كنيد. براي حفظ سلامت خود از دستورات پيروي و با مراكز سلامت عمومي همكاري كنيد .
- تا وقتي كه مجبور نشده ايد از وسيله شخصي استفاده نكنيد. خيابان ها را براي عبور و مرور وسايل و ماشين هاي امداد خلوت نگهداريد. [اگر عشق تون كشيد دربياريد حتما بندازيد از بزرگراه شهيد همت استفاده كنيد]
- براي پسلرزه ها آماده باشيد. [ منظور احتمالا سرشانه هاست]
- آرام باشيد و به ديگران كمك كنيد. [ من آرومم! من آرومم! من آرومم! من آرومم! ... ]
- در صورت ترك محل ، پيامي در خانه يا محل كار بگذاريد كه خانواده، دوستان يا ديگران بتوانند شما را بيابند. [ با سلام! اگر از احوال من مي پرسيد خوبم. اينجا هوا عاليست و پرنده ها نويد بهار مي دهند ...]

كيف شخصي :
هميشه هنگام خروج از خانه پول و كليد به همراه داريم كه با اضافه كردن چند شي ديگر شانس خود را براي مقابله با زلزله افزايش مي دهيم. سعي كنيد موارد زير را به همراه داشته باشيد :
- يك سوت
- چراغ قوه كوچك
- اطلاعات راجع به شرايط بيماري كه ممكن هست داشته باشيد. ( مثلا ديابت ) [ ايدز]
- داروهاي اضافي [ داروهاي خواب آور براي زنان غرغرو]
- يك كارت از جنس چند لايه كه شامل شماره تلفن هاي مهم باشد.
- پول نقد براي شرايط اضطراري [ از كي قرض بگيريم؟؟؟!!!!]
-افراد خارجي مقيم نيز ممكن است براي انتقال از محل حادثه يك كپي رنگي از گذرنامه كه از جنس كاغذ چند لايه باشد جهت ارايه به سفارت نياز داشته باشند
يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا
بسم الله الرحمن الرحيم

سلام . راستش اصلا نمي خواستم چيزي بنويسم . بعدش تصميم گرفتم درباره مطلبي كه ساغر (چون نمي دونم از برادران سيبيلوي ما هستن يا خواهران محترمه !! واسه همين "جان" نمي گويم . در ضمن براي مخهايي كه دنبال استثنا مي گردند بايد بگم كه برادران مي تونن سيبيلو نباشن ! خوبه ؟ ) درباره ازدواج نوشته بود چيزي بنويسم . يكي دوخط كه نوشتم گفتم بي خيال . بذار كلي تر حرف بزنم . و اينجاست كه داستان شروع ميشه .

فصل اول
---------
يكي بود يكي نبود . واقعا غير از خدا هيچ كس نبود . اين خداي خوب اومد و آدم ها رو آفريد . بعدش هم اومد ، مثل الان كه كسي نرم افزار توليد مي كنه ، يه License Agreement درست كرد . گفت "الست بربكم" ؟ همه هم گفتند آره . "قالوا بلي" . يه چيزهاي ديگه اي هم توي اين موافقت نامه بود كه همه آدمها گفتند بله . چون اگه نمي گفتن نه نمي رفتن مرحله بعدي ! . البته بگم ها ! اجباري دركار نبوده ها ! يعني خدا شمشير نذاشته بوده بالاسر آدمها كه آره يا نه ! چون اونجا فقط نور بوده و فطرت ها همه پاك بوده و كج نبوده ، غير از خوبي چيزي نبوده كه بخوان انتخاب كنن . توضيح بيشتر رو بريد از باباهاتون يا بابابزرگاتون بپرسين . من خودم زياد !!! از اون جا به ياد ندارم .

از بحث خارج نشيم . داشتم مي گفتم كه وقتي همه موافقت نامه رو قبول كردن ، يه مدتي گذشت . قرار شد اين آدم يه جا مستقر بشه . رفقا ! ما هميشه پيش خدا بوديم . اصلا چون مال خدا بوديم ، بهترين جا رو براي ما انتخاب كرده بود . پيش خودش . "ما از رگ گردن به شما نزديكتريم" . در همين حال ، يه شورتكات از ما ساخت روي زمين . اصل ما توي اين دنيا نيست . يه جاي ديگس . به اميد اون روزي كه روي اين شورتكات زمينيمون Find Target رو بزنيم . بعد ببينيم اصلمون كجاست . "انا لله و انا اليه راجعون" .

اصل صحبتم اينه كه بابا ! ما چيزهايي كه خدا شرط كرده بود رو قبول كرديم . اما همه رو يادمون رفت .
اين موجود ياغي كه خدا مي دونيسته چه اعجوبه ايه "ان الانسان لربه لكنود" همه چيز رو از ديد خودش مي بينه و به نفع خودش مي خواد . كاري نداره چي با خدا شرط كرده بوده . براش اين مهمه كه چي به نفعشه و حاضره به خاطر اين منفعت شخصي يا قومي ، سر خدا رو هم شيره بماله .
بني اسرائيل از اون قومهايي بوده كه خيلي دلش مي خواسته سر خدا رو شيره بماله ، اما نمي تونسته . قضيه ماهيگيري روز شنبه و اينكه خداوند به خاطر اين كلكشون ، اونها رو به بوزينه تبديل مي كنه توي قرآن هست . "كونوا قرده الخاسئين" .
جالب اينكه يه حديث خوندم (يا شنيدم) با اين مضمون كه معصوم (ع) مي فرمايند هر امتحان و بلا و فتنه و آزمايشي كه براي قوم بني اسرائيل شد ، براي ما مسلمونها هم اجرا ميشه . و ما هم خوب جا پاي بني اسرائيل گذاشتيم . ما هم هارون داشتيم ، هم سامري و هم گوساله . ما هم ....
در كل اينكه ، اين قوم هم مثل ماها به خيلي چيزها اعتقاد داشته و به خيلي چيزها كه بايد اعتقاد مي داشته ، اعتقاد نداشته يا به قول قرآن ، "نومن ببعض و نكفر ببعض"بوده .

فصل دوم
----------
آخي ! جمله اي كه قراره روش مانور بدم همين جمله آخره . نومن ببعض و نكفر ببعض . البته به نظر خودم ، درباره چيزهايي كه نوشتم مي تونستم خيلي بيشتر مانور بدم . اما چون هدفم همين جمله آخري بود كه نوشتم ، ديگه اطناب رو لازم نمي بينم .

حالا مي بينيد چرا درباره اين جمله مي خوام حرف بزنم . چون نمونش رو خيلي توي جامعه ميشه ديد . اون هم جامعه به اصطلاح اسلامي .
بارزترينش تضاد عرف و شرعه . يعني ما خيلي جاها عرف رو به شرع ترجيح مي ديم . و اين يعني "ان الانسان لفي خسر" . در ضمن لازم نمي دونم عرف و شرع رو تعريف كنم . هر چند كه حواستون باشه ، مفهوم لغات رو گم نكنيد .

توي خيلي چيزها ميشه ردپاي اين تضاد رو به عينه ديد . محرم ، همين ماهي كه هنوز توي اون هستيم . توي همين ماهي كه مردم ، همين مردمي كه ما (منظور امثال مثل منه ) هم جزو اونها هستيم ، امام حسين كشته شده در عاشورا رو مي شناسن و بعدش هم فراموشش مي كنن تا سال بعد .
توي اين محرم خيلي چيزها مي بيني كه مشروع نيست ، اما مقبول هست . و تاريخ چه ضربه هايي كه از اين جدال مقبوليت و مشروعيت نخورده .

اين داستان رو يادم نيست كجا شنيدم يا خوندم . نقل است كه آيت الله بروجردي (مطمئن نيستم ايشون باشن) ، عملي رو توي ماه محرم (اگه اشتباه نكنم قمه زني بوده) حرام اعلام مي كنن . مردم و كسبه كه از ايشون ، به عنوان يكي از بزرگترين مراجع شيعه، تقليد مي كردند پيش ايشون مي آيند و ميگن كه آقا ! شما به جز اين 10 روز ( دهه اول محرم) مرجع تقليد ما هستيد !!! يعني آقا ! ما توي اين 10 روز مرجع نمي خواهيم .

تاريخ زياد از اين چيزها به خودش ديده . حالا خوبه ما شنيديم اين رو كه امام حسين مي فرمايند من براي اصلاح امت جدم آمده ام اما باز هم مي بينيم كه ستون هاي دين خداوند بر زمين گذاشته مي شود تا مستحبات آن انجام شود . واقعا تا حالا نديديد يا نشنيديد كه براي اينكه به اصطلاح در عزاداري
وقفه نيفته !!! نماز رو چند ساعت بعد از اذان مي خونن ؟ تازه اگه بخونن !!!

باز هم ميگم . تاريخ زياد از اين چيزها به خودش ديده . باز هم خواهد ديد . مگه غير از اينه كه ما (باز هم منظور افراد مثل منه ) امام حسين كشته شده رو از زنده اش بيشتر دوست داريم ؟
خلاصه كلام اينه كه رفقا ! هر جا عرف اومد خودش رو جدا از شرع بكنه ، هر چند كه شايد تونست شرع رو ناديده بگيره و خودمحور و نه خدامحور عمل كنه ، اما با مخ ! خورد زمين . بد جوري هم خورد .

يه نمونه ديگه از اين خودمحوري عمل كردنهاي عرف ، درباره صيغه ست . در اين رابطه ، عرف و شرع هم راستا هستند ، اما در دو جهت مخالف . تا حرف از اين موضوع ميشه ، مردم ميگن ، اه اه ! اين كثافت كاريا چيه . اما مي بيني كه زنا رو كثافت كاري نمي دونن !! عجب !! .

خب ! درباره محرم بسه ! درباره صيغه هم بسه ! آخه يكي دوتا نيست كه ! اگه بخوام بيشتر بگم ، ميشه مثنوي هفتاد من كاغذ .
حالا از بحث هاي اينجوري كه خارج بشيم مي رسيم به بحثي كه بيشتر همسن هاي ما باهاش دارگيرن و اون هم ازدواجه .

رسم و رسوماتي كه توي ازدواج ، اين مردم درست كردن ، واقعا كه در نوع خودش شاهكاريه .
بابا ! خارجيها هم اينجوري ازدواج نمي كنن . درسته كه اونا كارهايي مي كنن كه شرع ما نمي پسنده ، اما مراسم رسمي ازدواجشون اينجوريه كه ميرن كليسا و كشيش به ازدواج دائم درشون مياره و بعد هم سوار ماشين ميشن وميرن . همين !

بالاخره ، اين مردم كه سيزده به در و چهارشنبه سوري و زردي من از تو ، سرخي تو از من و هزار جور
از اين اراجيف ميسازن ، و شديدا هم بهش پايبند هستن ، بايد هم به رسم و رسوم مضحكي كه براي ازدواج درست كردن ، پايبند باشن .
وقتي مهر بالا ميشه تضمين بقاي ازدواج ؛ وقتي آئينه شمعدون (به سه نفر اولي كه فلسفه وجودي همچين وسيله اي رو اون هم با قيمت هاي گزاف چند صد هزار تومني ، كه فقط به درد خاك خوردن مي خوره ، بتونن توضيح بدن ، به قيد قرعه ، جايزه نفيسي (آئينه شمعدان!!) اهدا خواهد شد. ) و اين جور چيزها ميشند وحي منزل كه اگه نباشه شگون !!!! نداره ، و هزار تا وقتي ديگه ، كجا حرف شرع و دين خدا ، باقي مي مونه ؟

اصلا كي گفته آقا ! اون زمان كه پيغمبر گفته ! بهترين زناي امت من ، مهرشون كمه ، با الان فرق داره .
الان اگه مهر رو زياد نگيم پس فردا تونبون !!! پسره دو تا ميشه ! ...... اين هم از جواب و توجيه هاي پدر و مادر عروس .

اون مثل رو شنيديد كه خدا انسان را آفريد و انسان توجيه را ؟ اين ، همونه !!!

رفقا ! ما فرق كرديم . ما قرار نبود ازدواج كنيم ، تا فكر زن و بچه و مال و ثروت ما رو از ياد خدا غافل كنه . ما هدف رو گم كرديم . هدف اين بوده كه همراه با همسرت ، همراه با هم كفوت ، راه به سمت بالا ، اون هم از نوع صعودي و نه نزولي و نه سينوسي رو طي كني .

فصل آخر
-----------
حقيقتش اينه كه حال ندارم بنويسم . فقط خواستم بگم ، جملاتي كه ساغر از اينو و اون درباره ازدواج نوشته بود ، قشنگ بود . اما به نظر من اين قشنگتره :
خداوندا ! همسري شايسته ، با محبت ، فرزندآور ، سپاسگذار ، قانع ، با غيرت به من مرحمت فرما ، چون به او نيكي كنم شكر كند ، اگر در حقش به اشتباه و خطا بدي كنم گذشت نمايد ، اگر تو را ياد كنم كمكم دهد ، اگر فراموش كنم يادآوري نمايد ، چون از نزدش بروم خودش و حيثيت مرا حفظ كند ، به وقتي بر او وارد شوم خوشحال شود ، امرش كنم از من فرمان ببرد ، سوگندش دهم ، به سوگندم پايبندي كند ، چون بر او خشم گيرم خشنودم نمايد ، اي صاحب جلال و كرم اين خواسته ها را به من ارزاني دار ، من از تو خواستم و نمي يابم جز آنچه را مقدر من نمايي .

اين جملات را مولا علي (ع) فرموده اند . همان كسي كه مردمي جاهل و احمق ، او را خانه نشين كردند و مسير تاريخ را براي هميشه عوض كردند و باز هم جدال مقبوليت و مشروعيت ادامه دارد .


والسلام .

هكر
‌‌‌‌‌‌‌
دو روز پيش كه داشتم از خونه به سمت دانشكده مي‌آمدم توي راه فكرم مشغول يه مطلب بود كه بنويسم توي وبلاگ و البته داشتم پيش خودم عكس‌العملها و كامنت‌ها رو بررسي مي‌كردم ببينم اگه فلان مطلب رو بنويسم چي خواهم شنيد و يا براي فلان مطلب فلان شخص چه كامنتي بگذارم.
توي همين گير و دار بودم كه هواسم رفت پيش كامنت‌ها. مي‌خواستم داخل وبلاگ كامنت بگذارم اما نه به اسم بائوباب. قبلا داخل بلاگر بايد يا به اسم خودت كامنت مي‌گذاشتي يا با اسم ناشناس. اما چند وقتي هم هست يك گزينه ديگه به اسم ديگران هم اضافه شده. يعني مي‌توني با يك اسم و آدرس وب‌سايت يا وبلاگ بري و كامنت بگذاري. اينجا بود كه يه فكر پليد به ذهنم رسيد.
خوب اگه كسي بياد در قسمت ديگران اسم من (بائوباب) رو بنويسه كامنت به نام من ثبت مي‌شه؟ مگه نه ؟؟؟؟
اينجا بود كه در اولين فرصت خودم رو به كامپيوتر رسوندم و اين گزينه رو امتحان كردم. نه!!! ظاهرا جواب مي‌داد. حالا بايد يك قدم جلوتر مي‌رفتم. اينبار غير از اينكه بائوباب رو وارد كردم در قسمت وب‌سايت شخصي آدرس پروفايل خودم رو كه سيستم بلاگر مي‌ده وارد كردم. باز هم قبول كرد. ديگه با اصلش هيچ فرقي نداشت. فقط دو اشكال وجود داشت.
اوليش اين بود كه من آدرس ايميلم فعاله. يعني كامنت‌ها رو با آدرس ايميلم مي‌فرسته و از اونجايي كه همه كامنت‌ها به ميل باكسم فوروارد مي‌شه، داخل ميل باكسم بائوباب با آدرس ايميل ناشناس مي‌اومد. در صورتيكه با آدرس ميل خودم بايد مي‌اومد.
دوميش هم اين كه وبلاگ من با آدرسهاي ناشناس در قسمت كامنت مشكل داره و اساسا فرمتش به هم مي‌ريزه.
خوب حالا مواد لازم فراهم شده. بايد يكي رو به شكل جدي حال گيري كنم. از بچه‌هاي وبلاگ مجنون كه بنيامين و ساغر هستند كه اگه براي اون دوتا كار انجام مي‌دادم مزه‌ش از بين مي‌رفت يا حداكثر بهم زنگ مي‌زدند. بنابراين بهترين گزينه بچه‌هاي باد صبا بودند. به خصوص اينكه وبلاگ باد صبا با اون مورد دوم هم مشكل نداشت.
از گزينه‌هاي باد صبا هم آسمان و ساقي و نومد و نويسنده‌ي مهمان كه هيچ اصلا هيچ شناختي نسبت بهشون نداشتم مي‌موند رييس‌الكتاب و هري‌پاتر.
از اونجايي كه اصولا هري آدم بي‌حاليه و كلا اگه به نام اون كامنت مي‌گذاشتم ممكن بود خود هري هم نفهمه چي‌شده و از اونجايي كه رييس رو خيلي باجنبه‌تر از بقيه مي‌ديدم اساسا به دلم افتاد حال‌ گيري رو با رييس امتحان كنم. فقط خداخدا مي‌كردم كامنت‌ها به ميل باكس رييس فوروارد نشه. چون در اين صورت سريع لو مي‌رفتم و اصولا حال گيري از خودم اتفاق مي‌افتاد.
خلاصه با هزار اميد و آرزو كامنت رو گذاشتيم. (ذيل مطلب لب كارون هري) و زيرش هم با اسم بائوباب امضا كردم. حتي دوبار هم امضا دادم كه مطمئن بشوند خودمم.
خوشبختانه جواب داد. هنوز دقايقي از گذاشتن كامنت نگذشته بود كه سر و كله‌ي رييس پيدا شد و به خيال اينكه هك اتفاق افتاده هرچي مي‌تونست بار من بيچاره كرد و مايه مسرت و شادماني ما گرديد.
خيلي دوست داشتم كه اونجا باشم و قيافه رييس رو وقتي كامنت رو خونده ببينم. بايد خيلي خنده‌دار بوده باشه.
پس فعلا رييس، 2 بر صفر به نفع من تا بعد.
‌‌‌‌‌
نكات اخلاقي ماجرا:
1- هیچوقت به یه بره اعتماد نکنین، ممکنه گرگ باشه تو لباس بره. و هیچوقت فکر نکنین همه آدما اصلاح پذیرند.
2- مهمتر از این: به هیچ گرگی اعتماد نکنین... توبه گرگ مرگه.
3- هيچ وقت فكر نكنيد من شرافتمندم چون متاسفانه اشتباه میکنيد.
4- يادتون باشه به همون سرعتي كه فحش مي‌دين لازم نيست جواب بدين و اصلا برا چي جواب بدين.
5- مي‌تونيد تا مدتها قهر باشين.
‌‌‌
پيام
بيخود به دلتون صابون نزنيد. فعلا قصد جنگ ندارم. رييس رو نمي‌دونم اما ما فعلا آتش بس. ساغر و بنيامين سريع به سرحدات مرزي بازگردند.
‌‌‌‌‌‌
ختم كلام
سعي كنيد هميشه ديد وسيعي داشته باشيد. و با اولين نظر قضاوت نكنيد. اصولا همه عادت دارند بيشتر از نوك دماغشون رو نمي‌بينند و همين باعث تفاوت‌هاي مديدي مي‌شه. مثلا من كه دماغم از همه بزرگتره ديد وسيع‌تري نسبت به همه دارم.
J)
همچو منصور خريدار سر دار شدم
‌‌‌
و همچنان سرها در گريبان است. گويی سلام ما را پاسخی نيست. به کدامين گناه ناکرده مجازات می‌شويم؟ هرچند هميشه برای توبه جايی هست! می‌گويند سر بی گناه پای دار می‌رود اما بالای دار نه! و همه‌ی چشم‌ها حيران و نگران آن لحظه‌اند ... بی‌گناهی‌ام اثبات می‌شود يا نه؟
اما چرا دروغ بگويم؟ من که مانند آنان بی خبر نيستم از کرده‌ی خويش ... اما تو را قسم تمامش کن ... سنگينی نگاه بی‌تابشان خرابم می‌کند و انتظارچشمانشان طاقت از کفم می‌برد. من چند باره بايد تاوان گناه ناكرده پس دهم؟
همچو منصور که نه ... اما خريدار سر دار شدم و تنها اميدی به نگاهی در واپسين لحظه ... اما محکوم به فنا را چه به اميد!
‌‌‌‌
باز اين بغض فروخورده وادارم می‌کند به سکوت و شايد به همين نزديکی‌ها سکوتی تا ابد!
ترانه
‌‌‌
گفتم زيبا ترين و غمگين ترين ترانه اي را كه ميداني بخوان
‌‌
چشم بر هم گذاشت و گريست ...
we'll write in ENG.
Who wants us a text in unique language?
I don’t know since when president BUSH has become a theorist of the world but I appreciate the anonymous friend then I did it. I hope he enjoys it as you. Of course it’s somehow late but still fresh

A popular bar had a new robotic bartender installed. A fellow came in for a drink and the robot asked him, "What's your IQ?" The man replied, "150."So the robot proceeded to make conversation about Quantum physics, string theory, atomic chemistry, and so on. The man listened intently and thought, "This is really cool."The man decided to test the robot. He walked out the bar, turned around, and came back in for another drink. Again, the robot asked him, "What's your IQ?"The man responded, "100." So the robot started talking about football, baseball, and so on. The man thought to himself, "Wow, this is amazing."The man went out and came back in a third time. As before, the robot asked him, "What's your IQ?" The man replied,"50." The robot then said, "So, you gonna vote for Bush again
باغ تفرج
‌‌‌‌
خوب اين چند روزه صحبت از همايون شجريان شد، بد نديدم يك نكته خيلي جالب در مورد همايون بگم. اول اين تصنيف رو بشنويد تا آخر بگم چي مي‌خوام بگم.
‌‌‌‌
(2 دقيقه)
‌‌‌‌‌‌
‌‌‌آنكه هلاك من همي خواهد و من سلامتش
هر چه كنـــد به شاهدي كـس نكند ملامتش
باغ تفرج است و بس ميوه نمي دهد به كس
جز به نظر نمــي رسد سيب درخت قامتــش
كـــاش كه در قيــامتــش بـار دگـــر بديدمـــي
كـــانچــه گنـــاه او بـود مــن بكشـم غرامتش
‌‌‌
‌‌‌
شعر: سعدي / آهنگ: قديمي / دستگاه: همايون / برنامه گلهاي تازه ۳۷
**************************************
اما اينكه اين تصنيف رو انتخاب كردم به اين خاطر بود كه مي‌دانيد چرا اسم همايون شجريان همايون شد؟
‌‌‌
(... قرار بود اسمش را چكاوك بگذارند. شجريان در حال ضبط برنامه گلها بود. آخر برنامه بود كه به وي خبر رسيد، پسر دار شده است. شايد اگر برنامه گلهاي تازه ۳۷ در دستگاه همايون اجرا نمي‌شد و شايد اگر پيشنهاد سايه نبود، الان همايون شجريان اسم ديگري داشت ...)
به دريا فكنم

در خانه يكي از دوستان صاحبدل كه عاشقي اش خيلي جالبه ديوان حضرت حافظ رو ديدم و بنا بر حديث تازه طرح شده پس از مدتهاي مديد تفالي زدم با اين نيت كه پندي ، اندرزي ، نصيحتي بر من نمايان شود و چه خوش آمد :

ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنم
واندر اين كار، دل خويش به دريا فكنم


ز دل تنگ گنه كار بر آرم آهي
كآتش اندر گنه آدم و حوا فكنم


مايه خوشدلي آنجاست كه دلدار آنجاست
مي كنم جهد كه خود را مگر آنجا فكنم


بگشا بند قبا اي مه خورشيد كلاه
تا چو زلف سر سودازده در پا فكنم


خورده ام تير فلك باده بده تا سرمست
عقده در بند كمر تركش جوزا فكنم


جرعه جام برين تخت روان افشانم
غلغل چنگ درين گنبد مينا فكنم


حافظا تكيه بر ايام چو سهوست و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فكنم

براي از دست رفته‌ها و از دست نرفته‌ها
‌‌‌‌
اين مطلب رو مي‌گذارم تا آخرش رو بخونيد و خودتون تصميم بگيريد !!!!!!
اگه به نتيجه رسيديد كه كدام خوبه و كدام بد به بروبچ مجنون هم خبر دهيد
‌‌‌‌‌‌
۱- هنگام ازدواج بيشتر با گوش‌هايت مشورت كن تا با چشم هايت. (ضرب المثل آلمانی)
2- مردی كه به خاطر "پول" زن می‌گيرد، به نوكری می‌رود. (ضرب المثل فرانسوی)
3- لياقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چينی)
4- زنی سعادتمند است كه مطيع "شوهر" باشد. (ضرب المثل يونانی)
5- زن عاقل با داماد "بی پول" خوب می‌سازد. (ضرب المثل انگليسی)
6- زن مطيع فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب المثل انگليسی)
7- زن و شوهر اگر يكديگر را بخواهند در كلبه‌ی خرابه هم زندگی می‌كنند. (ضرب المثل آلمانی)
8- داماد زشت و با شخصيت به از داماد خوش صورت و بی لياقت. (ضرب المثل لهستانی)
9- دختر عاقل، جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح می‌دهد. (ضرب المثل ايتاليايی)
10- داماد كه نشدی از يك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته‌ای. (ضرب المثل فرانسوی)
11- دو نوع زن وجود دارد؛ با يكی ثروتمند می‌شوی و با ديگری فقير. (ضرب المثل ايتاليايی)
12- در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقيق كن. (ضرب المثل آذربايجانی)
13- برا ی يافتن زن می‌ارزد كه يك كفش بيشتر پاره كنی. (ضرب المثل چينی)
14- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصيل انتخاب كن. (ضرب المثل چينی)
15- اگر خواستی اختيار شوهرت را در دست بگيری اختيار شكمش را در دست بگير. (ضرب المثل اسپانيايی)
16- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار. (ضرب المثل تركی)
17- ازدواج مقدس ترين قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)
18- ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهی خوب می‌شود و گاهی هم بسيار بد. (ضرب المثل اسپانيايی)
19- ازدواج، زودش اشتباهی بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتری است. (ضرب المثل فرانسوی)
20- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيمانی است. (سقراط)
21- ازدواج مثل اجرای يك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط يك اشتباه صورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود. (بورنز)
22- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گيرد، برای پول هم از بين می‌رود. (رولاند)
23- ازدواج هميشه به عشق پايان داده است. (ناپلئون)
24- اگر كسی در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است. (محمد حجازی)
25- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست، ولی می‌توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنيم. (خانم پرل باك)
26- با زنی ازدواج كنيد كه اگر "مرد" بود، بهترين دوست شما می‌شد. (بردون)
27- با همسر خود مثل يك كتاب رفتار كنيد و فصل‌های خسته كننده او را اصلاً نخوانيد. (سونی اسمارت)
28- برای يك زندگی سعادتمندانه، مرد بايد "كر" باشد و زن "لال". (سروانتس)
29- ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ "شجاعت" می‌خواهد. (كريستين)
30- تا يك سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتی‌های يكديگر را نمی‌بينند. (اسمايلز)
31- پيش از ازدواج چشم‌هايتان را باز كنيد و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذاريد. (فرانكلين)
32- خانه بدون زن، گورستان است. (بالزاك)
33- تنها علاج عشق، ازدواج است. (آرت بوخوالد)
34- ازدواج پيوندی است كه از درختی به درخت ديگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو "زنده" می‌شوند و اگر "بد" شد هر دو می‌ميرند. (سعيد نفيسی)
35- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنايی، سه ماه عاشقی، سه سال جنگ و سی سال تحمل! (تن)
36- شوهر "مغز" خانه است و زن "قلب" آن. (سيريوس)
37- عشق، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق. (بالزاك)
38- قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال شش نظريه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هيچ نظريه‌ای نيستم. (لرد لوچستر)
39- مردانی كه می‌كوشند زن‌ها را درك كنند، فقط موفق می‌شوند با آنها ازدواج كنند. (بن بيكر)
40- با ازدواج، مرد روی گذشته‌اش خط می‌كشد و زن روی آينده‌اش. (سينكالويس)
41- خوشحالی‌های واقعی بعد از ازدواج به دست می‌آيد. (پاستور)
42- ازدواج كنيد، به هر وسيله‌ای كه می‌توانيد. زيرا اگر زن خوبی گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگی می‌شويد. (سقراط)
43- قبل از رفتن به جنگ يكی دو بار و پيش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن. (يكی از دانشمندان لهستانی)
44- مطيع مرد باشيد تا او شما را بپرستد. (كارول بيكر)
45- من تنها با مردی ازدواج می‌كنم كه عتيقه شناس باشد تا هر چه پيرتر شدم، برای او عزيزتر باشم. (آگاتا كريستی)
46- هر چه متأهلان بيشتر شوند، جنايت‌ها كمتر خواهد شد. (ولتر)
47- هيچ چيز غرور مرد را به اندازه‌ی شادی همسرش بالا نمی‌برد، چون هميشه آن را مربوط به خودش می‌داند. (جانسون)
48- زن ترجيح می‌دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد، اما نمی‌تواند مردی را كه شنونده خوبی نيست، تحمل كند. (كينهابارد)
49- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می‌شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا می‌كنند. (شاو)
50- وقتی برای عروسی‌ات خيلی هزينه كنی، مهمان‌هايت را يك شب خوشحال می‌كنی و خودت را عمری ناراحت! (روزنامه نگار ايرلندی)
51 – هيچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی‌كند. (ضرب المثل اسكاتلندی)
52 – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن. (ضرب المثل آلمانی)
53 – تا ازدواج نكرده‌ای نمی‌توانی درباره‌ی آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)
54 – دوام ازدواج يك قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا. (ضرب المثل اسكاتلندی)
55 – ازدواج پديده‌ای است برای تكامل مرد. (مثل سانسكريت)
56 – زناشويی غصه‌های خيالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبديل می‌كند. (ضرب المثل آلمانی)
57 – ازدواج قرارداد دو نفره‌ای است كه در همه دنيا اعتبار دارد. (مارك تواين)
58 – ازدواج مجموعه‌ای ازمزه‌هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شيرينی و بی‌مزگی. (ولتر)
60 – تا ازدواج نكرده‌ای نمی‌توانی درباره آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)
منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است