سوغات اعلي آورده‌ام
‌‌‌
يادمه قبلا يكي گفته بود اينكه آقا بايد بطلبه و خيلي وقته نتونسته بره مشهد ، يعني لياقت نداره؟ پرسش اين عزيز باعث شد تو اين سفر دنبال جوابش باشم و به عنوان سوغات پيش كش مي كنم اميدوارم قبول كنيد . بعد از نماز اعشا در مسجد ملا حيدر با يكي از دوستان خدمت سيد خوشرويي رفتيم كه هربار ما مشهد رفتيم توفيق زيارت ايشون نسيب ما شده و ازشون حكايت « طلبيده شدن » را پرسيديم در حاليكه مسجد داشت تعطيل ميشد به اتفاق هم و سيد سفيد موي ديگري راهي حرم شريف شديم و بعد از شبستان مسجد گوهرشاد در راهروي عمود به مسير تردد روي زمين رو به حرم نشستيم و سيد گفتند كه بحث حضور به دو صورت است دل و جسم كه مهم آنست كه در محضر ( به ياد ) آقا باشيم يعني اگر با دل به زيارت برويم بس است چه بسا از حضور جسمي بهتر باشد هرچند كه رفتن به زيارت در مشهد نور است. توفيق ، طلبيدن ، لياقت و ... همه به يك معني است.
از عوامل موثر در طلبيده شدن چند مورد است اول ادب كه دليل اصلي است و رعايت ادب و احترام به مادر ، پدر و سايرين از اهميت زيادي برخورداره . ديگري همت است كه آنرا هم خودشان ميدهند ، هر كسي به زيارت نمي رود . همين كه به دلتان برات ميشود كس ديگري برات ميكند ، اذن بايد داده شود ، حتي به صورت غيابي هم كه به ياد امام ميافتيم و دلمان تنگ ميشود اذن ميخواهد . بعد امكان زيارت است مثلا امام عسكري (ع) از باب ظاهر به حج نرفتند. وراثت و اعمال ديگران مثل دعايي كه براي ما ميشود يا مجوزي كه اموات براي ما مي گيرند از عوامل ديگر است.
امام براي زايرانش ماموراني دارند كه دقايق و شرايط سفر را قلم ميزنند و از وقتي كه به نيت زيارت حركت ميكنيم تا برگشتمان در حال فعاليت هستند .
هر كه را خواهند دعوت مي كنند
سايه بانش ابر رحمت مي كنند

خيلي جاتون خالي بود . همه را دعا كردم اگر توفيق شد و طلبيده شديد من رو به ياد داشته باشيد و دعا كنيد.
*****************
دوستان آلبوم « آتش در نيستان » را با صداي شهرام ناظري و سرپرستي استاد ذوالفنون آورده بودند كه از آلبومهاي مورد علاقه منه. يكي از قشنگترين اشعار ، آتشي در نيستان است كه در اين آلبوم به شكل تصنيف اجرا شده و من متن شعر را در زير مياورم. پيشنهاد مي كنم بائو باب جان اين تصنيف رو در ليست آهنگ هفته قرار بدن.

يك شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون عشقي كه بر جاني فتاد
***
شعله تا سرگرم كار خويش شد
هر ني اي شمع مزار خويش شد
***
ني به آتش گفت ، كين آشوب چيست
مر ترا زين سوختن مطلوب چيست
***
گفت آتش بي سبب نفروختم
دعوي بي معني ات را سوختم
***
زان كه مي گفتي ني ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودي كه بود
***
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
مجذوب عليشاه
تساوی حقوق زن و مرد

‌‌‌
هفته پیش 5شنبه بود که زد به سرم برم دانشگاه تا برا بار دوم سر اون کلاس کذایی حاضر بشم. هیچی رفتیم و کلاس هم به خوبی و خوشی برگزار شد. اومدیم بریم خونه که دیدیم ي7، 8 تا از این جوونها .... جمع شدند. گفتم: چه خبره؟ گفتند بسیج می‌خواد مجانی! ببره قم. منم که سرم درد می‌کنه برا زیارت اونم از این نوعش پریدم بالا و یا علی حرکت.
دم عوارضی بود که زدند کنار و گفتند حالا پول‌ها رو بیایید بالا که اردو خرج داره، اومدم ندم که خطاب رسید تا تهران راهی نیست هنوز دیر نشده، هیچی بناچار پول و دادیم و دوباره ماشین جون گرفت و حرکت کرد، با خودم حساب کردم اشکال نداره درست که مینی بوس مال دانشگاه و پول نمی‌گیره ولی شام که به کسی مجانی نمی‌دن، تو این خیالا بودم که دیدم کیک و ساندیس تو دستام، واقعا لذت بردم از این همه مدیریت، با این همه امکانات مسیر 3 ساعته رو انگار در عرض نیم ساعت رفته بودیم.
قرار شد اول بریم جمکران تا شامم اونجا بخوریم، تا پیاده شدیم، گفتند: شام مهمان مسجد هستیم، منم فقط و فقط به قصد تبرک از اون سیب زمینی له شده‌ها (بخوانید آبگوشت) خوردم البته تا خرخره، چون شاعر می‌گه: (به مال مفت که می‌رسی هلاک کن خود را ...... که این معامله کم اتفاق می‌افتد) سرتون و درد نیارم. 3 ساعت مسجد و بعدشم حرم و آخرشم ساعت 7 صبح کنار میدون انقلاب با شکم‌های خالی ریختنمون بیرون، کاری به این ندارم که دانشگاه ما کجا میدون انقلاب کجا؟ ولی سنگین تو نخ این بودم تا ببینم این همه پول که تقریبا 3.5 برابر مبلغی بود که خرجمون کردند چی شده.
راستی یادم رفت بگم 6 تا آب معدنی هم خریدند، گفتیم که اینا اضافه می‌آید ولی ندا آمد اشکال نداره می‌مونه برا هفته بعد {یعنی این هفته هم می‌خواهند ما رو ببرند قم! ولی این هفته اصلا این ور* خبری نیست و اردویی برگزار نمی‌شه}
من در همین جا این موضوع را انکار می‌کنم که منظور من اینه که این هفته می‌خواهند خواهرای اونورو** ببرند قم و اون پول رو می‌خواهند هزینه خواهرا بکنند.
- اینم بگم من دانشجوي دانشگاه آزاد تهران مرکز که تو خیابون حافظ و بسیجشونم اسمش پایگاه شهید چمران نیستم.
توضیحات:
*این ور= ور ما
**اونور= ور اونا

کمبود عاطفه

‌‌
ورود خودم رو به این وبلاگ تبریگ می‌گم. می‌دونم که خیلی خوشحال شدید از این موضوع که تعداد خواننده‌های وبلاگ به 5 نفر رسیده!!

....فلک را جور بي اندازه گشتست
‌‌‌‌‌
فلک را جور بي اندازه گشتست
‌‌‌‌
جهان را رسم و آيين تازه گشتست
‌‌‌
"هَزار امروز هم آواز زاغ است"
‌‌‌
"گُل از بي رونقي ها خار باغ است"
‌‌‌
نَه خندان غُنچه نَه سرو از غم آزاد
‌‌
نَه گُل خرم نَه بلبل خاطرش شاد
‌‌‌‌
غم ديرينه گَر در سينه داري
‌‌
چه غم گر بادهء ديرينه داري
‌‌‌
دو چيز اَندُه بَرَد از خاطرِ تَنگ
‌‌‌
نيِ خوش نغمه وُ مرغ خوش آهنگ
‌‌
"فلک را عادت ديرينه اين است
‌‌‌
که با آزادگان دائم به کين است"
‌‌‌
ميرزا نصير اصفهاني
‌‌
(تقويم ايدزوي ( با فتح ز

خوب من ديدم تقويم نويسي مد شده و براي اينكه در اين يكي مورد عقب نباشم خودم رو نيمه محكي زدم ، حالا سياحت كنيد :

پس پريشب : بزرگترين خيانتي كه مي تونستم در حق كسي بكنم رو به يكي از رفقا كردم و با مغلطه كاري مجابش كردم كه شرايطش براي ازدواج مهياست و محاسني ازش گفتم كه خودم تا اون موقع در رفيقم پيدا نكرده بودم . البته تن خودش مي خاريد واگر از من مي پرسيد كه اگه لالايي بلدي چرا خوابت نميبره ؟ كم مياوردم . اتفاقا دقيقا بعد از جدا شدن ازش با يكي از دوستان خف مخالف اين حرفاي دخترونه اختلاط كردم و حظي بردم.

پريشب : جاتون خالي تا ساعت 3 صبح با پسر عمه ام فيلم مي ديدم اوليش sleepless in seattle با هنرمندي تام هنكس و مگ رايان بود كه با وجود اينكه موسسه تصوير دنياي هنر تيكه پاره اش كرده بود خوشم اومد و اون يكي فيلم ديگه به سن و سال شماها نمي خوره ، در ضمن يادتون باشه ساعت 10 حتما بريد بخوابيد.

ديروز : تولد خوشگل خوشگلا بود تولد كسي بود كه به قول خودش از يوسف نبي نمكي تر بود. آرزو ميكنم خودتون و نسلتون تو تولد و غم خودش و بچه هاش هميشه حاضر باشيد. در ضمن يكي ديگه از دوستان تپلي ما در اين روز نامزد كرد ، خب خدا رفتگان شما رو هم بيامرزه. (در پرانتز : ايشالا خوش و سفيد بخت بشن و لپ اين دوست ما همچنان كشاني باقي بمونه و هيچ وقت آويزون نشه. خوش به حال دختره خوب پسري نسيبش شد )

امروز : القصه اصل ماجرا امروزه ، تا نيم ساعت ديگه ( الان 1:10 ) مي خوام برم جايي كه دلم هوسش رو كرده بود و بايد از نزديكتر همون سلامي كه چند وقت پيش اينجا گفته بودم رو عرضه كنم ، مي دونم اگر خبر داشتين چي ميگفتين ، چشم حتما سلام شما رو هم مي
رسونم.

( خارج از تقويم : قدم نو رسيده فافا رو تبريك ميگم ، به جمع ما خوش اومدي بابا جان.راستي آهنگ هفته رو كه بالا سمت راست ، كنج عزلت گزيده از دست ندين كه من كلي باهاش حال كردم. دست مسبب درد نكنه )
التماس دعا !
!حکايت چت مجنون و لیلی
‌‌‌‌‌
يکي را از ملوک عرب حديث مجنون ليلي و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بيابان نهاده و زمام عقل از دست داده. بفرمود‌ش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف انسان چه خلل ديدي که خوي بهايم گرفتي و ترک عشرت مردم گفتي؟ گفت:
‌‌‌
کاش آنان که عيب من مي‌جستند ***** گيف(gif)ت اي دلستان بديدندي
يا که پيغام‌ها و خط تو را ***** توي وبلاگ من بخواندندي!
‌‌‌‌
‌‌
‌‌‌
تا حقيقت معني بر صورت دعوي گواه آمدي. فذالک الذي لمتنني فيه. ملک را در دل آمد جمال ليلي مطالعه کردن تا چه صورت است که موجب چندين فتنه. بفرمود‌ش طلب کردن. با اينترنت در احياي عرب بگرديدند و IP کش کردند و هک کردند و فيلترينگ نمودند و بدست آوردند و پيش ملک در صحن سرا‌چه بداشتند. ملک در هيات او نظر کرد؛ شخصي ديد سيه فام، باريک اندام [و سيبيلو!] در نظرش حقير آمد، به حکم آنکه کمترين خدام حرم او به جمال از او در پيش بودند و به زينت بيش. مجنون به فراست دريافت، گفت: از دريچه ياهو مسنجر بايد با او چت کردن تا سر حال وي بر تو تجلي کند!
‌‌‌
بي اکانتان را نباشد درد ريش ***** جز به ياهويي نگويم درد خويش!
گفتن از چت رووم بي حاصل بود ***** با يکي نا کرده چت در عمر خويش!
تا تو را حالي نباشد همچو ما ***** حال ما باشد تو را افسانه پيش!
‌‌‌‌
چند دو بیتی عاشقانه رایانه ای!:
‌‌‌
مپندارم که شايد مرد هيزم
که مي دوزم به تو چشمان ريزم
جمالاتت همه از پشت عينک
نمايد بهر من کوچک عزيزم!
‌‌‌‌
به ما گفتند جشن و سور و کوس است
و تشکيلات آن دمب خروس است
ولي آنجا فقط يک بغچه ديديم
که مي گفتند توي آن عروس است!
‌‌‌‌‌‌‌
مشخصم بشوي تو اگر که اينويزي
قسم به ياهو مسنجر نگويمت چيزي!
‌‌
"‌منم يا رب در اين دولت که " يار آنلاين مي‌بينم؟
به استاتوس(!) زيبايش گل‌ ات-ساين* مي‌بينم؟
----------------
*(@};- -> گل ات-ساين‌)
THE UNFORGIVEN LYRICS

New blood joins this earth
And quickly he’s subdued
Through constant pain disgrace
The young boy learns their rules
With time the child draws in
This whipping boy done wrong
Deprived of all his thoughts
The young man struggles on and on he’s known
A vow unto his own
That never from this day
His will they’ll take away
What I’ve felt
What I’ve known
Never shined through in what I’ve shown
Never be
Never see
Won’t see what might have been
What I’ve felt
What I’ve known
Never shined through in what I’ve shown
Never free
Never me
So I dub the unforgiven
They dedicate their lives
To running all of his
He tries to please them all
This bitter man he is
Throughout his life the same
He’s battled constantly
This fight he cannot win
A tired man they see no longer cares
The old man then prepares
To die regretfully
That old man here is me
What I’ve felt
What I’ve known
Never shined through in what I’ve shown
Never be
Never see
Won’t see what might have been
What I’ve felt
What I’ve known
Never shined through in what I’ve shown
Never free
Never me
So I dub the unforgiven
You labeled me
I’ll label you
So I dub the unforgiven
***************************
METALLICA
base on one of my blogmate's posts - may be - you can guess my personality
when i read it i found it enjoyable and western view of life in it or perhaps you ask yourself just "why" then ,is your answer "because i'm UNFORGIVEN" ?
سهراب
‌‌
‌‌
آسمان آبي‌تر
آب آبي‌تر
من در ايوانم، رعنا سر حوض
رخت مي‌شويد رعنا
برگ‌ها مي‌ريزد
مادرم صبحي مي‌گفت :‌ موسم دلگيري است
من به او گفتم : زندگاني سيبي است، گاز بايد زد با پوست
زن همسايه در پنجره‌اش تور مي‌بافد، مي‌خواند
من ودا مي‌خوانم گاهي نيز
طرح ميريزم سنگي، مرغي، ابري
آفتابي يكدست
سارها آمده‌اند
تازه لادن‌ها پيدا شده‌اند
من اناري را مي‌كنم دانه به دل مي‌گويم
خوب بود اين مردم دانه‌هاي دلشان پيدا بود
مي‌پرد در چشمم آب انار: اشك مي‌ريزم
مادرم مي‌خندد
رعنا هم
‌‌
به بهانه‌ي روز بزرگداشت سعدي
‌‌‌
سعدي به روزگاران مهري نشسته بر دل
بيرون نمي‌توان كرد الا به روزگاران
سعدي
‌‌‌
گفتي: به روزگاري مهري نشسته گفتم:
بيرون نمي‌توان كرد حتي به روزگاران
شفيعي كدكني
....خودتون رو بسنجيد
  • ‌‌‌‌مطالعات نشان مي‌دهد كه نوع موسيقي ، نشان دهنده‌ي شخصيت افراد است

طبق نتايج تحقيقاتي كه اخيرا انجام گرفته است ، نوع موسيقي كه ما براي گوش دادن انتخاب مي‌كنيم ، مي‌تواند نشان دهنده‌ي شخصيت ما باشد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به نقل از منبع خبري اينترنتي، انتخاب هر يك از موسيقي‌هاي غمگين، جاز، كلاسيك و يا فولكور مي‌تواند بيانگر استعداد ، صبر و روشنفكري ما باشد. در حالي كه طرفداران موسيقي‌هاي مذهبي و بومي اغلب افرادي شاد ، قابل اطمينان و خونگرم هستند.
به نظر مي‌رسد به همين دليل است كه در مهماني‌ها ، افراد پس از مشاهده‌ي يكديگر، نوع موسيقي مورد علاقه‌ي يكديگر را سوال مي‌كنند.
هم‌چنين پخش موسيقي در مراكز عمومي به منظور تشويق گروه خاصي از افراد براي انجام خريد است. اين بررسي‌ها ، نتيجه‌ي تحقيق 3500 دانشجو مي‌باشد.

"دلشدگان "پي‌نوشت مطلب قبل
‌‌‌‌‌
نمي‌دونم فيلم دلشدگان رو ديديد يا نه، فيلمي از مرحوم علي حاتمي فيلمسازي كه آثار به ياد ماندني زيادي در عرصه سينما و تلويزيون داره.
به هر حال اميدوارم اين فيلم رو از تلويزيون نديده باشيد.
ساغر لطف كرده بود و ديروز يك قطعه از شعر آواز اين فيلم رو كه ساخته حسين عليزاده است و استاد شجريان اون رو اجرا كرده برامون گذاشته بود.
راستش ديروز كه اين شعر رو تو وبلاگ ديدم دلم گرفت. پارسال فكر كنم توي همين ايام بود كه شبكه‌ي دو سيما پانويس كرد كه پخش فيلم دلشدگان امشب بعد از خبر سراسري. خيلي خوشحال شدم و از طرف ديگه بحت زده.
- مگه نشان دادن آلات موسيقي از تلوزيون ايران ممنوع نيست؟؟!!
- اي بابا اين فيلم كه اصلا سرگذشت موسيقي ايران در يك زمان خاصه ؟!!
- تلوزيون متحول شده يا ....
بله، فيلم شروع شد. حدسم درست از آب در اومد. همون يا درست بود.
قطع تصوير و پي آمد آن ناقص ماندن قطعات اجرا شده در نماهاي مختلف، تكه تكه شدن تصنيف هاي اجرا شده، ناقص كردن آوازها، سازها... همه و همه باعث شد تا آرزو كنم هيچوقت اين فيلم از تلوزيون پخش نشه.
بيچاره داداشم براي اولين بار اين فيلم رو مي‌ديد. هيچي از فيلم كه نفهميد هيچ، ساعت 2 بعد از نصفه شب هم با پاره آجر دنبالم كرده بود كه اين چه مزخرفي بود من رو بيدار نگه داشتي ببينم ؟؟؟
واقعا اگه كسي اين فيلم رو نديده بود حتي 1 ثانيه هم از فيلم رو بفهمه.
فيلمي كه در مورد مقطعي از تاريخ موسيقي كشورمان است، مسلما آن چه در آن به نمايش در مي‌آيد، موسيقي است و ساز و آواز و... در حالي كه آنچه ديده و شنيده مي‌شود، تكه تكه‌هايي از يكي از بهترين كارهاي موسيقي حسين عليزاده و محمد رضا شجريان است.
نمي‌دونم اما هربار كه اين فيلم رو تلوزيون پخش مي‌كنه چند دقيقه از فيلم آب مي‌ره و فكر كنم چيزي كه تلوزيون پخش ميكنه چيزي مثل چگونگي زندگي سفير ايران در فرانسه و نشان دادن آثار باستاني و معماري فرانسه و نشان دادن گل و... است تا سرگذشت موسيقي!
يك نكته جالب ديگه هم در انتهاي فيلم رخ داد. در حالي كه تيتراژ پاياني فيلم در حال پخش بود و اسامي در حال رد شدن، به محض اينكه به قسمت ساز و آواز رسيد به شكل بسيار بسيار زننده‌اي نام حسين عليزاده و محمد رضا شجريان از تيتراژ انتهايي حذف شد به طوريكه من داشتم شاخ در مي‌آوردم. فيلم پخش شده! صدا و ساز پخش شده! به هر صورت در انتها مي‌نويسه "آواز:" تصوير كات مي‌شه و دوباره مي‌نويسه "فيلمبردار:"
من كه فكر مي‌كنم عمدي تو كاره،
با موسيقي مشكل داريد يا شجريان؟
اگه با موسيقي مشكل داريد كه چرا فيلم رو پخش مي‌كنيد؟ اگه با شجريان مشكل داريد چرا فيلمي كه به گفته اكبر عبدي فقط روي ساز و آواز مي‌چرخه و فقط شجريان توش خونده پخش مي‌كنيد، اصلا نه شما مي‌خواهيد روي اسم يكي از اساتيد بزرگ موسيقي ايراني قلم بكشيد خوب قلم بكشيد چرا در تيتراژ پاياني ابتدا كلمه‌ي آواز رو مي‌آوريد و بعد كات مي‌زنيد؟ فكر كنم قبل از اينكه كلمه‌ي آواز روي صفحه هم نقش ببنده مي‌شه كات زد. نمي‌شه؟
به نظر شما اين بي احترامي علني به كارگردان، بازيگر، خواننده، آهنگ ساز و جامعه‌ي موسيقي ايران نيست ؟؟؟
به حر حال اميدوارم اين فيلم ديگه از تلوزيون پخش نشه و بيش از اين تن مرحوم حاتمي رو تو گور نلرزونند.
و اگه نديديد پيشنهاد مي‌كنم يك بار هم كه شده اين فيلم رو از كلوپ‌ها تهيه كنيد و ببينيد. به شرطي كه انتشارات سروش نباشه.
دلشدگان
‌‌‌
شعری از فریدون مشیری از طرف همه عاشقان به معشوقه‌گان تقدیم می‌کنم.
هر چند من خودم لایق عاشق بودن نیستم ولی آرزو دارم که حداقل بتوانم دوست داشتنم را به اثبات برسانم:
‌‌‌‌‌‌
پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب
تا در اين پرده جز انديشه او نگذارد
ديده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم
يارم به يک لا پيرهن، خوابيده زير نسترن
ترسم که بوی نسترن، مست است و هوشيارش کند
ای آفتاب آهسته نه، پا در حريم يار من
ترسم صدای پای تو، خواب است و بيدارش کند
...
به کجا آورد اين اميد ما را؟ به کجا آورد ما را...
نشد اين عاشق سرگشته صبور،
نشد اين مرغک پر بسته رها
‌‌‌‌‌
به کجا می‌رود يارا؟ به کجا می‌برد ما را
ره اين چاره ندانم به خدا
نشود دل نفسی از تو جدا به خدا
‌‌‌‌‌‌‌
به هوايت همه‌جا در همه حال
به اميدی بگشايم شب و روز پر و بال
غم عشقت دل ما را، به کجا آورد ما را
‌‌‌‌‌‌
عشق غرق شدن در دریای بیکران است و دوست داشتن شنا کردن در آن
دکتر شریعتی
ي كه مي‌شناسمشAnonymous
‌‌‌‌‌
‌حكايت است كه چون دوستي از دوستان قديم بر وبلاگي گذر نمود و كامنتي قلمي نمود بر مقدمش گل فشانيد هر چند گفت‌هايش چون سابق از روي طعنه و كنايه باشد.
‌‌‌‌
و اما بعد، گويا اين دوست عزيز خيلي بر "آن‌نرمال" بودن اينجانب اصرار و پافشاري دارند و هيچگونه حاضر نيستند از موضع خود كوتاه بيايند. البته هر كس حق دارد در مورد ما هر جور كه راحتند فكر كنند و تصميم بگيرند و عمل كنند. (چون گذشته‌هاي نه چندان قديم).
گر دردي از او بردي، صد خنده به درمان كن
ور زخمي از او خوردي، صد طعنه به مرهم زن
‌‌‌‌
و اما اگر نظر من را بخواهيد، انسان اگر "از خود شاكي" باشد خيلي بهتر از اونه كه "از خود راضي" باشه و هميشه در فكر اينكه تصميمي كه من گرفتم برترين و بهترين تصميم است و لا غير و يا نتيجه‌اي كه يافتم آخرين نتيجه است و اگر خود خدا هم بياد نمي‌تونه اون رو عوض كنه. «شما هم با من موافقيد يا نه؟»
نكته: اونجوري هم كه فكر مي‌كنيد نيست و من درسته همواره از خودم شاكي بودم اما من اين رو نقطه‌ي ضعف خودم نمي‌دونم. من هميشه از خودم شاكيم چون هميشه احساس مي‌كنم راه‌هاي بهتري هم براي كارهايي كه انجام داده‌ام بوده و هست و خواهد بود ولي اما هميشه به همه گفته‌ام و بار دگر هم مي‌گويم من همواره در زمان و مكان مشخص بهترين راهي كه به ذهنم مي‌رسيده انجام داده‌ام و شايد اگر برگردم به عقب و در همان شرايط قرار بگيرم و با انبوهي از راههايي كه الان دارم و آن موقع داشتم برخورد كنم، در 99 درصد موارد همان راهي كه اون موقع رفتم مي‌روم و نه راه ديگر، هرچند عذابش را كشيده باشم و بدانم دوباره خواهم كشيد. چون براي كارهام توجيه عقلاني خودم رو دارم. هركي همك رو هر موضوعي شك داره مي‌تونه بياد بپرسه تا توضيح كامل و جامع بدم. (بعد بره صحبت كنه)
‌‌‌‌‌
نكته‌ي سوم در مورد شهادت آويني، واقعا ما مردم چرا اينجوري فكر مي‌كنيم؟ اگه آويني يك فيلم‌ساز نبود و برنامه‌هاش تو تلويزيون پخش نمي‌شد اون قداست رو نداشت؟ اگه يكي از شهداي تجسس بود كه اسمش رو هم نمي‌دونيم اون آدم نبود؟ اگه از شهداي خنثي سازي بود چي؟ مگه حتما يه آدم معروف بايد شهيد بشه تا اتفاقي بيافته و يا يه آدم معمولي بايد شهيد بشه تا معروف بشه و بعد برامون مقدس بشه ؟؟؟؟
نه عزيزم، به نظر من كه هيچ فرقي نمي‌كنه.
‌‌‌
امروز روز بزرگداشت عطار نيشابوري است. دلم نيومد بدون شعر اين مطلب رو جمع كنم:
‌‌‌‌
گم شدم در خود نمي‌دانم كجا پيدا شدم
شبنمي بودم ز دريا غرقه در دريا شدم
سايه‌اي بودم از اول بر زمين افتاده خوار
راست كان خورشيد پيدا گشت نا پيدا شدم
زآمدن بس بي‌نشانم وز شدن بس بي‌خبر
گويا يك دم برآمد كآمدم يا من شدم
مي‌مپرس از من سخن زيرا كه چون پروانه‌اي
در فروق شمع روي دوست ناپروا شدم
در ره عشقش چو دانش بايد و بي‌داننشي
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
چون همه تن ديده مي‌بايست بود و كور گشت
اين عجايب بين كه چون بينا و نابينا شدم
خاك بر فرقم اگر يك ذره دارم آگهي
تا كجاست آن‌جا كه من سرگشته دل آنجا شدم
چون دل عطار بيرون ديدم از هر دو جهان
من ز تاثير دل او بي‌دل و شيدا شدم
‌‌‌
والسلام
در پناه حق
بائوباب
قابل توجه بنيامين
‌‌‌
اين هم يك غزل از مولانا:
گويند مولانا در آخرين شب حيات خويش که آتش تب بالا گرفت و ياران و خويشان اضطراب عظيم داشتند و بهاءالدين هر لحظه سراسيمه به بالين وی می آمد و چون تحمل مشاهده آن حال نداشت با غمی جانگاه باز می گشت ، غزل زير را برای تسلای خاطر ايشان سرود و اين غزل بنا به روايات واپسين کلامات آتشين مولاناست:
‌‌‌‌‌
رو سر بنه به بالين تنها مرا رها کن
ترکِِ منِ خرابِ شبگردِ مبتلا کن
ماييم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی برو ببخشا، خواهی بيا وفا کن
از من گريز تا تو، هم در بلا نيفتی
بگزين ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماييم و آب ديده، در کنج غم خزيده
بر آب ديده‌ي ما، صد جایِ آسيا کن
خيره کشیست ما را، دارد دلی چو خارا
بکشد کس اش نگويد، تدبير خون بها کن
بر شاه خوبرويانع، واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن
دردیست غير مردن کآنرا دوا نباشد
پس من چگونه گويم، کاين درد را دوا کن
در خواب دوش پيری در کوی عشق ديدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد
از برق اين زمرد هين دفع اژدها کن ...
مولانا
با كلمات زير جمله بسازيد
غم ، 28 ، 3 ، 1 ، در ، آتش ، كوچه ، پسر ، مادر ، دست ، سيلي ، ظلم ، سود ، در ، سينه ، ياس ، غم ، سكوت ، سكوت ، سكوت ، خيانت ، خيانت ، خيانت
جزای کردار ستم پیشه‌گان دهد نفخه‌ی صور
‌‌‌
با نام حق
‌‌‌
هزار دستان به چمن - دوباره آمد به سخن
که ای خسته از رنج دی - ببین جشن گلهای من
‌‌‌
توي اين مدت، يعني دقيقا از 28 اسفند به اين طرف خيلي سعي كردم گه گاه يكي دو خطي بنويسم اما نشد كه نشد.
نمي‌دونم اين اتفاق رو بايد چه جوري به حساب آورد. رنج آخر سال يا سال نكو. اما باور كنيد خيلي سخت بود. آخه من اونجا بودم. دقيقا همونجا ايستاده بودم و دقيقا ديدم. اما نه اون چيزي رو كه همه ديدند، نه اون چيزي رو كه دوربينهاي فيلم‌برداري انسانهايي كه اونجا بودند ثبت كرد. نه ...
شايد چيزي فراتر از آنچه ديگران ديدند و شنيدند، اما ....
اي كاش نبودم، اي كاش به اصرار دوستان نرفته بودم، اي كاش... اي كاش... اي كاش....
بگذريم، چون نه اينجا مجال اين سخن است و نه من راوي، فقط مي‌تونم بگم
‌‌‌‌‌‌
این نیست مگر آینه‌ی لطف الهی - الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
‌‌‌
تا ببينيم چي‌ميشه، شايد يك روز نشستم و خاطرات اين سفر رو از ابتدا تا انتها در اين وبلاگ نوشتم.
خوب البته اين تمام اتفاق سال نكوي ما نبود. يك تصادف نافرم هم داشتم كه البته بي ارتباط با موضوع بالا نبود، اما خوب ديگه، در كل مي‌شه گفت:
‌‌
سالي كه نكوست خوار و بارش – پيداست ز اول بهارش
‌‌‌
اما از قديم گفتند تا سه نشه بازي نشه. خدا سومي رو به خير بگذرونه.
‌‌‌
پاسخگويي:
1- سال نو بر همه دوستان و آشنايان و ... مبارك باد و اميدوارم همگي سالي سرشار از شادي و سلامتي و به دور از كينه‌هاي ديرين و صحبتهاي قديم داشته باشيم.
2- اميدوارم همگي مشهد، كربلا، مدينه، مكه و ....
3- وبلاگ مجنون و غمكده !!! نه اين‌طور نيست. از بچه‌هاي اين وبلاگ دو نفر كه اوت مي‌زنند. ساغر كه نيست، يعني بعدا مي‌گم كجاست و بنيامين هم هنوز كه هنوزه روحش از ماجرا خبر نداره، اما اين كه نمي‌نويسه منم خبر ندارم. ننوشتن من هم مربوط به روحيات و عقليات خودم بود كه جاي شرح ندارد.
«روزي كه مجنون آماده مي‌شد پاي تعهدنامه هزار دستان اين بود كه همه بايد امضا مي‌نمودند:
‌‌‌
بشوي اي عقل دست خويش از من – كه در مجنون بپيوستم من امشب
‌‌‌
پس انتظار كار عقلاني از من يكي نداشته باشيد.»
4- يكي از دوستان ذيل غزلي كه ساغر آورده بود كامنت زير رو گذاشته بود:
غزل بی‌نظیر است و خواننده هم استاد. اما شجريان نازنين اين بار شتاب‌زده بيتی را خوانده است و «کشته» را به جای اين‌که به کسر کاف بخواند، به ضم کاف خوانده است! البته پيش می‌آيد اما به هر حال از استادی چون شجريان بعيد بود!!
در توضيح بايد عرض كنم كه از اتفاق همان كُشته (با ضم كاف) درست است، اينجا فكر نمي‌كنم بحث سر زمين كشاورزي و محصول باشه كه كِشته (با كسر كاف) باشه بلكه بحث بر سر خون و كُشت و كُشتاره و آرايه‌هاي ادبي مخصوصا در اين بيت موج مي‌زنه. اينطور نيست ؟؟؟ اگه من اشتباه مي‌كنم بگيد.
و باز هم چه زيباست همان شعر:
‌‌‌‌‌‌برسان باده كه غم روي نمود اي ساقي
اين شبيخون بلا باز چه بود اي ساقي
حاليا نقش دل ماست در آئينه‌ي جام
تا چه رنگ آورد اين چرخ كبود اي ساقي
ديدي آن يار كه بستيم صد امّيد در او
چون به خون دل ما دست گشود اي ساقي
تيره شد آتش يزداني ما از دم ديو
گر چه در چشم خود انداخته دود اي ساقي
تشنه‌ي خون زمين است فلك، وين مه نو
كهنه داسي است كه بس كشته درود اي ساقي
منّتي نيست اگر روز و شبي بيشم داد
چه ازو كاست و برمن چه فزود اي ساقي
بس كه شستيم به خوناب جگر جامه‌ي جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود اي ساقي
حق به دست دل من بود كه در معبد عشق
سر به غير تو نياورد فرود اي ساقي
اين لب و جام پي گردش مِي ساخته‌اند
ورنه بي مي ز لب و جام چه سود اي ساقي
در فرو بند كه چون سايه درين خلوت غم
با كسم نيست سر گفت و شنود اي ساقي
‌‌
من ******* هستم! از تهران سلام ميكنم


دلم برايت تنگيده. بطلب ما را.
در حاشيه : پس از تاخير چند روزه من اولين مطلب سال جديد رو چاپوندم و هرگونه حرف و حديث راجع به خودم را تكذيب مينمايم البته ديگران حسابشون از من جداست.در پاسخ به كامنتي بايد بگم وقتي خداي تعالي داشت عشق به بندگانش ارزوني ميداشت بنده در صحراي شك و سوالهاي مبهم گزالارض مينمودم لذا از همان هنگام دچار ايدز فكري - اخلاقي با چاشني ترديد شدم.
توضيح راجع به عكس : عكس بالا سوغات از جانب يكي از دوستان عزيز به نام آقا اشكان است كه قبل از عيد طلبيده شده بودند ايشالا از دعاي ايشون ما هم توفيق مند شويم.(اين توضيح به پاس توجه و دعاي ايشون براي بنده پيش آقا درج گرديده است)
منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است