قرآن
‌‌‌
تا حالا حتما به نمايشگاه قرآن سر زديد. آره همون نمايشگاهي رو ميگم كه هر سال از اوايل ماه رمضون بساط مي‌كنن و تا اواخرش هم ادامه. و واقعا هر سال حيف پارسال. n صد ساله كه همون كتابها و نرم افزارها رو بدون هيچ تغيير و تحولي پهن مي‌كنند و بعدش هم جمع ميكنن تو يه انباري الي سال بعد و باز سالهاي بعد هم همون رو ميارن.
نمي‌دونم تا حال به قسمت نرم افزارش سر زدين. يعني اگه رفته باشين كه نمي‌شه سر نزده باشيد. در شرايطي كه تو كشورمون هر گوشه‌ش بساط فروش فيلمها و CD هاي مستحجن بر پاست اونهم با نازلترين قيمت. به محض اينكه خواستي يك CD قرآني بخري، قيمتي بهت ميگن اونم با تخفيف نمايشگاه كه دود از كله‌ِ آدم بلند مي‌شه 20000 تومان، 30000 و ...
ديروز كه داشتم به وبگردي هاي خودم مي‌پرداختم به يه چيز جالب برخوردم.
یه موسسه اسلامی تو انگلیس یه نرم افزار داده برای قرآن که واقعا از هر جهت که فکر کنید تکمیله (به غیر از زبون فارسی) و کاملا هم مجانی. فقط ۹ مدل ترجمه توسط افراد مختلف از قرآن به انگلیسی هستش بعلاوه ترجمه قرآن به ۲۶ زبان زنده دنیا (حتی ژاپنی). همچنین قرآن رو براتون بصورت آنلاین با صوتهای مختلف میخونه. در ضمن بغیر از متن عکسهای یکی از نفیس ترین قرآنهای خطی دنیا که تو مدینه هستش و مال پادشاه عربستانه رو هم داره (که البته باید جدا جدا از این صفحه دانلود کنید) برای دانلود کردن ترجمه های زبانهای دیگر به این صفحه برید.



دانلود كنيد با حجم حدود 5 مگابايت

دانلود

جادوگر
‌‌ ‌‌‌
امشب داشتم يه كم اينور و اونور ولگردي مي‌كردم. كلي مطلب هم آماده كرده بودم كه داشتم استخاره مي‌كرده چي بزارم و يا درباره چي حرف بزنم. اما يكدفعه نگاهم به مطلبي افتاد كه همه‌ي پيش فرضيات من رو به هم ريخت.
اين مطلب رو توي روزنامه ايران ورزشي پيدا كردم
ورزشي نيست اما توصيه مي‌كنم بخونيد. ببينيد ما ملت تا كي مي‌خواهيم اينقدر خر باشيم.
ميگن خريت شاخ و دم كه نداره........
‌‌
ادعاى استفاده از جادوگر در برخى از تيم ها چگونه ثابت مى شود؟ شايعه حضور يك رمال ليگ برتر را به هم مى ريزد؟ پاسخ اين سؤال قطعاً منفى است. اما يك شنيده عجيب و غريب و اظهاراتى كه درباره اين «شنيده» از اهالى فوتبال نقل مى شود آنقدر وسوسه برانگيز است كه ارزش يك پيگيرى همه جانبه را داشته باشد. داستان، ولى از كجا شروع شد؟ قبل از بازى حساس تيم هاى پيكان و سايپا، نادر فريادشيران، مربى فعلى پيكان و قبلى سايپا، پرده از يك ماجراى عجيب برداشت. فريادشيران گفت: «مى توانيم سايپا را ببريم، البته اگر بتوانيم از پس نيروهاى ماوراى طبيعى آنها برآييم.» اين نيروهاى غير طبيعى چه بود؟ فريادشيران توضيحات بيشترى مى دهد: «زمانى كه من و حاجى (مايلى كهن) در سايپا بوديم با شخصى به نام بهمن دهقان به منزل كسى رفتيم كه مى گفتند نيروهاى خاصى در درونش وجود دارد. دليل رفتن ما فقط كنجكاوى بود. آنجا آقايى آمد سراغ ما كه درويش مسلك به نظر مى رسيد. يك كوه شمع نشانمان داد كه ظاهراً افرادى براى گره گشايى آنها را روشن كرده بودند. پيشنهاد همكارى داد اما ما آن را رد كرديم و برگشتيم.» اين آغاز ماجرايى بود كه به مرور همه درباره آن حرف زدند. سوژه به قدرى جالب بود كه در بازى سايپا- پيكان همه منتظر يك اتفاق خاص بودند تا بيفتد. اين اتفاق البته افتاد و از ديد خبرنگار يكى از روزنامه هاى ورزشى پنهان نماند. خبرنگار مذكور فرداى روز مسابقه از حضور شخصى در ورزشگاه نوشت كه با سلام و صلوات و سوار بر يك زانتياى مشكى او را به استاديوم آورده بودند. به نوشته اين روزنامه اين شخص كه ظاهر عجيب و غريبى هم داشت دور زمين مى گشت و چيزهايى مى گفت و «فوت» مى كرد!اما اين شخص كه بود؟ شنيده ها مى گفت كه اين شخص «امير- الف» نام دارد و در كلاك كرج ساكن است. او فصل گذشته به ملاقات نادر فريادشيران و محمد مايلى كهن مى رود و به آنها مى گويد از نيروهايى برخوردار است كه مى تواند باعث موفقيت آنها شود. مايلى كهن او را از خود مى راند. شخص مذكور به سراغ يكى ديگر از تيم هاى ليگ برترى مى رود (كه اتفاقاً فصل گذشته مقام خوبى كسب كرده است) و قراردادى به ارزش ۱۵ ميليون تومان مى بندد. اين شخص بعدها ادعا كرده اخراج مايلى كهن از سايپا و سپس از تيم ملى اميد ايران نتيجه نفرين او بوده است. گفته مى شود تيمى كه با اين فرد قرارداد بسته و به مقام خوبى نيز دست يافته، پول او را پرداخت نكرده و مشمول نفرينش شده است! اين شخص مدعى شده بود كه عارضه سرمربى اين تيم قبل از آغاز فصل و ناكامى اين تيم در اين فصل نتيجه پرداخت نكردن پول او و عصبانيتش است! آنهايى كه منزل «الف- الف» در كلاك كرج را ديده اند، آن را اين طور توصيف مى كنند: روى ديوارها سپرهايى نصب شده و شمشيرها از در و ديوار آويزان است. در دستان اين شخص هميشه تسبيح هاى بلند ديده مى شود و محاسن بلندى نيز دارد. گفته مى شود كه او كارگر اخراجى يك كارخانه خودروسازى است. اين فصل با تيمى كه از موقعيت خوبى نيز در جدول برخوردار است قراردادى به ارزش ۲۰ ميليون تومان منعقد كرده. حتى گفته مى شود او در رقابت هاى پلى آف با يكى از تيم هاى حاضر قرارداد داشته و مسؤولان تيم مذكور براى او اتاقى در هتل تدارك ديده بودند تا همراه تيم باشد. صعود تيم به ليگ برتر حاصل تلاش هاى او بوده است! شيوه كار او حضور در تمرينات تيم هاست و نيز در برخى از بازيها؛ اما او معمولاً اسامى برخى از بازيكنان تيم ها را مى گيرد تا روى آنها كار كند! در يكى از رقابت ها وقتى تيمى كه با او قرارداد بسته بود از حريف شكست مى خورد و شكايت نزد او مى آورد، او پاسخ مى دهد كه نام زننده گل در ليست اسامى كه تحويلش شده، نبوده و او مقصر نيست! مى گويند اوج كار اين رمال و جادوگر در يكى از بازيها بوده است كه داور از پنالتى گرفته شده صرف نظر مى كند و همان توپ تبديل به گل برترى تيم حريف مى شود! تكذيب و تأييد با گفته هاى فريادشيران، مربى پيكان، انگشت اتهام به سوى سايپا نشانه رفته است. آيا اين تيم است كه از رمال استفاده مى كند؟ مهدى هاشمى نسب پاسخ مى دهد: «اى كاش اين حرف ها درست بود. اگر اين طور بود ما صدرنشينى را از دست نمى داديم. موضوع خنده دارى است. اما اگر از رمال استفاده مى شود، دعا مى كنم كه ادامه داشته باشد. اگر رمال و جادوگر اين قدر تأثيرگذارند پس چرا ما در بازيهاى قبلى پيروز نشديم؟ اگر سايپا به خاطر جادوگرهايش صدرنشين مى شود پس بقيه تيم ها هم بروند سراغ رمال ها. من صدرنشينى سايپا را لطف خداوند و ذكاوت مديريت، مربيان و بازيكنان تيم مى دانم، نه جادوگرى و اين حرف ها.» مجتبى تقوى، سرمربى تيم سايپا هم به كل منكر قضيه مى شود و در انتهاى حرف هايش مى گويد: «اگر چنين چيزى وجود دارد خدا از ما نگذرد.»احمدى سخنگوى باشگاه از بيخ و بن ماجرا را تكذيب مى كند.يكى از بازيكنان اين تيم كه مايل نبود اسمش نوشته شود، فقط مى گويد: «من هم شنيده ام!» و يكى ديگر: «بازيكنان تيم هاى ديگر به شوخى به من مى گويند راستى از جادوگر تيمتان چه خبر؟ من شنيده ام ولى خودم نديده ام.»تمام اين حرف و حديث ها باعث شد تا خبرنگار و عكاس ايران ورزشى راهى منطقه كلاك كرج شوند و سراغ خانه «الف- الف» را بگيرند!
‌‌‌
نظر شما چيه ؟‌؟؟ !!!!!
... پس چه‌كنم؟
‌‌‌ ‌‌‌
با تو شرح ستمت گر نكنم، پس چه‌كنم؟
شكوه از دست غمت گر نكنم، پس چه‌كنم؟
شكوه از جور زيادت نكنم سهل‌است اين!
گله از لطف كمت گر نكنم، پس چه‌كنم؟
‌‌‌ ‌‌‌
مشهور اصفهانى
هست و نيست
‌‌‌ ‌‌‌
گاهی که حرفی برای گفتن نيست، حرف‌ها برای ناگفتن هست.
گاهی که گوشی برای شنيدن نيست، بسیار سخن برای گفتن هست.
گاهی که سنگی برای شيشه شکستن نيست، راه‌ها برای دل شکستن هست.
گاهی که خنجری برای فرود آوردن نيست، کنایه‌ها، نگاه‌ها و زهرخندها برای زخم زدن هست.
گاهی که خونی برای چکيدن نيست، دلی خونین و ریش ریش هست.
گاهی که مرهمی برای بر زخم نهادن نیست، مشتی پر ز نمک برای بر زخم پاشیدن هست.
گاهی که زمانی برای ماندن نيست، سال‌ها برای با حسرت رفتن هست.
گاهی که دلی برای دلاوری نيست، دل‌ها برای لرزیدن هست.
گاهی که شرابی برای مستی نيست، نگاه‌ها برای سیاه‌مست‌شدن هست.
گاهی که سخنی بر زبان نيست، هزاران واژه در گلو گرفتار هست.
گاهی که گلی برای بوييدن نيست، گنداب‌ها برای دل‌آشوبه هست.
گاهی که چشمی برای ديدن نيست، رنگ‌ها و روشنایی‌ها برای ديدن هست.
گاهی که مهری برای در دل نشستن نيست، کينه‌ها برای در دل انباشتن هست.
گاهی که جوهری برای نوشتن نيست، شعرها برای گفتن هست.
گاهی که دلی برای هم‌دلی نيست، دل‌ها برای دل‌سوزی هست.
گاهی که سری برای هم‌سری نيست، سرها برای سروری هست.
گاهی که دستی برای نوازش نيست، پنجه‌ها برای ازهم‌دريدن هست.
گاهی که دستی برای دست‌گيری نيست، دست‌ها برای درهم کوبيدن هست.
گاهی که نفسی برای در آمدن نيست، کوه‌ها برای بالا رفتن هست.
گاهی که دلی برای شادمانی نيست، قهقهه‌‌ها برای رازپوشاندن هست.
گاهی که حرفی برای گفتن نيست، سکوتی برای شکستن هست.
گاهی که توانی برای استادن نيست، چاه‌ها برای سقوط هست.
گاهی که بال و پری برای پرواز نيست، آسمان‌ها برای رفتن هست.
گاهی که بند و زنجيری برپای نيست، دلی در بند برای نرفتن هست.
گاهی که تاريکی و ظلمت برای ناديدن هست، چشمانی برای ديدن هست.
گاهی که مهتاب نيست، نور شب‌تابی برای روشنی هست.
گاهی که سايه‌ای برای آرميدن نيست، آفتاب تندی برای سوزاندن هست.
گاهی که سبزه‌ای برای پانهادن نيست، خارها برای در پا فرورفتن هست.
گاهی که تکيه‌گاهی نيست، پيچک‌ها برای درهم‌تنيدن هست.
گاهی که شاخه‌ای برای دست گرفتن نيست، مرداب‌ها برای فرورفتن هست.
گاهی که عقابی در آسمان نيست، آسمانی سیاه از لاش‌خورها هست.
گاهی که شيری در جنگل نيست، گرگ‌ها برای دريدن هست.
گاهی که آرزويی در دل نيست، خواهش‌ها در تن هست.
گاهی که هنگام نوشتن نيست، واژه‌ها روان بر زبان هست.
گاهی که آرزويی نيست، راه‌ها برای دست‌يابی به خواسته‌ها هست.
گاهی که آبی برای فرونشاندن تشنه‌گی نيست، سراب‌ها برای فريب هست.
گاهی که هنگام مرگ نيست، خواهش‌ها برای رفتن هست.
گاهی که آرزوی رفتن در دل نيست، اسب سیاهی در پس پنجره آماده برای بردن هست.
گاهی که ........
‌‌
و این چرخه‌ی تکرار هماره بر فرازونشیب این هستی سرگردان هست.‌
چشم نرگس
اي بابا! ما رو بگو اومديم از شر پرشين بلاگ راحت بشيم افتاد تو دام بلاگر. از حق نگذريم پرشين بلاگ تو هر چيزي مشكل داشت. صفحه ويرايش خيلي قوي داشت. بگذريم... اين رو گفتم كه يه قدر داني هم از پرشين بلاگ كرده باشم.
اين آهنگ رو هم تقديم مي‌كنم به بهترين دوست.......

خواهم که بر زلفت، زلفت، زلفت
هر دم زنم شانه، هر دم زنم شانه
ترسم پريشان کند بسي، حال هر کسي، چشم نرگست
مستانه مستانه، مستانه مستانه
خواهم بر آبرويت، رويت، رويت
هر دم کشم وسمه، هر دم کشم وسمه
ترسم که مجنون کند بسي، مثل من کسي، چشم نرگست
ديوانه ديوانه، ديوانه ديوانه
يک شب بيا منزل ما
حل کن دو صد مشکل ما
اي دلبر خشکل ما
دردت به جان ما شد، روح و روان ما شد
خواهم که بر چشمت، چشمت، چشمت
هر دم کشم سرمه، هر دم کشم سرمه
ترسم پريشان کند بسي، حال هر کسي، چشم نرگست
مستانه مستانه، مستانه مستانه
خواهم بر رويت، رويت، رويت
هر دم زنم بوسه، هر دم زنم بوسه
ترسم که نالان کند بسي، مثل من کسي، چشم نرگست
جانانه جانانه، جانانه جانانه
يک شب بيا منزل ما
حل کن دو صد مشکل ما
اي دلبر خشکل ما
دردت به جان ما شد، روح و روان ما شد‌‌‌‌‌‌
‌‌‌ ‌‌
‌‌‌ ‌‌
خواننده: استاد محمد رضا شجریان
آلبوم: خزان(غیر مجاز!!!)
‌‌‌‌
دانی که چرا نام تو در نامه نیارم
.
گویند که صبرآتش عشقت بنشاند
زان سرو قد آزاد نشستن که تواند
ساقی قدحی زان می دوشینه بمن ده
باشد که مرا یکنفس از خود برهاند
موری اگر از ضعف بگیرد سردستم
تا دم بزنم گرد جهانم بدواند
افکند سپهرم بدیاری که وجودم
گر خاک شود باد به کرمان نرساند
فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم
جز دیده کس آبی بلبم بر نچکاند
گویم که دمی با من دلسوخته بنشین
برخیزد و برآتش تیزم بنشاند
چون می‌گذری عیب نباشد که بپرسی
کان خسته‌ی دلسوخته چون می‌گذراند
برحسن مکن تکیه که دوران لطافت
با کس بنمی ماند و کس با تو نماند
دانی که چرا نام تو در نامه نیارم
زیرا که نخواهم که کسی نام تو داند
روزی که نماند ز غم عشق تو خواجو
اسرار غمش برورق دهر بماند
خواجوي كرماني
فيلمساز دانماركي و مستندي از زندگي شجريان


ايسنا:
كريستيان براد تامپسون، رئيس هيات داوران بخش بين الملل جشنواره فيلم كوتاه تهران، فيلمى ۵۰ دقيقه اى درباره زندگى محمدرضا شجريان ساخته است. كريستيان برادتامسون، علاقه بسيارى به موسيقى اصيل ايرانى دارد و قصد دارد، فيلم هاى ديگرى از اساتيد موسيقى ايران تهيه كند فيلمى كه او درباره شجريان ساخته است قرار بود سال گذشته در ايران به نمايش در آيد، كه با مخالفت شجريان مواجه شد. تامپسون، مولف چندين كتاب درباره بزرگان سينما و كتاب هايى درباره زيبايى شناسى و تحليل فيلم است و مديريت معتبرترين جشنواره فيلم كوتاه دانمارك به عهده دارد. او كتابى درباره صد فيلم تاريخ سينما نوشته است كه «خانه دوست كجاست» عباس كيارستمى، در ميان اين صد فيلم قرار دارد. به گزارش ايسنا، تامپسون هميشه سينماى ايران را سينمايى وابسته به شرايط اجتماعى و سياسى دانسته و گفته است ايرانيان متناسب با شرايط اجتماعى و سياسى روز فيلم مى سازند. وى فيلمسازان ايران را داراى توانايى بسيار بالايى در توليد فيلم هاى كم هزينه اما ارزشمند عنوان كرده و گفته است امكان ساخت فيلم هاى كم هزينه در دانمارك كم است و ما قصد داريم ساخت فيلم هاى كم هزينه را از ايرانيان ياد بگيريم.
واقعا خاك بر سر .........
اشک مهتاب: استاد شجريان
سلام
بنا بر درخواست مجدد و به دليل فيلتر شدن لينك قبلي مجددا اين مطلب آپلود مي‌شود.

بشنويد (۴:۱۹)

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تن بیشه پر از مهتاب امشب
پلنگ کوه ها درخواب امشب
به عاشقی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب

<><><><><><><><><><>
خواننده : استاد محمد رضا شجريان
شاعر : استاد سیاوش کسرایی
آلبوم: خزان (غير مجاز)
<><><><><><><><><><>
مواد اوليه
بسم ا...
سلام
1- يادش بخير، حدود 2 سال پيش بود (چند ماه كم و زيادش رو يادم نيست) اما در يك نيمه شب زمستاني ساعت حوالي 11:30 شب بود كه يك خروس بي‌محل زنگ خونمون. اونموقع همه خواب بودن، من پريدم گوشي رو برداشتم تا همه رو بيدار نكرده بود. درسته آقا جواد بود (امروزي‌ها بخونند هري پاتر).
بي مقدمه رفت سر اصل مطلب.
- ميگم شنيدي اين بر و بچه‌هاي صراط يه وبلاگ زدن
- خوب آره
- يه كاري مي‌خواهيم بكنيم، پايه‌اي
- چي ؟
- يه وبلاگ بزنيم از رده خارجشون كنيم
- هستم.......
...
.
.
چندي نگذشت كه وبلاگ ما هم راه افتاد و باز هم يكي دو هفته بيشتر نكشيد كه وبلاگ رقيب از دور خارج شد.
الان كه فكرش رو مي‌كنم مي‌بينم عجب روزهاي باحالي بود. اون وبلاگ 8-9 ماهي دوام آورد. ركورد خوبي بود. خيلي‌ها رو اذيت كرديم. خيلي ‌ها رو كوبونديم (خيلي‌ها رو هم كه حقشون بود جا انداختيم كه الان حسرتش رو مي‌خورم چرا بعضي‌ها رو نشستيم بگذارم كنا) و خيلي ها هم به نام ما نون خوردن و آخرش گفتن من نبودم اين بود. اما مسايل حاشيه‌اي باعث شد هري جيم بزنه و به قولي يكي دو هفته خودش رو گم و گور كنه. بعدش هم كه خطمون از هم جدا شد تا امروز
امروزه هري خودش رو ولو كرده تو وبلاگ ديگه‌اي. كسي كه يه زماني خودش رئيس بود حالا رفته زير دست شده (البته اين هري از همون اول هواي اين رئيس رو داشت. شايد مي‌دونست كارش به اينجا مي‌كشه. چون چند تا مطلب من درباره‌ي رييس رو به طرز نا جوانمردانه‌اي سانسور كرد) ؟؟؟!!!1
من هم كه كم و بيش و كجدار و مريض همون وبلاگ قبلي رو دست تنها ادامه دادم. گاهي با اينوري‌ها عليه اونوريها متحد مي‌شدم و گاهي بر عكس. يه نوع نون به نرخ روز خوري. تا اينكه ديگه راستش رو بگم كم آوردم.
با تاسيس باد صبا دوباره جون گرفتم. چون حداقل يه چيزي براي خوندن داشتم و ....اين بود كه وبلاگي كه چند ماهي بود به روز نمي‌شد به روزش كردم اما اينبار فارغ از مسايل جناحي و به طور كاملا شخصي.
الان هم بعد از گذشت يكي دو ماه از آغاز كار مجدد تغيير اسم وقيافه دادم تا هيچگونه شبهه‌اي نباشه. ما خطمون عوض شده. نه صراط ايم و نه زرات و نه 3رات. از الان هم هركي دوست داره مي‌تونه به وبلاگ ما سر بزنه.......
2- راستش اگه زحمتي نيست براتون يه اسم قشنگ‌تر براي اين وبلاگ اگه پيدا كردين بگين. از نظراتتون استقبال مي‌كنم. يا نه اصلا در باره‌ي همين اسم فعلي نظر بدين بگين چه‌جوريه.
3- نمي‌دونم يكي از اهالي باد صبا در وبلاگ قبلي پيام گذاشته كه آهنگ آخري فيلتر شده. راستش من ديگه نمي‌دونم. اما همينقدر مي‌دونم كه عزيز برو كارتت رو عوض كن. اين كارتي كه اينا رو فيلتر ميكنه واي به حال بقيه. (تا حالا فكر مي‌كردم اكانت من از همه‌ي اكانتهاي دنيا بد تره، ميگن هيچ وقت ناشكري نكن ها.........)
اون آهنگ رو چون خودم حس آپلودش رو نداشتم از يه جايي لينكش رو دزديدم. چشم روي سايت خودم آپلود ميكنم (از سايت دانشكده) مي‌ذارم همينجا براي دانلود.
4- در آخر هم به همه اعلام كنم اينجا من رييس مطلقم. حرف هم توش نباشه. شير فهم شد ....
والسلام
زمستان
سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران ر
نگه جز پيش پا را ديد، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس، كز گرمگاه سينه مي‌آيد برون، ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده‌ي رنجور
منم، دشنام پس آفرينش، نغمه‌ي ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي‌لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي‌گويي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت مي‌دهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود، پنهان است
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
مهدي اخوان ثالث
اين مطلب رو به عنوان افتتاحيه زدم تا آشنا شيم.
ان شاالله از فردا در خدمتم.
منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است