من از روز ازل

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌

(5:22)

من از روز ازل، ديوانه بودم
ديوانه روي تو، سرگشته کوي تو
سرخوش از باده ي، مستانه بودم
در عشق و مستي، افسانه بودم
* * *
نالان از تو شد چنگ و عود من
تار موي تو، تار و پود من
* * *
بي باده مدهوشم ~ ساغر نوشم ~ ز چشمه نوش تو
مستي دهد ما را ~ گل رخسارا! ~ بهار آغوش تو
چو به ما نگري ~ غم دل ببري ~ کز باده نوشين تري
* * *
سوزم همچون گل، از سوداي دل
دل، رسواي تو، من رسواي دل
* * *
گرچه به خاک و خون ~ کشيدي مرا ~ روزي که ديدي مرا
باز آ که در شام غمم ~ صبح اميدي مرا ~ صبح اميدي مرا

****************************************
خواننده : استاد غلامحسين بنان
آهنگساز : مرتضي محجوبي
شاعر : رهي معيري
دستگاه : سه گاه
سال آفرينش : 1337

البته اين شعر را بعد‌ها استاد شجريان هم اجرا كرده كه اگر وقت شد مي‌گذارم اما به هر حال با صداي استاد بنان بيشتر دلنشينه.

همايون شجريان
‌‌‌
خدمت رييس خودم عرض كنم كه:
كاست شوق دوست به آهنگسازي محمد جواد ضرابيان، و با آواز همايون شجريان از امروز وارد بازار موسيقي ايران شد. اين سي دي و كاست شامل چهار تصنيف با نام هاي دلشده، مست نگاه، بخت سركش و بت عاشقان است كه در دستگاه سه گاه اجرا شده اند. اشعار اين تصنيف ها از سعدي، حافظ، رهي معيري و ضرابيان است. اين سي دي در پنجاه و هفت دقيقه و توسط شركت دل آواز تهيه شده است.
من خودم هنوز اين كاست رو نديدم و در اولين فرصت كه ببينم حتما خواهم خريد.
فقط يه چيزي اونم اينه كه من از اين جناب ضرابيان آهنگساز اصلا خوشم نمي‌آد يا بهتر بگم اصلا آهنگساز خوبي نيست.در مقام مقايسه بخوام بگم اين جناب من رو بد جور ياد آهنگسازي ناصر چشم آذر مي‌اندازه. يعني يك آهنگ طرف ساخنه و همون آهنگ رو با عوض كردن چندتا نت جايي ديگه غالب ميكنه ميگيد نه يه سري به اهنگهاي چند تا فيلمي كه چشم آذر كار كرده بريد مي‌فهميد چي مي‌گم. به جناب ضرابيان هم كه نگاه كنيد مي‌بينيد همينه.البته آقاي ضرابيان قبلان با افتخاري كار مي‌كرد و الان هم من بعضي وقتها كاست اول همايون (نسيم وصل)رو كه گوش مي‌دم بد جور ياد افتخاري مي‌افتم. انگار همون آهنگ رو دارن با يه شعر ديگه تكرار مي‌كنن.
به هر حال اميدوارم اين يك كار مثل بقيه كاراش نباشه. هرچند به صداي همايون خيلي اعتقاد دارم.
و اما در مورد توصيه به خريد من هيچ توصيه‌اي نمي‌كنم مگر نوارهاي خود استاد.
جديدا 20 تا نوار از كارهاي قديمي استاد دستم رسيده. واقعا محشره، يكي از يكي زيباتر و قشنگ‌تر. من توصيه مي‌كنم فعلا خود استاد رو دريابيد. همايون هنوز جا داره !!‌؟؟؟
جماعتي كه نظر را حرام مي دانند .....‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

‌‌‌‌

جزاي آنكه نگفتيم شكر روز وصال
شب فراق نخفتيم لاجرم ز خيال

بدار يك نفس اي قائد زمام جمال
كه ديده سير نمي گردد از نظر به جمال

دگر به گوش فراموش عهد سنگين دل
پيام ما كه رساند مگر نسيم شمال

به تيغ هندي دشمن قتال مي نكند
چنانكه دوست به شمشير غمزه قتال

جماعتي كه نظر را حرام مي دانند
نظر حرام بكردند و خون خلق حلال


غزال اگر به كمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در كمند غزال

تو بر كنار فراتي نداني اين معني
به راه باديه دانند قدر آب زلال

اگر مراد نصيحت كنان ما اين است
كه ترك دوست بگوييم تصوري است محال

به خاك پاي تو داند كه تا سرم نرود
ز سر به در نرود همچنان اميد وصال

حديث عشق چه حاجت كه بر زبان آريم
به آب ديده خونين نوشته صورت حال

سخن دراز كشيديم و همچنان باقي است
كه ذكر دوست نيارد به هيچ گونه ملال

به ناله كار ميسر نمي شود سعدي
وليك ناله بيچارگان خوش است بنال

بدون شرح


عجب دنيايي شده !!!‌؟؟؟؟

آدم ديگه ميتونه به كي اعتماد كنه ؟؟؟!!!

كارشناسي ارشد
‌‌‌‌
امروز بعد از حدود ده روز غيبت اومد تا يك گرد گيري حسابي از وبلاگ انجام بدم. نمي‌دونم اما اگه همين آقاي ايدزوو نبود فكر كنم بايد تار عنكبوت‌ها رو از تو وبلاگ پاك مي‌كردم. خدا خيرش بده.
امروز ما امتحان كنكور كارشناسي ارشد داشتيم. من هم كه خيلي مي‌خوندم براي اين امتحان. از اين رو با دلي آرام و قلبي مطمئن راس ساعت 2 لباس پوشيده از خونه اومدم بزنم بيرون كه خودم رو برسونم به جلسه كنكور. هنوز دم در خونه نرسيده بودم كه ديدم بابام داره صدام مي‌زنه. برگشتم.
پرسيد كجا داري مي‌ري. راستش رو بگم روم نشد بگم دارم مي‌رم كنكور بدم. چون اگه مي‌گفتم اونموقع تا 7-8 ده سالي تو خانواده موضوعي براي خنديدن داشتند از بس كه من درس مي‌خونم. براي همين گفتم دارم مي‌رم بيرون يه كاري دارم. چند باري پرسيد من هم جواب درستي ندادم. يه دفعه ديديم بابا برگشت به نصيحت.
- پسر ديونه نشي يه دفعه‌اي با بچه‌ها بري استاديوم.
- اين بازي ارزش استاديوم رفتن نداره.
- بشين همينجا تو خونه گرم و نرم مثل بچه آدم بشين بازي رو ببين.
- سرما مي‌خوري
- استاديوم خبري نيست.
.
..
حالا ما رو مي‌گي مونديم چي بگيم. بنده خدا نمي‌دونم اي وسط چه طور اين به فكرش رسيده بود. آخه من اصلا سابقه استاديوم كه هيچ پاي تلوزيون هم كامل بازي رو نگاه نمي‌كنم. خلاصه به هر زحمتي بود در رفتيم از خونه و ... ديگه نمي‌دونم اونا چه فكري كردن. بگذريم...
سر جلسه كه نشستيم من اولش با خودم عهد كردم هروقت كيك رو دادند پاشم برم. براي همين نشستم به جلسه و با بسم ا... دفترچه رو باز كردم. هنوز شروع نكرده بودم كه ديدم نفر جلويي پاشد كيف و كتابش رو جمع كرد و پاسخنامه سفيد رو تحويل داد و رفت. آقا ما رو مي‌گي ديديم بالاخره يكي پيدا شد از ما رتبش كمتر بشه (چون من همه رو فكر كنم منفي زدم).
القصه ما زديم و زديم و به تست 120 كه رسيدم (يعني تست آخر) يه نگاهي به ساعت انداختم، ساعت حدود 4:30 عصر بود و هنوز 2:30 ديگه از امتحان مونده بود. اونجوري هم كه بوش مي‌اومد خبري از كيك نبود. به هر حال وقتي ديدم فوج فوج آدمه كه از سر جلسه بلند مي‌شه و مي‌ره منم دل و جراتي به خرج دادم و كيك نخورده جلسه رو ترك كردم و رفتم وسط دانشگاه شهيد بهشتي منتظر بقيه شدم. بچه‌ها يكي يكي ظاهر مي‌شدند اما اولين نفري كه خيلي به چشم اومد هري خان بود كه موبايل به گوش از اون ته داشت مي‌اومد. وقتي هري رو ديدم كلي به خودم اميدوار شدم بالاخره نفر اول نبودم احتمالا من و هري مشتركا در رتبه اول قرار مي‌گيريم !!!!!
حدود 2 ساعتي تو دانشگاه شهيد بهشتي چرخ خوردم تا ديگه كمكم همه برو بچ سر و كله‌شون پيدا شد اما ظاهرا همه بچه‌ها در حسرت يه چيز بودند يعني كيك كنكور كه ظاهرا اصلا توزيع نشد ؟!!!! و من و امثال من كه به اميد كيك رفته بوديم بد جوري مچل شديم.
و در آخر هم بايد بگم كه من حتما دانشگاه صنعتي مزار شريف قبول مي‌شم.
نخوانيم تا ندانيم 2

تحريف معنوی دومی كه از نظر تفسير و توجيه حادثه كربلا رخ داده ، اين است كه می‏گويند : می‏دانيد چرا امام‏حسين( ع ) نهضت كرد و كشته شد ؟
می‏گوئيم چرا ؟ می‏گويند يك دستور خصوصی فقط برای او بود . به او گفتند برو و خودت را بكشتن بده . پس به ما و شما ارتباط پيدا نمی كند ، يعنی‏ قابل پيروی نيست ! به دستورات اسلام كه دستورات كلی و عمومی است ، مربوط نيست . تفاوت سخن امام با سخن ما چقدر است ؟
امام حسين ( ع ) فرياد كشيده كه علل و انگيزه قيام من مسائلی است كه‏منطبق بر اصول كلی اسلام است . احتياجی به دستور خصوصی نيست . آخر دستور خصوصی را در جايی می‏گويند كه‏ دستورهای عمومی وافی نباشد . امام‏حسين ( ع ) در كمال صراحت فرمود : اسلام‏ دينی است كه به هيچ مؤمنی ( حتی نفرمود به امام ) اجازه نمی‏دهد كه در مقابل ظلم ، ستم ، مفاسد و گناه بی‏تفاوت بماند . امام‏حسين ( ع ) مكتب‏ بوجود آورد ولی مكتب عملی اسلامی ، مكتب او همان مكتب اسلام است .
مكتب اسلام بيان كرد ، حسين ( ع ) عمل كرد . ما اين حادثه را از مكتب بودن خارج كرديم ، وقتی از مكتب بودن خارج شد ، ديگر قابل پيروی نيست ، وقتی كه قابل پيروی نبود ، پس ديگر نمی‏شود از حسين استفاده كرد ، يعنی‏ از حادثه كربلا نمی‏توان استفاده كرد . از اينجا ما حادثه را از نظر اثرمفيدداشتن ، عقيم كرديم . آيا خيانتی از اين بالاتر هم در دنيا وجود دارد ؟ اين است كه عرض كردم تحريف معنوی كه در حادثه عاشورا صورت‏ گرفته است از تحريف لفظی آن صددرجه خطرناكتر است .
چرا ائمه اطهار ( حتی از پيغمبر اكرم روايت است ) گفتند كه اين نهضت‏ بايد زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم برای امام‏حسين ( ع ) بگريند ؟ هدف آنها از اين دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعی را مسخ كرديم . گفتيم فقط بخاطر اين است كه تسلی خاطری برای حضرت‏زهرا سلام‏الله‏عليها باشد ! با اينكه ايشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائما بی‏تابی می‏كنند تا ما مردم بی‏سروپا يك‏ مقدار گريه كنيم تا تسلی خاطر پيدا كنند ! آيا توهينی بالاتر از اين ، برای حضرت زهرا پيدا می‏كنيد ؟ عده‏ای ديگر گفتند امام‏حسين ( ع ) در كربلا بدست يك عده مردم تجاوزكار ، بی تقصيركشته‏شد ، پس اين تأثرآور است !
من هم قبول دارم امام حسين ( ع ) بی تقصير كشته شد . امام حسين ( ع ) بی‏تقصير كشته شد ، اما همين ؟! يك آدم بی‏تقصير بدست يك عده متجاوز كشته‏ شد ؟ ! روزی هزارنفر آدم بی‏تقصير بدست آدمهای با تقصير كشته می‏شوند . روزی هزارنفر آدم در دنيا نفله می‏شوند و تأثرآور است ، اما آيا اين‏ نفله‏شدنها ارزش دارد كه سالهای زيادی ، قرنهای‏زياد ، ده‏قرن ، بيست‏قرن ، سی‏قرن مطرح باشد و ما بنشينيم و اظهار تأثر كنيم كه حيف ، حسين بن‏علی (ع ) نفله شد ، خونش هدر رفت ! حسين‏بن‏علی ( ع) بی‏تقصير كشته شد ، بدست‏ افرادی متجاوز كشته شد ! اما چه كسی گفته حسين‏بن‏علی (ع ) نفله شده است‏ ؟ خون حسين بن‏علی ( ع ) هدر رفت ؟ اگر در دنيا كسی را پيدا كنيد كه‏ نگذاشت يك قطره از خونش هدر برود ، حسين‏بن‏علی ( ع ) است . اگر در دنيا كسی را پيدا كنيد كه نگذاشت يك ذره از شخصيتش هدر برود ، حسين‏بن‏علی ( ع ) است . او برای قطره‏قطره خونش آنچنان ارزش قائل شد كه‏ نمی‏توان آن را توصيف كرد . اگر ثروتهای دنيا را كه برای او مصرف می‏شود تا دامنه قيامت حساب كنيم، برای هر قطره خونش ميلياردها ميليارد تومان‏ بشر پول خرج كرده است . آدمی كه كشته شدنش سبب شد كه نام او پايه كاخ‏ ستمكاران را برای هميشه بلرزاند ، نفله شد ؟ ! خونش هدر رفت ؟ ! ما غصه‏ بخوريمبرای اينكه حسين‏بن‏علی ( ع ) نفله شد ؟ تو نفله شدی بيچاره‏نادان . من و تو نفله هستيم ، من‏وتو عمرمان هدر رفت ، غصه برای خودت بخور . تو به حسين‏ توهين می‏كنی كه می‏گويی نفله شد ! حسين‏بن‏علی ( ع ) كسی است كه : « ان لك درجة عند الله ، لن تنالها الا بالشهاده » ( 1 ) ، آيا حسين‏بن‏علی‏عليهماالسلام كه آرزوی شهادت می‏كرد ، آرزوی نفله شدن رامی‏كرد ؟ آنها كه‏ توصيه كردند كه عزای حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) بايد زنده‏بماند ، برای‏ اين بوده كه هدف حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) مقدس بود . حسين‏بن‏علی (عليهماالسلام ) يك مكتب بوجود آورد ، می‏خواستند مكتبش زنده بماند . هرگز نمونه‏ای از يك مكتب عملی در دنيا پيدا نمی‏كنيد كه نظير مكتب‏ حسين‏بن‏علی( عليهماالسلام ) باشد . اگر شما نمونه حسين‏بن علی را پيدا كرديد ، آن وقت بگوئيد چرا ما هر سال بايد ياد او را تجديد كنيم ؟ !
نظير آنچه كه در حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) در حادثه عاشورا ، در آن‏ ابتلاء و مصيبت پيدا شد ، از توحيد ، از جلوه‏ايمان ، از جلوه‏خداشناسی ، از ايمان كامل به جان ديگر ، از رضا و تسليم ، از صبر ، از مردانگی ، از طمأنينه نفس ، از ثبات و استقامت ، از عزت و كرامت نفس ، از آزاديخواهی و آزادی‏طلبی ، از اينكه در فكر انسانها باشد ، از اينكه در خدمت انسانها باشد ، اگر در دنيا نمونه‏ای پيدا كرديد ، آن وقت بگوئيد چرا ما نام حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) را زنده كنيم ؟ ( بديل ندارد ، مثل‏ ندارد ) زنده كردن نام و نهضت او برای اين است كه پرتوی از روح حسين‏بن‏ علی بر روح ما و شما بتابد .
اگر اشكی كه ما برای او می‏ريزيم ، در مسير هماهنگی روح ما باشد ، پرواز كوچكی است كه روح ما با روح حسينی می‏كند . اگر ذره‏ای از همت او ، ذره‏ای از غيرت او ، ذره‏ای از حريت او ، ذره‏ای از ايمان او ، ذره‏ای از تقوای او ، ذره‏ای از توحيد او در ما بتابد و چنين اشكی از چشم ما جاری‏ شود ، آن اشك بی‏نهايت قيمت دارد . اگر گفتند باندازه بال مگس هم باشد يك دنيا ارزش دارد ، باور كنيد ! اما نه اشكی كه برای نفله شدن حسين (ع ) باشد ، بلكه اشكی كه برای عظمت حسين ( ع ) باشد ، برای شخصيت حسين ( ع ) باشد . اشكی كه نشانه‏ای از هماهنگی با حسين‏بن علی (عليهماالسلام) و پيروی كردن از او باشد ، بله ، يك بال مگسش هم يك دنيا ارزش دارد . خواستند هميشه مردم ، اين مكتب عملی را ببينند ، مشاهده كنند كه‏ خاندان پيغمبر ( ص ) دليل بر صدق و گواه خود پيغمبر ( ص ) هستند .

پاورقی :
-1
نفايس‏الاخبار ، ص 21 ، به نقل از ابن‏شهرآشوب .

نخوانيم تا ندانيم 1

به مناسبت اين روزهاي غم و تشنگي و رشادت ، گريزي به اثر جاودان استاد شهيد ميزنم.اگر هم «حماسه حسيني » رو خونده باشيد باز يادآوري ذره اي از اون كتاب بي فايده نخواهد بود :

چرا ائمه‏اطهار اصرار داشتند كه عزای حسين عليه‏السلام زنده بماند ؟ چراامام‏حسين عليه‏السلام نهضت كرد ؟ چه احتياجی است كه ما از خودمان دليل‏ ذكر كنيم ؟ حسين‏بن‏علی ( ع ) خود ، دليل نهضت را بيان كرده است :«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امة جدی » (1)،در كمال صراحت می‏گويد دنيای ما را فساد گرفته است ، امت جدم فاسد شده‏اند ، قيام كردم برای اصلاح ، من يك مرد اصلاح طلبم .

«
اريد ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسير بسيرش جدی و ابی» (2)، هدفی جز امر به معروف و نهی از منكر ندارم . امام‏حسين ( ع ) هدف‏نهضت خودش را روشن كرده است .

« الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان‏الباطل لا يتناهی عنه ليرغب المؤمن فی لقاء الله محقا » (3) ، حسين عليه‏السلام می‏گويد من نهضت كرده‏ام برای امر به معروف ، برای اينكه دين را زنده كنم ، برای اينكه با مفاسد مبارزه كنم . نهضت من يك نهضت اصلاحی اسلامی است . ما چيز ديگری گفتيم . دو تحريف معنوی بسيار عجيب وماهرانه كرديم

( نمی‏دانم بگويم ماهرانه يا جاهلانه ) يك جا گفتيم‏حسين‏بن‏علی ( ع ) قيام كرد تا كشته شود ، برای اينكه كفاره گناهان امت‏ باشد ! حال اگر بپرسند اين حرف در كجاست ؟ آيا خود امام‏حسين عليه‏السلام چنين چيزی گفت ؟ پيغمبر گفت ؟ امام گفت ؟ ما می‏گوئيم به اين حرفها چكار داريد ؟ امام‏حسين ( ع ) كشته شد برای اينكه گناهان ما بخشيده شود!
نمی‏دانيم كه ما اين فكر را از دنيای مسيحيت گرفته‏ايم يا نه ؟ ملت‏ مسلمان ندانسته خيلی چيزها را از دنيای مسيحيت بر ضداسلام گرفته است . يكی از اصول معتقدات مسيحيت مسئله به صليب كشيدن ، مسيح است برای‏ اينكه فادی باشد . الفادی لقب مسيح است . از نظر مسيحيت اين جزء متن‏ مسيحيت است كه عيسی به دار رفت تا كفاره گناهان امت باشد !

يعنی گناهان خودشان را به حساب عيسی می‏گذارند ! فكر نكرديم كه اين ، حرف دنيای مسيحيت است ، با روح اسلامی سازگار نيست ، با سخن‏ حسين عليه‏السلام سازگار نيست . به خدا قسم تهمت به اباعبدالله است .
والله اگر كسی در ماه رمضان روزه داشته باشد و اين حرف را به حسين‏بن‏علی‏( ع ) نسبت بدهد و بگويد حسين برای چنين كاری بود و [ اين سخن را ] از او نقل بكند روزه‏اش باطل است ، دروغ بر حسين ( ع ) است . اباعبدالله‏ كه برای مبارزه با گناه كردن قيام كرد ، ما گفتيم قيام كرد تا سنگری برای‏ گنهكاران باشد ! گفتيم حسين يك بيمه درست كرد ، يك شركت بيمه تأسيس‏ كرد . بيمه چه ؟ بيمه گناه ! گفت شما را از نظر گناه بيمه كردم ، در عوض چه بگيرم ؟ اشك . شما برای من اشك بريزيد ، من در عوض ، گناهان‏ شما را جبران می‏كنم . شما هر چه می‏خواهيد باشيد ، ابن‏زياد باشيد ، عمر
سعد باشيد . يك ابن‏زياد در دنيا كم بود ! يك عمرسعد در دنيا كم بود ! يك سنان‏بن‏انس در دنيا كم بود ! يك خولی در دنيا كم بود ؟ امام‏حسين ( ع ‏) خواست خولی در دنيا زياد شود ، عمرسعد در دنيا زياد شود ، گفت‏ ايهاالناس هر چه می‏توانيد بد باشيد كه من بيمه شما هستم !


پاورقی :
-1
مقتل الحسين، ص 156 و مقتل العواصم، ص 54 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 4 ، ص 89 و مقتل الحسين خوارزمی ، ج 1، ص 188 و لمعة من بلاغة الحسين، ص 64 و نفس‏المهموم ص .45

2 - همان مدرك .
- 3رجوع شود و به صفحه . 47

سرخ ، سياه ، سفيد

يا ليتنا كنا معك

يك واقعه دو نظر

جاتون خالي! امروز صبح و ظهر جاهاي مفيدي بودم. مي دونم شماها بي نصيب نموندين اگر بر حسب اتفاق حتي تو مسير به سمت مجلس عزاداري ياد من افتادين ملتمس دعام!

در طول مسير با يكي از اونايي كه خيلي ادعاي بچه هياتي بودن داشت توفيق همسفري داشتم. صحبت از حادثه مسجد ارك پيش اومد و چند نتيجه داشت. عمده نظرات رفيقمون و خودم ، دو ديدگاه به صورت زير بود :

1 – در اين واقعه حكمتي بود، اينها دعاي شهادت در راه امام حسين داشتن و به مراد رسيدند، توفيق شامل حال اين شهدا شده است، اي كاش من(رفيقم) هم اونجا بودم‌ ، همه خانواده هاي اين مصيبت راضي هستند و تو (ايدزوو) نبايد حرف بعضي روزنامه ها رو بزني ، تو (ايدزوو) بايد ديدت رو عوض كني، اين واقعه از نظر ما (رفيقم و هياتي ها) يه معني ديگه داره ، بيست سال اونجا مراسم برگزار مي شه هيچ وقت اين حوادث رخ نداده بوده. خون بهاي اين شهدا با امام حسين (ع) است.

2 – اين واقعه اوج بي درايتيه ، بي توجهي در رعايت اصول اوليه موجب اين حادثه بوده ، نبايد ايراد كار خودمون رو به حساب قضا و قدر و جبر و مسايل بالا بالا بذاريم هر چند كه قبول داريم اين موارد وجود داره ولي چرا كوتاهي بعضي ها رو بايد توفيق و سعادت دونست؟ ، اين حرفا همه اش توجيه هست تا خطا كاران پشت اعتقاد ما قايم بشن، اين مصيبت براي بازمانده ها سخته ، تو (رفيقم) بايد فاصله قصور و توفيق رو تشخيص بدي .

در انتها قبل از اينكه كارمون به جدل و دعوا بكشه جفتي كوتاه اومديم ، خوب رفيقيم ديگه. هر چند خيلي از حرفاش رو قبول داشتم نمي تونستم و نمي تونم بعضي ديگه اش رو هضم كنم. خيلي از حرفاي رفيقم رو تو غالب مجالس و هياتها شنيدم و به اين نتيجه رسيدم كه اگر ما اينقدر قدرت داريم كه وقايع رو هر جور كه بخواهيم تفسير كنيم و هر چيزي رو توجيه ماورايي كنيم اگر با امام حسين (ع) هم عصر بوديم همون بلا رو سرشون مياورديم و همونطور كه اون زمان غير عرب و خارج از دين خطابش كردن و با زنان و كودكان همراهش مثل برده رفتار كردند شايد ما هم .....

اميدوارم اينطور نباشيم و حضرت قائم (عج) روحنا فداه نسل ما رو لايق ظهور بدونن .

ريشه شناسي نخل در عاشورا




‌‌‌
مراسم عزاداري در 10 روز نخست ماه محرم، فصل ويژه‌اي است كه شيعيان با انواع نمادها و نشانه‌هاي مربوط به عزاداري، شدت تاثر و تالم خود را نسبت به واقعه كربلا اظهار مي‌كنند.
يكي از نمادهايي كه در اين دهه در بيشتر مناطق ايران به خصوص در مناطق كويري مورد استفاده قرار مي‌گيرد نخل (نماد تابوت) است، اين رسم در شهرها و روستاهاي ايران با اندكي تفاوت از يكديگر برگزار مي‌شود.
در خصوص پيدايش نخل و وجه تسميه آن عقايدي به شرح ذيل مطرح است:
1- نخل اقتباس از خيمه مجمع حضرت موسي (ع) است كه در اول ماه سال دوم ميقات برپا كرده و محل عبادت پيروان او در بيابان تيه (سرگرداني) بوده است. در دعاي سمات از آن تحت عنوان «قبة الزمان» ذكري به ميان آمده است.
2- نخل به خيام حضرت امام حسين (ع) اشاره دارد و مي‌خواهد خاطره خيمه‌هاي حرم آن امام (ع) را در كربلامجسم كند.
3- نخل يادآور گهواره دو گوشواره عرش مجيد، يعني حضرت امام حسن و امام حسين عليها سلام است و چون مقام صاحبان گهواره عظيم است، نخل را بزرگ ساخته‌اند.
4- نخل نوعي عماري (صندوق مانند كه براي نشستن سوار، آن را بر روي پشت شتر و فيل مي‌گذارند و آن را محمل و عودج هم مي‌گويند) است كه در گذشته رسم بوده بزرگان قوم را بر آنها حمل مي‌كردند.
5- چون اولين بار اين اسكلت را از چوب درخت خرما ساخته‌اند بدين نام معروف شده است.
6- آيتي در تاريخ يزد، اذعان مي‌دارد كه مراسم مربوط به نخل در بين هنديان متداول بوده و بعدا در دين شيعيان راه يافته است.
7- چون درخت نخل شباهت به زندگي انسان دارد، در شانزده سالگي ميوه مي‌دهد، حدود صد و بيست سال عمر مي‌كند، ضربه شديدي به سر آن، درخت را مي‌خشكاند ولي ضربه به تنه، در آن تاثيري ندارد با وجود ارتفاع زياد در مقابل طوفان‌ها و ساير حوادث جوي مقاوم است. درختي است بي آزار و بي پايه، نخل را بدين نام نهاده اند.
8- برخي مي‌گويند، نخل، تابوت آرايش دهنده حضرت امام حسن مجتبي (ع) مي‌باشد و يادآورنده تشييع پيكر آن حضرت تا قبرستان بقيع است.
9- سابقه پيدايش نخل به قبل از اسلام و زمان ساسانيان مي‌رسد، زيرا هنگامي كه خسرو پرويز به دست شيرويه كشته شد تابوت بزرگ و زينت شده‌اي را برايش تدارك ديدند.
10- حركت نخل ويژه آيين‌هاي مربوط به سوگ سياوش است كه در سنت‌هاي شيعيان راه يافته است.
11- چون بدن مطهر و مقدس سالار شهيدان كربلا، حضرت امام حسين (ع) را بدون تشييع به خاك سپرده‌اند، شيعيان همه ساله به جبران، رسم نخل گرداني را تكرار مي‌كنند و به خاطر اين كه آن حضرت، بزرگوار است، تابوتش را بزرگ و حجيم در نظر مي‌گيرند. حجيم بودن نخل بيانگر عظمت صاحبش است و نيز گويند: «بزرگي نخل همراه با فرياد يا حسين (ع) آنهايي را كه نخل را حمل مي‌كنند، در افراد تهييج ايجاد مي‌كنند.»
عقيده اخير به حقيقت نزديك تر است. با اين فرض، انجام برنامه مذكور مي‌تواند سنتي نيكو و پسنديده باشد، به شرط آن كه رنگ خرافات از اطراف آن زدوده شود.
آيين نخل
‌‌‌
در شهرهاي يزد، كاشان، نائين، نطنز، زواره و حتي روستاهاي توابع آنها، آيين هاي مربوط به نخل، سابقه‌اي ديرين و كهن دارد.
جلال آل احمد در جايي به اين نخل ها اشاره دارد:
«... سه، چهار تا نخل بزرگ در گوشه و كنار شهر است، در روزگاري كه آسمان شهر را شبكه بندي در هم و برهم سيم كشي‌هاي برق و تلفن مغشوش نكرده بود براي حركت دادن هر كدام از آنها، دست كم صد مرد، لازم بود، اما سيم‌هاي شهر پاي اين نخل ها را مدت هاست به زمين كوبيده.»
به هر حال مردمان در گذشته به لحاظ علاقه مذهبي و اشتياق به اهل بيت و كوشش در جهت هر چه بهتر برگزار كردن مراسم عزاداري عليرغم آن كه خود در خانه‌هاي محقر زندگي مي‌كردند و در محروميت به سر مي‌بردند، اسكلت‌هايي با اين عظمت را تدارك ديده و با پارچه هاي رنگين تزيين مي‌كردند تا مراسمشان جلوه و جمالي يابد و بتوانند در حاضرين و تماشاگران هيجاناتي ايجاد كنند.
مرحوم دكتر محمد معين درباره كلمه نخل مي‌گويد:
«...تابوت بزرگ و بلندي كه با پارچه هاي قيمتي تزيين كنند و بر آن آيينه‌ها و خنجرها و شمشيرها نصب نمايند و روز عاشورا به عنوان تابوت حسين بن علي (ع) در دسته حركت دهند و گاهي نيز براي مرده‌اي جوان، آن را حمل و يا در تكيه نصب كنند.»
نقل يا نخل در يزد مي‌گويند: «چون اين سمبل از جايي به جايي ديگر حركت داده و نقل مكانش مي‌دهند بنابراين «نقل» صحيح است. از طرفي چون وجه ساختمان آن بي‌شباهت به درخت نخل و خرما نيست، پس «نخل» بايد گفت. به هر صورت مردم مسلمان و متدين اين خطه، ظهر روز عاشورا و گاه روز شهادت حضرت علي (ع) نخل را به نحوي تزيين و آراسته كرده و در حسينيه‌ها و ميادين در مراسم عزاداري مي‌گردانند.
تزيينات نخل
يك طرف از بدنه نخل را با آيينه هايي كوچك و بزرگ، آذين مي‌بندند كه نمايانگر نورافشاني از پيكر حضرت امام حسين (ع) در آن است.
طرف ديگر نل تماما روكش پارچه سياهي دارد كه آن هم بيانگر غم و اندوه و ماتم عزاست. ماكت يا ساخته‌اي از چوب به شكل درخت سرو به رنگ سبز در وسط قسمت سياه پوش نصب شده كه سرتاپاي آن سرتيز دشنه‌ها يا شمشيرهايي در آن فرو رفته و آن هم نموداري است از تيرها و زخم هايي كه بر پيكر آن حضرت وارد شده است.
در دو طرف ديگر به صورت قرينه، پرده سياهي آويخته مي‌شود كه بر روي آن شكل شير و بدن بي‌سر آغشته به خون نقاشي يا تكه دوزي شده است در حالي كه شير با دهان خود بر آن بدن بوسه مي‌زند و يا باقي مانده نوك دشنه‌ها و نيزه‌ها را از بدن مطهر خارج مي‌كند، اين صحنه را چنين تعبير مي‌كنند:
«حيوان وحشي، شير هم براي دلجويي و احترام به آن پيكر از فرسنگ‌ها راه دور آمده است.»
در داخل نخل زنگي آويزان شده است كه با صدا درآوردن آن خبر برپايي نخل از روي زمين و حركت آن به دور ميدان اعلام مي‌شود و در موقع استقرار آن روي زمين، آن زنگ به صدا در آورده مي‌شود. آن گاه كه صداي زنگ شنيده و به گوش حاملين آن مي‌رسد، همگي يا حسين (ع) گفته، نخل از زمين بلند شده و به فرماندهي برگزيده مرد سيدي از اهل محل كه شال سبزي در دست دارد ورودي نخل در قسمت جلو ايستاده آن را دور ميدان و يا دور كلك حسينيه مي‌چرخانند.
دو نفر هم در نوك نخل (آخرين نقطه بلندي) نشسته، يكي تلاوت قرآن مي‌كند و يا اذان مي‌گويد و يا چاووشي مي‌خواند و نفر ديگر هم يا حسين (ع) يا حسين (ع) گفته، سنج مي‌زند.
از روز پنجم محرم شروع ميكنند به بستن تزيينات نخل و تا شب عاشورا آيين و آذين بندي آنها تمام مي‌شود، علم‌هاي بزرگي كه «شده» ناميده مي‌شود از چوب و آهن و پارچه هاي گران بها، بر آن بسته و آيينه‌هاي قد نماي بسيار، بر آن‌آويخته، دشنه‌هاي آهنين زيادي بر آن بسته، شال‌هاي ترمه و زينت‌هاي ديگر بر آن افزوده، قريب بيست نفر هم در درون آن از پايين تا بالا براي نواختن سنج و خواندن قرآن و اشعار محتشم بر تيرها سوار شده بر وزن آن مي‌افزودند. از صبح تا عصر عاشورا اين تشريفات تكميل مي‌شود، از ظهر دسته‌هاي مردم شروع مي‌كنند به آمدن.
در كنار نخل آماده به حركت سنج و دهل نواخته ميشود و اين خود اعلام به مردم درون شهر براي حركت نخل مي‌باشد. بعضي براي حركت دادن نخل و بعضي براي تماشا و عزاداري و آنها كه حامل نخل هستند، سرشانه‌ها را به پارچه‌هاي بسياري كه چون متكا مي‌نمايد، بسته و اقلا دو يا سه هزار نفر از اين گونه مردم جوان و قوي بنيه در، برداشتن نخل شركت مي‌كنند.
خيابان پر مي‌شود از جمعيت و صحن و بام و اطراف ميدان را هم مردم مي‌گيرند. به طوري كه عبور از وسط آنها ممكن نيست و يا مشكل است. همه مقدمات فراهم شده و جمعيت ديگر به قدر نياز در زير نخل رفته‌اند، در اين هنگام سردسته‌ها به صداي بلند خبردار مي‌گويند و صدا در صدا مي‌پيچيد. نخل همچون كوهي با عظمت روي شانه‌هاي مردم به شمال و جنوب ميدان آمد و شد مي‌كند، هفت يا نه و گاهي يازده مرتبه از اين طرف ميدان تا آن طرف آن را مي‌برند و در نهايت نخل را بجاي‌گاه اوليه خود برمي‌گردانند.
اين مراسم در هر دو حسينيه‌ي بزرگ و كوچك زواره اجرا مي‌شود.
آيا ولنتاين خوردني است؟

چقدر بده امام كسي به قتلگاه رسيده باشه ولي اون به خاطر تقيه اي كه پيش گرفته نتونه ابراز ناراحتي و احساسات كنه.

مطلب زير رو به مناسبت 14 فبريري معروف به «Valentine Day» تهيه كردم چون خيلي از جوونهاي خودمون رو ديده ام كه حتي « ولنتاين » رو اشتباه تلفظ مي كردن چه برسه به اينكه از داستانش خبر داشته باشن. عده اي ديگه رو ديده ام كه براي نشون دادن جانسپاريشون هديه هاي سنگيني تهيه كردند تا به مناسبت اين روز تقديم كنند. فكر كردم خوبه اين روز رو معرفي كنم شايد با درك اين رسم اگر نخوان بي خيال بشن حداقل درست انجام بدن و لباس تحريف تنش نكنن ، تا ولنتاين به سبك ايراني درست نكردن از اصلش آگاه بشيم.

من با شادي كردن و بودن مخالف نيستم ، خيلي هم موافقم ولي ما ايرانيها رسمهاي ملي قشنگي داريم و نيازي به نوع وارداتي اش نداريم. اينكه چرا ماها بلد نيستيم شاد باشيم و نميدونيم از چه روشهايي علاقه مون رو نشون بديم و عمق فاجعه تا خلوت بعضي از خانوادهامون هم ريشه كرده جاي بحث و آموزش دادن و گرفتن داره.


ولنتاين ريشه در دو فرهنگ روم باستان و مسيحيت دارد.

كليساي كاتوليك 3 كشيش به نام ولنتاين يا ولنتينوس دارد كه هر سه شهيد شده اند.

يكي از افسانه ها راجع به كشيشي به نام ولنتاين است كه در قرن سوم در روم

ميزيسته ، آن زمان كلوديوس دوم حكومت مي كرده و وقتي متوجه مي شه كه سربازان مجرد از سربازان متاهل بهتر خدمت مي كنن دستور ميده كه مردان جوان ازدواج نكنن. ولنتاين معتقد بوده كه اين حكم ناعادلانه است پس بر خلاف آن جوونها را مخفيانه عقد مي كرده و وقتي ماجرا افشا مي شه كلوديوس فرمان قتلش رو صادر مي كنه.

بقيه حكايت ها ميگن كه ولنتاين مسيحيان زنداني كه يا طعمه يا شكنجه مي شدن را از زندانهاي مخوف روميان فراري ميداده.

بر اساس يكي ديگر از افسانه ها ولنتاين اولين « تبريك ولنتاين » را خودش زماني كه در حبس بوده براي دختر جواني كه عاشقش بوده و در دوران زندان ديده بودش – احتمالا دختر زندانبانش بوده – مي فرسته. نقله كه قبل از مرگش نامه اي براي دختره مي نويسه و با عبارت «From your Valentine » كه امروزه هم استفاده مي شه امضاش مي كنه.

باوجود اينكه ماجراي ولنتاين روشن نيست ولي حكايت هاي موجود نشانه اي بر دلسوز ، قهرمان و عاشقانه بودن شخصيت وي است. بي ترديد ولنتاين يكي از محبوبترين روحانيان قرون وسطي در انگلستان و فرانسه بوده.


در حاليكه عده اي گراميداشت روز ولنتاين در ميانه فبريري را همزمان با سالگرد مرگ يا خاكسپاري – حدود 270 سال بعد از ميلاد - وي ميدانند سايرين معتقدند كه كليساي مسيحيت با برگزاري مراسم ولنتاين در ميانه ماه فبريري قصد مسيحي كردن جشن كافرانه «
Lupercalia » را داشته اند.

مردم روم باستان ،آغاز بهار را در ماه فبريري و با مراسم تطهير جشن ميگرفته اند. خانه ها طي مراسمي مذهبي جارو ميشده اند و با مخلوطي از نمك و آردگندم و آب درون خانه شان را آبپاش ميكرده اند. لوپركاليا آغاز اعياد فبريري با جشن برداشت محصول كه مربوط به « Faunus » خداي زراعت روميان ، همراه با گراميداشت موسسان روم « Romulus » و « Remus » بوده است.

حدود قرن 17 ولنتاين به جشني همگاني در بريتانيا تبديل شد. اواسط قرن 18 هديه كردن يادداشت هاي دستي و عاطفي ميان دوستان و عشاق رايج شد. مراسم ولنتاين در اوايل قرن 17 به آمريكا رفت ودر قرن 18« Esther A. Howland » فروش وسيع كارتهاي ولنتاين را شروع كرد.

سالانه تقريبا 1 بيليون كارت ولنتاين فرستاده ميشه كه آنرا به دومين روز بعد از كريسمس با 2.6 بيليون كارت تبديل كرده است. تقريبا 85 درصد فرستندگان ولنتاين زنان هستند.

علاوه بر آمريكا روز ولنتاين در كانادا، مكزيك، بريتانيا، فرانسه و استراليا جشن گرفته ميشود.

اولين كارت تجاري كه هاولند در آمريكا چاپ كرد با نام« مادر‏‏‎ ِ ولنتاين » شناخته ميشه كه خيلي استادانه با نوارهاي طوري و ريبون و عكسهاي رنگي تزيين شده و به « scrap » معروف شد.

مطالب صد من يه غاز
‌‌‌
ديروز كه داشتم با حضرت بائوباب به بحث و جدل مي‌پرداختم ايشان گوشزد نمودند كه اينقدر به پاچه‌ي مبارك ايشان نپيچم و بچسبم به بقيه، ما هم چند علت آورديم كه بد نديديم براي روشن شدن اذهان عمومي و خصوصي الالخصوص جناب بنيامين خان ذكر نماييم.
ابتدا بگذاريد كَمَكي اعتراف كنم.
روزي كه من مي‌خواستم وارد اين وبلاگ شوم بائوباب ليستي از قوانين نوشته و نا نوشته جلوي بنده گذاشت و كلي چك و سفته بابت اين تعهدات از من گرفت. چندتا از اين تعهدات به اين شرح مي‌باشد:
نظر به اينكه ما با وبلاگ دوست و همسايه دست دوستي و برادري و پيمان ياري بسته‌ايم حق اذيت كردن بر و بچ وبلاگ دوست و همسايه را تا اطلاع ثانوي نداري.
در مورد اعضاي وبلاگ خودمان هم كه نوشته بودند: چشمك جيززه و نبايد به هيچ وجه و حتي تحت شرايط بحراني طرفش برم. كمر باريك اصلا وبلاگ نمي‌خونه و هرچي مطلب درباره‌ش بزني سوخت مي‌شه و جناب بنيامين خان هم به عهده‌ي خودت مي‌باشه و بايد اول ظرفيت سنجي كني و بعد سر به سر بنيامين بگذاري.
و اما خودم. جناب بنيامين خان من غير از شماها هستم. بنابر اين غير از بائوباب كس ديگه‌اي در اين دو وبلاگ به صورت كامل نمي‌شناسم. البته كمي در مورد هري و هرميون (ببخشيد رييس الكتاب) شنيدم و با رييس كمي دورادور آشنايي دارم اما اينكه فعلا در حال حاظر به خودم جرات جسارت به ساحت مقدس اين عزيزان و شما را بدهم كمي زود و دور از عقل به نظر مي‌رسد.
پس فعلا تا مطالب شما درج نگرديده و موقعيت رو نسنجيدم بيخيال گير بازار.
‌‌‌‌
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي
آخه 14 هم تشويق داره ؟؟
‌‌‌‌‌
خوب، چند روزي نبودم. اهالي وبلاگ، بنيامين و دوست تازه واردمون ساغر حسابي از خجالتم در اومدند. خوب اين روزها به واسطه چند دليل زياد حس و حالم گرفته نيست، يكي از دلايلش رو ساغر در مطلب قبلي گفته وگرنه مي‌دونستم چه طور ناخني از همتون بكشم.
اما حالا كه حالمون گرفته نيست و اصولا دوستان بناي حال گيري از اين بائوباب بدبخت رو گذاشتند خوب چرا ما حال گيري نكنيم. بالاخره به قول رييس هميشه كه 22 واحد پاس نمي‌شه (لازم به ذكر است كه اگر دوستان ناباب از همه مدل "ب و ص" بگذارند و دم به دم مشكل ايجاد نكنند 22 واحد كه سهله 50 واحد هم باشه پاس مي‌كنيم)الان كه داشتم بالا رو مي‌نوشتم ياد فيلم قصه‌هاي مجيد افتادم. اون قسمتي كه مي‌گفت "آخه چاردم تشويق داره" مثل حال ماست. خيلي هنر كرديم 2 سال مونده‌ي 50 واحديم. يعني اول سال 82 كه شد من 50 تا ديگه داشتم. هنوز هم همونقدره.
و اما اينكه چند روز نبودم، خوب يه جايي بودم كه اينجا نمي‌تونم بگم اما جايي بودم كه دسترسي به اينترنت يه كمكي سخته. براي همين نويسنده نبودم.
و در پايان لازم است از دوستان خوبم كمرباريك و چشمك كه از بس فعال شدن ما رو شرمنده كردند تشكر كنم.
‌‌‌‌‌‌‌
سينه مالامال دردست اي دريغا مرهمي
دل ز تنهايي بجان آمد خدا را همدمي
* * *
چشم آسايش كه دارد از سپهر تيزرو
ساقيا جامي بمن ده تا بياسايم دمي
* * *
زيركي را گفتم اين احوال بين خنديد و گفت
صعب روزي بوالعجب كاري پريشان عالمي
* * *
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چُگل
شاه تركان فارغست از حال ما كو رستمي
* * *
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
* * *
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بيغمي
* * *
آدمي در عالم خاكي نمي آيد بدست
عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو آدمي
* * *
خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهيم
كز نسيمش بوي جوي موليان آيد همي
* * *
گريه ي حافظ چه سنجد پيش استغناي عشق
كاندرين دريا نمايد هفت دريا شبنمي
‌‌‌
بائوباب
سلام
عجيبه‌ها؛ من نمي‌دونم چرا اين بائوباب خان اينجوري شده. يعني سايقا اينجوري نبود اما جديدا شده. ميگين چي ؟
جان من خودتون يه نگاهي به كامت‌ها بياندازيد مي‌فهميد. اين جناب منتظره يكي يه حرفي از دهنش بپره بيرون شروع كنه به تكه انداختن و فحش دادن به زمين و زمان و از اينجور چيزها.
مثلا همين شعري كه من گذاشتم. من خودم ربطش رو به شعري كه تو كامت‌ها گذاشته بود نمي‌فهمم. ما يك كلمه گفتيم، آقا منتظر بود حاشيه بياد. بنابر اين توصيه‌ي اكيد مي‌كنم به كليه‌ي بچه‌هاي وبلاگ خودمون و همسايه كه اگه بائوباب خان چيزهايي كه نمي‌فهميد رو به هم ربط داد جدي نگيريد.
بنده خدا قاطي كرده.
راستي چند وقت مي‌شه از بائوباب خان خبري نيست. نزديك يك هفته. من تو اين موندم كه اين بشر دو دقيقه حرف نزنه خفه مي‌شه. حالا كجا غيبش زده كه صداش نمي‌آد ا... اعلم.
و اما مناسبات. شنيده‌ها حاكي از وجود مراسم شيريني خوران در وبلاگ دوست و همسايه است. مناسبت اول كه تابلو شد. يعني جشن تولد آسمان جان. اما ظاهرا بائوباب صحبت از مناسبت ديگه‌اي هم كرده. حالا چرا اهالي اون وبلاگ خودشون رو به كوچه علي چپ مي‌زنند بايد تحقيق و تفحص بشه. يا بائوباب چرت و پرت مي‌گه يا ...
و اما كلام آخر اينكه يك اتفاق بيسابقه اتفاق افتاده كه در طول تاريخ هر ده‌هزار سال يكبار (به قول بائوباب هر وقت قمر در راستاي عقرب قرار مي‌گيره) اتفاق مي‌افته و اونم اينه كه بائوباب واحد پاس كرده. اونم نه يكي دو تا - 22 واحد - من كه تو كار اين بشر موندم. طي 2 سال گذشته فكر نكنم 10 واحد هم پاس كرده بود كه حالا يه دفعه‌اي 22 واحد پاس كرده و به همين مناسبت هم عالي جناب بايد شيريني بدهند :)) .
تركيديم از بس شيريني خورديم. پس تا برنامه‌ي بعد
توبه نامه

تازگي ها طي جلسه اي مفيد با حضور بزرگترها يعني بائوبابا جان و در محيطي كاملا دوستانه من از گمراهي و ذلالت نجات يافتم و وعده اون آيه بزرگوار كه مي فرمايد :« يخرجونهم من الظلمات الي النور» برايم تحقق يافت و هنگامي كه نفس مسيحايي حضرت مستطاب جناب بائوبابا (شق الله فرقه) به اينجانب دميده شد علاوه بر اينكه خليفه اللهي ايشون بر من ثابت گرديد به گفته و كرده هاي ناصواب خود پي برده و از راه ضالين بازگشتم و ضمن طلب پوزش و آمرزش براي خود اعلام ميكنم كه كليه مطالب پيشين تحت تاثير شايعه ها و اكاذيب استكبار و استثمار نوشته شده و هيچگونه صحت و درستي در آنان نيست. لذا از الان من به حزب « ابو موسي اشعري » ميپيوندم و حساب خود را از شك جدا ميكنم و جانب بي طرفي گزيده و « مسووليت شيعه بودن » را به هيچ انگاشته سبيل احتياط اختيار نموده و ديگر به دنبال حق نخواهم رفت و راه خود را از مناقشه علي و معاويه جدا ميكنم كه همانا زندگي سعادتمند در گرو بي خيالي و نديدن و نشنيدن است.

يكي ديگه از مسايلي كه مطرح شد تغيير نام است و بائوبابا خيلي خيلي دوستانه به من تفهيم كرد كه بايد اسمم رو عوض كنم و مثل « Edoardo Agnelli » كه بعد از اسلام آوردنش نام « هشام » رو انتخاب كرده بود من هم بعد از توبه بايد اسمم رو عوض كنم و به رسم ديرين پايبند باشم. همه توبه مي كنن به كمال برسن ولي من .... آخر زمونه ديگه.

در نتيجه بنده پرده ريا افكنده به خويشتن واقعي برميگردم. حالا كي اهل اراذل بازيه بياد جلو....

بايد و بايد و بايد اعلام كنم كه اعترافات بالا به هيچ وجهي تحت فشار ، شكنجه ، تهديد ، ترعيب و از اين دست نبوده است ( آخ كمرم ، آخ دستم ، آخ ناخونم ، ...)

(داخل پرانتز : گويا اخيرا مصيبتي به يكي از اهالي كشور همسايه وارد آمده و حالا كه فرصت توبه هست من هم تسليت ميگم و دليل تاخير هم عدم اطمينانم در اصل ماجرا بود)

جناب Anonymous از لطف و راهنماييت ممنونم ولي همونطور كه مي بينيد من توبه كردم و ديگه دنبال اين بساط ها نيستم ( در گوشي : Anonymous عزيز و گرامي البته توبه من ظاهريه چون توبه گرگ مرگه. اگر نوار دستت رسيد دور از چشم بائوباب يه خبري هم به من بده ، ايميل ام تو مشخصاتم هست، پير شي جوون. اين بائوباب داره شاخ ميشه بايد يه زحمت كوچيك به اين شاخ داد)

سلام
‌‌‌‌
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمی‌دانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود می‌شناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
‌‌‌‌‌‌‌
براي آزادي

الان ساعت 1:50 بامداد آدينه روز 16 بهمنه كه شروع به نوشتن كردم :

برنامه سينما 1 فيلم مستندي پخش كرد كه خيلي متاسف ميشم اگر نتونسته باشيد ببينيد.

نام فيلم : براي آزادي

كارگردان : حسين ترابي

موضوع : وقايع انقلاب بويژه بهمن 57

مدت : تقريبا 1:30

فيلم از جايي شروع ميشه كه واقعه سينما ركس رو به تصوير ميكشه و اوج خيزش انقلابي مردم را نشون ميده ، تجمعات ، راهپيمايي هاي سيل آسا و... و خروج شاه ، بعد مصاحبه اي از بختيار نشون ميده كه اولش براش توضيح ميدن كه : « اين مصاحبه براي يك فيلم مستند براي ثبت در تاريخ انجام ميشه » سپس در جايي از مصاحبه بختيار در بياني با اين مضمون ميگه كه اگر آيت ا.. بخواد بياد مشكلي نيست و بايد براي برنامه هاش با ما هماهنگ باشه و اگر ميخواد نخست وزير بشه من جام خوبه (بيچاره تو چه فازي بوده !!) و مراسم استقبال در فرودگاه و طي مسير تا بهشت زهرا...

اولين سخنراني يك رهبر بعد از حدود 15 سال دوري از مردم و ميهن و در آستانه به نتيجه رسيدن يك انقلاب بايد خيلي مهم باشه ولي باز مثل هميشه اول نشون دادن كه امام (ره) به آرامي و با طمانينه به خانواده شهدا تسليت ميگن و يهو تصوير مي پره اونجا كه امام (ره) با هيجان ميگن « من دولت تعيين مي كنم ، من تو .....» و من به غير از اين دو صحنه تكراري نفهميده ام چه مطالب ديگري بيان شده؟

در ادامه ، برگزاري رفراندوم و چند مصاحبه درباره «جمهوري اسلامي ، آري يا آري » و حضور باشكوه مردم انقلابي رو در شهرهاي بزرگ ايران پاي صندوقهاي راي نشون داد تا به مراسم تحليف دولت موقت رسيد ، مساله اي كه نظر من رو به خودش جلب كرد آقاي رفسنجاني بود كه سمت راست حضرت امام (ره) نشسته بودن و دو تغيير اساسي با الان داشتن يكي موهاي مشكي شون و دوم اينكه نسبت به حال خيلي لاغرتر بودن.

فيلم مستند و خيلي جالبه « براي آزادي » با نمايش صحنه هايي از مشاركت نيروهاي مردمي در حفظ امنيت و آرامش شهر به پايان رسيد.

يكي از نكات تاسف آور اينه كه فيلم « براي آزادي » براي اولين بار طي 26 سال گذشته به صورت كامل و با اصل و نسبش پخش ميشد ، هر چند كه خيلي از صحنه هاي كوتاه انقلاب كه تا به حال من و شما ميديديم قسمتهايي از اين اثر ماندگار است و در طول اين سالها هيچ اشاره اي به سازندگان آن نشده بود.

ديدن اين فيلم رو به شما به خصوص اگر نسل 3+ هستيد پيشنهاد مي كنم.

شهادت از زبان دكتر چمران

هيچ وقت از خوندن مناجات و معاشقه شهيد دكتر چمران سير نشده ام :

اي خداي بزرگ ، اي آنكه نمونه هاي بزرگي چون حسين(ع) به جهان عرضه كرده اي ، اي آنكه براي اتمام حجت به كافران وجودت ... سياهي ها و تباهي ها را به آتش وجود حسين ها روشن نموده اي ، اي آنكه راه پر افتخار شهادت را ، براي آخرين راه حل انسانها باز كرده اي ، اي خدا ، اي معشوق من ، اي ايده آل آرزوهاي مردم عارف ، به من توفيق ده تا مثل مخلصان و شيفتگان در راهت بسوزم و از اين خاكستر مادي آزاد گردم.

اي حسين (ع) ،‌ من براي زنده ماندنمان تلاش نمي كنم ، از مرگ نمي هراسم بلكه به شهادت دل بسته ام و از همه چيز دست شسته ام ولي نمي توانم بپذيرم كه ارزشهاي الهي و حتي قداست انقلاب بازيچه دست سياستمداران و تجار ماده پرست شده است.

قبول شهادت مرا آزاد كرده است ، من آزادي خود را به هيچ چيز حتي به حيات خود نمي فروشم.

خدايا ! ابراهيم را گفتي كه عزيزترين فرزندش را قرباني كند و او اسماعيل را مهياي قربان كرد ... هنگامي كه پدر كارد را به گلوي فزرزندش نزديك مي كرد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهيم آزمايش خود را داد ، ولي اسماعيل هنوز به آن درجه تكامل نرسيده بود كه قرباني شود ، زمان زيادي گذشت تا قرباني كاملي كه عزيزترين فرزندان آدم بود به درجه ارزش قرباني شدن رسيد و در همان راه خدا قرباني شد و او حسين بود ، خدايا تو به من دستور دادي كه در راه تو قرباني شوم ، فورا اجابت كردم و مشتافانه به سوي قرارگاه عشق حركت كردم ... اما تو مي خواستي كه اين قرباني هرچه باشكوه تر باشد ، لذا دوستانم را و فرزندانم را و عزيزترين كسانم را به قرباني پذيرفتي ... و مرا در آتش اشتياق منتظر گذاشتي...

خدايا ! تو را شكر مي كنم كه شيعيان را با اسلحه شهادت مجهز كردي كه عليه طاغوتها و ستمگران و تجاوزگران قيام كنند و با خون سرخ خود ذلت هزار ساله را از دامن تشيع پاك كنند و ارزش و اهميت شهادت را در معركه حيات بفهمند و با ايمان خدايي و اراده آهنين ، خود را از لجنزار اسارت جسدي و روحي نجات بخشند . علي وار زندگي كنند و در راه سرخ حسين (ع) قدم بگذارند و شرف و افتخار راستين تشيع را كه قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره كسب كنند.

منو
آواي دل
Your Browser doesn't Have Special Plugins...Please Use IE or FireFox or Opera
ياران
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است